کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

دکتر نصیراحمد ارین

    

 
خوانش و تحلیل شعرعفیف باختری بر اساس نظریه‌ی ساموئیل تیلور کولریج

 

 


شادروان عفیف باختری

 

 

چکیده
عفیف باختری، در شمارِ معدودشاعرانِ معاصرِ افغانستان است که می‌توان شعرهای او را بر اساس دیدگاهِ «تیلور کولریج» خواند. شعرِ عفیف، تبلور تصویرهای برخاسته از دلِ زبانِ متن و از درون گفتمان شعری اوست. در برخی شعرهای او هیچ تصویر حاشیه‌ای، در برگ و باردادنِ خیال شاعرانه‌ی آن نقش ندارد، بل‌که نظام اندام‌وارِ شعر او از «ترکیبِ متفق» آواها و القاها بافته می‌شود، چیزی که «کولریج» آن را در ساختار و استخوان‌بندی شعر لازم می‌داند. مادّه‌ای که شکل شعر عفیف را می‌سازد و در کنار زبان از اهمیت خاصی برخوردار است، تصاویر شعرهای اوست، تصاویری که به گونه‌ی اندام‌وار در کنار همدیگر قرار گرفته و پیوند جدایی‌ناپذیر میان اجزا و کلّ گفتمان شعری او برقرار کرده است.
داستان‌وارگی، رابطه‌ی اندام‌وارِ اجزای شعر یا به قول خواجه نصیر،«تألیف متفق»، فرم و کارکرد استعاره به عنوان مفهوم بافتی، نه یک آرایه، مفاهیمی‌اند که در این مقال توضیح و در شعر عفیف باختری مصداق‌یابی می‌گردد.
«کولریج»، خوانشِ سخت‌گیرانه‌ای برای آثار ادبی پیشنهاد کرده است. هر اثری را نمی‌توان بر اساس این دیدگاه خواند، زیرا با خوانش یک دوره‌ی ادبی بر این مبنا، قسمت قابل توجهی از آثار ادبی آن دوره را باید کنار گذاشت و از نظر افگند، زیرا قاعده‌ای که او برای خوانش آثار ادبی در نظر دارد، فقط شامل «شعرهای حایز شرایط» می‌شود. عفیف باختری، بر اساس نوعِ مشابهتی که با برخی از ویژگی‌های «کولریج» دارد، راه خوانش شعر او را بر اساس این دیدگاه هموار ساخته است.

