کسانی که با نوروز جنگ داشته و آن را غیر مشروع می دانند به سنت ها و اوضاع
اجتماعی جامعۀ پیامبر اسلام استناد می ورزند. ما هم از همین زاویه به نوروز
نگریسته و در شبه جزیرۀ عربستان آن روزگار هیچ مناسبتی را چون "سوق عکاظ"
شبیه تر و نزدیکتر به نوروز نیافته ایم که در این مقال آن را با نوروز
مقایسه نموده، نگاهی به گذشته و حال آن افگنده و سپس به حکم شرعی برگزاری
آن خواهیم پرداخت.
در تاریخ جزیرۀ عربستان ما با پدیدۀ فرهنگی و اجتماعی خیلی مهمی به نام
"سوق عکاظ" مواجه هستیم. سوق عکاظ پیش از آنکه بازاری بوده باشد، مناسبتی
اجتماعی و فرهنگی بود که هر سال در طایف برگزار می گردید. این مناسبت به
گفتۀ بیشتر دانشمندان مسلمان و اروپایی در آخر زمستان و اول بهار هر سال
تجلیل می شد. ساکنان مکه و اطراف آن در آن زمان هم موسم حج و هم سوق عکاظ
را در روز های مشخص سال دایر می نمودند که پیروی از تقویم هجری قمری مانع
این نمی شد که آن ها هر سال در عین روز ها مراسم شان را تجلیل نمایند. آن
ها برای آنکه این موسم را ثابت نگه داشته باشند از نظام "نسئ" سود می بردند
و برای علاج آن در هر سه سال یک ماه بر ماه های سال می افزودند. مناسبت سوق
عکاظ در موسمی ثابت نگه داشته شده بود که در آن هم محصول شان آماده می شد و
هم هوا برای تجلیل از همچو موسمی مساعد می گردید. به عبارت دیگر؛ سوق عکاظ
بازتاب نیاز های طبیعی ساکنان مکه و اطراف آن بود که با جشن طبیعت همنوایی
داشت.
در این موسم تولیدات جزیرۀ عربستان و اموال حبشی و یمنی و ایرانی و هندی و
رومی و شامی و مصری... در بازار عکاظ به فروش می رسید و نامه هایی از
پاشاهان اینسو و آن سو نیز در آن خوانده می شد. شعرای بزرگ می آمدند و
محصول فکری شان را در پیشگاه مردم می خواندند. اشعار هفتگانۀ عرب که به نام
"معلقات سبعه" شهرت دارد هم در همان مناسبت بر دیوار ها آویزان می گردید.
آرزوی نهایی هر سخنوری این بود تا شعر و یا نثرش در این مناسبت مورد پسند
واقع شده و بر سر زبان سخنسرایان و بر پشت اسپ و شتر سواران تا اقصای این
شبه جزیره پخش و نشر گردیده و در فضای آن برای قرن ها بازتاب داشته باشد.
سوق عکاظ از پرشکوه ترین محافل جزیرۀ عربستان به شمار می رفت که برخی ها
تاریخ تأسیس آن را سال 540 میلادی خوانده اند، در حالی که برخی دیگر از
مؤرخان و با استناد بر شواهد علمی تری تاریخ آغاز این مناسبت را پیشتر از
آن ثبت نموده اند.
در عصری که پیامبر اسلام به دنیا آمد این مناسبت به بلندای شکوه خود رسیده
بود. پیامبر خود هم در نوجوانی و هم پس از بعثت خویش به سوق عکاظ می رفت و
خاطراتی از آن به یاد داشت و برای یاران خویش حکایت می نمود. روزی یک هیئت
از قبیلۀ "ایاد" به ملاقات پیامبر آمده بود. پیامبر اسلام احوال "قس فرزند
ساعدۀ ایادی" را از ایشان پرسید، آن ها گفتند، قس وفات کرده است. پیامبر
فرمود، من روزی ایشان را در سوق عکاظ دیدم که بر شتر سرخ رنگی سوار بود و
سخنانی دلنشین بر زبان می آورد که چیزی از آن به یادم نمانده است. یکی از
بادیه نشینان که در صف آخر نشسته بود، فریاد زد که او آن را به یاد دارد و
سپس به خواندن متن سخن او پرداخت و پیامبر هم با شنیدن آن خوشحال گردید.
