و یک شب شاخه ها دیدم به سان سنگ
زیر چتر زرد باغ
به موج خزه گون تارهای خواب پیچیده
و خواب شاخه ها را من
بلوغ پر غنای بارور گشتن
ودرد رویش جوانه ها تعبیر می کردم
و رنگ چیره در رنگین کمان لاجوردین آسمان خاطرم این بود:
که تا آنگه که خواب مخملین سبزه ها در جوی هستی در شنا باشد
وتا آنگه که قندیل شفق پر
زخون روز ها باشد
باغ های آبی رویای من شاداب خواهد ماند
و گلها خون نور صبح خواهد داشت
ویاد تلخ اندوه و فراموشی
و استفراغ زرد باغ را از آتش سرما
تصور هم نمی کردم. |