کلیدواژه‌ها: تخیل، خیالي، رابطه اندام‌وار، عفیف باختری، کولریج، شعر معاصر افغانستان.
مقدمه
عفیف باختری از معدود شاعران معاصر مان است، که شعر او را می‌توان بر اساس دیدگاه سخت‌گیرانه‌ی «تیلور کولریج» خواند. عفیف، جنون شعری دارد، گاهی تخیل بی‌کران و کناری، دنیای ذهنی او را فرا می‌گیرد. شعر عفیف، شعر زبان نیست، شعر تصویر است، تصویر برخاسته از ناهشیار ذهن او، شعری که با هیچ ایده‌ی برخاسته از هشیاری منطقی، نمی‌توان با آن رابطه ایجاد کرد، شعری که «تعلیق آگاهانه‌ی ناباوری»‌ست و سمند زبانش چنان مقتدرانه و تخیل‌وار حضور خواننده و شنونده را بر زمینِ متنِ کلامش معلق نگه می‌دارد که ناگزیر برای اخذِ لذّت، ناباوری را کنار بنهد و همراه با باورِ مسلم، با جهانِ آفریننده‌ی شاعر کنار بیاید.
داستان‌وارگی، رابطه‌ی اندام‌وارِ اجزای شعر یا به قول خواجه نصیر،«تألیف متفق»، فرم و کارکرد استعاره به عنوان مفهوم بافتی، نه یک آرایه، مفاهیمی‌اند که در این مقال توضیح و در شعر عفیف باختری مصداق‌یابی می‌گردد.
«ساموئل تیلور کولریج»(1772-1834)، علاوه بر این‌که در حوزه‌ی شعر و فلسفه از چهر‌ه‌های صاحب‌نامِ انگلستان بود، از بزرگ‌ترین منتقدان و نظریه‌پردازان مکتب رمانتیسم در حوزه‌ی ادبیات و هنر به شمار می‌آید که تأثیرپذیری قابل توجهی از فلاسفه‌ی آلمانی به ویژه کانت و شلگل داشت(مقدادی، 1393: 365).
کولریج، با نوشتن کتاب «سیره‌ی ادبی» در سال 1817 میلادی، که بزرگ‌ترین کتاب نقد ادبی در زبان انگلیسی خوانده می-شود(مقدادی، همان: 365)، شهرت قابل ملاحظه‌ای در عرصه‌ی نقد و نظریه‌ی ادبی کسب نمود. عده‌ای او را در کنار ارسطو و لایجانیوس، در شمار یکی از سه تن منتقد بزرگ دنیا آورده‌اند. کولریج در طول حیات پربار خویش با نظریه‌پردازان بزرگی چون وردز ورث نیز کارهای مشترکی در حوزه‌ی نقد ادبی انجام داده است(فرای،‌ 1372: 23).
«کولریج»، وقتی در سن 24 سالگی در سال 1795 صدای «وردزورث» را در حال خواندن شعر شنید برای نخستین‌بار به تأمل در باب تخیل پرداخت. کیفیتی که کولریج در شعر وردزورث می‌دید او را به این نتیجه‌گیری هدایت می‌کرد که این جنبه‌هایی از شعر وردزورث است که یگانگی احساس عمیق با اندیشه‌ی ژرف، توازن ظریف در میان درستی مشاهده و نیروی تخیلی‌ای که دست‌اندرکار جرح و تعدیل اشیا و پدیده‌های مورد مشاهده است و مهم‌تر از همه آن موهبت اصیل که قادر است طنین و فضای توأم با ژرفا و بلندای عالم آرمانی و مثالی را در پیرامون شکل، رویدادها و موقعیت‌هایی گسترش دهد که مطابق با دیدگاه‌های مرسوم و در نگاه عادی، عرف و عادت تمام درخشندگی و شکوه آن‌ها را تیره و تار کرده و جوش و خروش و راوت آن‌ها را از میان برده و قطرات شبنم، همراه با آن‌ها را خشکانده است(آل برت، 1389: 47)، او را تحت تأثیر قرار داده است.
اندیشه‌ی کولریچ در فاصله‌ی سال‌های 1796 تا 1801 دچار تحولی شگرفی شد او که قبلاً پیرو «هارتلی» و ماتریالیست بود، به تدریج به این اعتقاد رسید که کل سنت تجربه‌گرایی در تصورش از ذهن انسان دچار خطاست. او در جستجوی جای‌گزین جذاب‌تر به افلاتون‌گرایی روی می‌آورد(همان،‌ 50).
هدف پژوهش
هدف از این پژوهش، بررسی چگونگی کارکرد اصلِ تخیل اولیه و ثانویه از نظر «کولریج» در شعرهای عفیف باختری، با توجه بر مجموعه‌ی«پدر شعر جهان» است. همچنان در این نبشته این مسأله توضیح و تبیین خواهد شد که آیا برخی از شعرهای باختری را می‌توان «شعر واجد شرایط» خواند یا خیر؟ با توجه بر این که نظریه‌ی«کولریج»، برای خوانش آثار ادبی، نظریه‌ی سخت‌گیرانه‌ای است، اما در این پژوهش در پی آن هستیم که ببینیم شعرهای این مجموعه تا چه اندازه از ایده‌آل نظریه‌ی «کولریج» پیروی خواهد کرد.
روش تحقیق
این پژوهش به روش کتاب‌خانه‌ای و به گونه‌ی تحلیلی- توصیفی انجام شده است. شعرهای عفیف باختری با توجه به مجموعه‌ی « پدر شعر جهان» بر اساس دیدگاه یکی از نظریه‌پردازن مطرح حوزه‌ی ادبی جهان مورد تفسیر و تحلیل قرار گرفته است. در این مقال پس از چکیده و مقدمه و .. اصل نظریه معرفی و سپس شعرهای عفیف باختری در چارچوب این نظریه تحلیل و نتایج آن ارایه گردیده است.
سوالات تحقیق
1- آیا خیال و تخیل دو مفهوم متفاوت اند؟
2- شعرهای عفیف باختری،‌ برخاسته از خیال یا تخیل شاعرانه اند؟
3- شعر واجد شرایط از نظر کولریج چه نوع شعری‌ست و آیا برخی شعرهای عفیف باختری را می‌توان شعر واجد شرایط گفت؟