پیامبر اسلام هنوز چهارده ساله بود که در چهارمین دورۀ "جنگ فجار" که در
ساحۀ سوق عکاظ به وقوع پیوسته بود اشتراک ورزید.
سوق عکاظ در اصل خویش مناسبتی اجتماعی و فرهنگی بود که آهسته آهسته مفاهیم
دینی نیز به آن راه یافت همان طوری که در نوروز می ببینیم. برگزاری این
مناسبت در موسم حج این موسم را به شکل طبیعی آن رنگ دینی بخشید طوری که عرب
ها در سوق عکاظ بتی بنا نموده بودند که آن را "جهار" می نامیدند. گذشته از
این بت، صخره هایی را که در کوه "اطحل" وجود داشت لبیک گویان پرستش و طواف
نموده و در ایام حج آن را با خون قربانی رنگین می ساختند.
با آنکه سوق عکاظ با مفاهیم دینی رنگ یافته و با شرک و خرافات آغشته شده
بود ولی در سراپای سنت پیامبر اسلام چیزی را نمی یابیم که بر حرام بودن این
مناسبت دلالت نماید. قرآن کریم و ده ها هزار حدیثی که از پیامبر اکرم به
یادگار مانده اشاره ای به این مناسبت ندارد. اگر اشاره هایی ضمنی هم یافت
می شود آن ها را می توان به نفع این مناسبت تفسیر نمود نه در جهت حرمت آن.
گرچه خلیل بن احمد فراهیدی و برخی دیگر از دانشمندان را باور به این بوده
است که اسلام بر سوق عکاظ پایان گذاشت ولی آنچه از عبارت ایشان فهمیده می
شود زیرپا کردن فخر فروشی های قبیلوی بوده است که پیش از اسلام در قالب شعر
ارائه می گردید و بازار گرمی داشت. ولی راست سخن اینکه سوق عکاظ در عصر
اسلامی به شکلی که در دوران جاهلیت تجلیل می گردید دیگر تجلیل نمی شد. علت
این امر در چند نکته نهفته بود. اول اینکه موسم حج در اسلام بر مبنای تاریخ
قمری و حذف نظام کبیسه عیار گردید که بر مبنای این تقویم موسم حج هر سال
تغییر می نمود و از همین جهت با موسم اصلی سوق عکاظ که برای عرضه نمودن
تولیدات زراعتی منطقه تنظیم شده بود همخوانی نداشت، و در نتیجه از مهمترین
گردهمایی سال که در موسم حج انعقاد می یافت جدا گردید. اینکه پیامبر اسلام
چرا نظام کبیسه را فسخ نمود، علتش این بود که برخی قبایل آن دوران برای
آنکه خود را از قیود ماه های محرم که جنگ در آن حرام خوانده شده بود رها
کنند، ماه های سال را بازیچۀ خویش ساخته و آن را هر زمانی که می خواستند و
به شکلی که مصلحت شان تقاضا می نمود تغییر می دادند.
علت دیگری که از اهمیت سوق عکاظ کاست هجرت پیامبر و یاران او به مدینه بود
که از منطقۀ سوق عکاظ مسافۀ زیادی داشت، هجرتی که راه را برای کشمکش های
گرمی میان مسلمانان و غیر مسلمانان آماده نموده و اوضاع اجتماعی و فرهنگی
جامعه را دگرگون ساخت. مسلمانان مشغول تأسیس جامعه و دولت و سپس امپراطوری
خویش شده و به شرق و غرب زمین تا چین و شمال افریقا و آسیای میانه پراگنده
شدند و بازار هایی را دیدند که سوق عکاظ در مقایسه به آن ها هیچ بود.
با وجود همۀ این عوامل بازدارنده و نیرومند باز هم سوق عکاظ ادامه یافت و
در میراث نبوی و فقهی مسلمانان فتوایی را نمی یافت که این جشن اجتماعی و
فرهنگی را تحریم نموده باشد و از همین لحاظ بود که این مناسبت فرهنگی و
اجتماعی تا سال 129 هجری ادامه یافت.