دیدگاهِ ساموئیل تیلور کولریج
سیر فکری کولریج، زمانی ترسیم می‌شود که همراه با «وردزورث»، منطقه‌ی جنوب‌غرب انگلستان را برای اقامت یک‌ساله در آلمان ترک می‌کند. از همین‌رو گفته‌اند که «نظریه‌ی او در باب تخیل، نتیجه‌ی مطالعاتش در آثار فلاسفه‌ی آلمان، خصوصاً کانت و شلینگ است»(همان،‌ 53)
از نظر کولریج، نیرویی که ما را قادر می‌سازد دو جهان ذهن و طبیعت را به یکدیگر پیوند دهیم، نیروی تخیل است.بدین‌گونه کولریج، با کمک‌گرفتن از دو اصطلاح «خیال» و «تخیل»، شروع به تمایزنهادن بین «شعرِ استعداد» و «شعرِ نبوغ» کرد و گفت:«خیال فرایندی مبتنی بر تداعی است و تخیل فرایندی است خلّاق، درست به همان صورت که تخیل در عرصه‌ی ادراک، شکل و نظم را بر مواد به‌دست‌آمده، از راهِ حواس، حاکم می‌گرداند و تاحدی آن‌چه را که درک می‌کند می‌آفریند، به همین‌سان در عرصه‌ی هنر، نیز بر روی مواد خام ناشی از تجربه کار می‌کند و به آن‌ها شکل و هیأتی تازه می‌دهد. برای انجام این کار، تخیل باید قبل از باز‌آفریدن این مواد، نخست، آن‌ها را درهم شکند و به هم بریزد، زیرا تخیل، آینه نیست، بل‌که اصل و نیرویی خلّاق است‌(همان:62). تخیل هنری جهان تازه‌ای می‌آفریند، جهانی که شبیه به جهان هر روزینه‌ی ادراک است، اما از نو نظم و سامان داده شده و به جانب سطح عالی‌تری از کلیت جهان‌شمولی در حرکت است. در زیر به توضیح مهم‌ترین مبانی نظری کولریج در حوزه‌ی نقد ادبی به ویژه خیال و تخیل پرداخته می‌شود:
خیال و تخیل
اصطلاح خیال و تخیل، از دیرباز مورد توجه دانشمندان بوده است. این که چه کسی در مورد تخیل و خیال چه چیزی گفته است، به آن کاری نداریم و در این زمینه ده‌ها جلد کتاب و مقاله و رساله نوشته شده است که تکرار آن لزومی ندارد، فقط به نقل یک تعریف از خواجه نصیرالدین طوسی بسنده می‌کینم و محور بحث در خصوص این اصطلاحات را به چارچوب نظری کولریج واگذار می‌کنیم. خواجه نصیر، تخیل و کلام مخیل را این گونه تعریف می‌کند:« مخیل کلامی بود که اقتضای انفعالی کند در نفس به بسط یا قبض یا غیر آن بی ارادت و رویت، خواه آن کلام مقتضی تصدیقی باشد و خواه نباشد، چه اقتضای تصدیق غیر اقتضای تخییل بود و باشد که یک سخن بر وجهی اقتضای تصدیق کند و بر وجهی دیگر اقتضای تخییل تنها(زرقانی،1393: 264). یعنی کلام مخیل را کلامی می‌داند که به قول ارسطو برگرفته از جهان برساخته‌ی ذهن شاعر باشد، نه کلامی که با ابزار قانون‌مند طبیعت بتوان آن را تجسم بخشید. کلام مخیل در دیدگاه خواجه نصیر کلامی است که منتج به لذت می‌شود، «انفعال تخییل از جهت التذاذ و تعجب از نفس قول بی‌ملاحظت امر دیگر(همان، 265).
اما، دو اصطلاح خیال و تخیل به عنوان رمزگان کلام ادبی و شعری بیش تر از هر کس دیگر با نام کولریج پیوند خورده است. تیلور کولریج، برای اولین‌بار میان خیال و تخیل تفاوت قایل می‌شود و هرکدام از این دو اصطلاح را که با ذات شعر پیوند دارند، به گونه‌ی مفصل و بنیادی توضیح می‌دهد.