شاید این پرسش در ذهن خواننده ایجاد گردد که پس از این همه سال چه کسی این
مناسبت را ساقط نمود، پاسخ این است که جامعۀ اسلامی در نخستین مراحل زندگی
خویش به بیماری استخوان سوزی مبتلا گردید که آن را خوارج نامند؛ سرطانی که
جامعۀ اسلامی در این چند سال اخیر دوباره به آن مبتلا شده و چنین مناسبت
هایی را تحریم و تکفیر می نمایند. آری، خوارج بودند که بر این مناسبت
فرهنگی و اجتماعی خط بطلان کشیده، سوق عکاظ را غارت نموده و دروازه اش را
بستند. این یورش را مختار بن عوف یکی از رهبران شاخۀ حروریۀ خوارج رهبری
نمود و سوق عکاظ پس از آن ضربه دیگر نتوانست قد بر افرازد. مختار بن عوف بر
مکه سیطره حاصل کرد، آن شهر و مدینه را با خون سرخ نمود و سپس بر سوق عکاظ
یورش برد و آن را نیز تاراج و ویران نمود و مردم از ترس آنکه اموال شان بار
دیگر چپاول نشود دیگر از شرکت در آن مناسبت دوری گزیدند. کلبی و بکری و
گروه بزرگی از دانشمندان را باور به این بوده که سوق عکاظ هم در جاهلیت و
هم در اسلام برگزار می گردید که پس از تأسیس جامعۀ اسلامی در مدینه یکصد و
بیست نه سال دیگر هم ادامه یافت.
موسمی که در تاریخ عرب ها به نام سوق عکاظ شهرت یافته است پس از گذشت
چهارده قرن از ظهور اسلام امروز با شکوه تمامی در عربستان سعودی تجلیل می
گردد. یازدهمین تجلیل سالانه از این مناسبت مهم اجتماعی هشت ماه پیش صورت
گرفت که سرپرستی آن را پادشاه عربستان سعودی خود به دوش داشت. مسئولیت
برگزاری این مناسبت به دوش ولایت مکه مکرمه گذاشته شده بود که وزارت های
دفاع و داخله و تعلیم و تربیه و اطلاعات و فرهنگ و محیط زیست و نهاد های
بسیار دیگری در امر تجلیل از این مناسبت ملی شرکت داشتند. مسابقه های شعر
خوانی، تیاتر، خطاطی، رسم، سخنرانی، اسپ دوانی و امثال آن که در سطح محلی،
منطقوی و بین المللی دایر گردیده بود، خاطرۀ این موسم تاریخی را در خاطره
ها زنده ساخت.
ده سال می شود که جامعۀ عربستان سوق عکاظ را برگزار می نماید، تجلیلی که هر
سال بر شکوه آن افزوده می شود. علمای دینی عربستان سعودی مشکلی با سوق عکاظ
نداشته و آن ها می گویند در اینجا نه کسی شرک می ورزد و نه هم در پای بتی
خون می ریزد.
پرسشی که از برخی ملا صاحبان محترم دارم، کسانی که با آب شدن برف های
زمستانی از خواب برخاسته و مستانه بر نوروز یورش برده، و در حالی که خود از
فهم درست متن و حواشی مربوط به نوروز عاجز بوده اند، حواشی حواشی حواشی
برخی کتب فقهی را طوطی وار تکرار نموده و بر بنیاد آن حکم تکفیر صد ها
ملیون مسلمان را صادر می نمایند، از آن ها می پرسم که آیا نوروز آن دوران
به آیین مجوسان نزدیکتر بود و یا سوق عکاظ آن زمان شبه جزیرۀ عربستان به
آیین شرک و بت پرستی و آیا این عالی جنابان فهم درست تری از حدیث و سنت
پیامبر دارند یا علمای عربستان سعودی و دانشمندان الازهر مصر؟
قرآن کریم در آیت 116 سورۀ النحل می فرماید: "و شما نباید از پیش خود به
دروغ چیزی را حلال و چیزی را حرام گویید و به خدا نسبت دهید تا بر خدا دروغ
بندید؛ آنان که بر خدا دروغ بندند هرگز روی رستگاری نخواهند دید."
|