کولریج، معتقد است که خیال در حقیقت چیزی به جز حالتی از حافظه نیست که از قید زمان و مکان رها شده است، خیال همه مواد خود را حاضر و آماده از طریق قانون تداعی به دست می‌آورد. مقصود او از خیال همان نیرویی است که تجربه‌باوران قرن هجدهم آن را عموماً به عنوان توضیح و توصیفی کلی از فرایند تخیل و خلاقیت پذیرفته بودند، اما کولریج، مشتاقانه در پی آن است که این پدیده را از آن‌چه که از نظر خود او تخیل واقعی است متمایز کند. او توضیح می‌دهد که تخیل به معنای درست آن پدیده‌ای‌ست که می‌توان آن را به دو صورت اولیه وثانویه در نظر آورد.
خیال نیرویی است که به شکل بالقوه در وجود هر انسانی برای درک مفاهیم و پدید‌ها وجود دارد و در واقع این خیال به شکل ناآگانه باعث درک و شناخت اشیای پیرامون آدم‌ها می‌شود.خیال به عقیده‌ی کولریج، فرایندی است که با نیروی استعداد و حافظه، انباشته‌های حافظه‌ی ناخود آگاه را ترکیب و تکرار می‌کند :« خیال تنها یک حالت حافظه است که صور حسی را بدون رعایت بافت و مضمون اصلی، تداعی یا تکرار می‌کند.... خیال تأثیرات شباهت‌ها و قطعیت‌ها را طبق قواعد مختلف پیوند، پس و پیش، تقسیم یا ترکیب می‌کند و بی‌آن‌که به باز‌آفرینی بپردازد، واحدهای معنایی تخیل را مجدداً از طریق گزینش، گردآوری می‌کند و همانند اجزای ماشین به طور خودکار آن‌ها را به هم متصل می‌سازد، به طوری که هیچ رابطه‌ی معقول و پیوسته‌ای بین عناصر آن نمی‌توان یافت.(مقدادی،‌ همان:210)
از تعریفی که کولریج ارایه می‌کند چنین استنباط می‌شود که، خیال در واقع به عنوان عامل آرایش‌دهنده و زینتی شعر بیشتر به دنبال هدف است نه لذت، هدفی که با اصول و قواعد ترکیب و تداعی به دست می‌آید و از قبل تعیین شده است. «اُسِ اساس» دیدگاه کولریج در باره‌ی خیال این است که خیال هرچند بر اساس قاعده‌ی تداعی، انباشته‌های ذهنی را با نیروی استعداد و حافظه، با رهایی از قید زمان و مکان، تقسیم و ترکیب می‌کند، اما به گونه‌ای که اجزای این ترکیب به عنوان تافته-های جدابافته، انسجام و رابطه‌ی ارگانیک یا به قول خواجه نصیر «تألیف متفق» را ندارد و فرمی را تشکیل نمی‌دهد. با این سنجش، حجم عظیمی از شعرهای کلاسیک و معاصر، حتی شاعران بزرگی که نمی‌توان به سادگی و جرأت در مورد شان حرف زد، بر اساس قاعده‌ی تداعی فقط با نیروی خیال و استعداد ذهنی دست به ترکیب انباشته‌های ذهنی‌شان زده‌اند، بدون این‌که خلاقیتی در کارشان وجود داشته باشد.
اما، تخیل نیرویی است که به مثابه‌ی نبوغ، دست به آفرینش می‌زند، یعنی شاعری که از نیروی تخیل استفاده می‌کند، فقط ترکیب‌کننده و تداعی‌کننده نیست، بل‌که ویران‌گر است، شکننده است، ویران می‌کند، می‌شکند ودوباره خلق می‌کند و می-آفریند. کولریج می‌گوید: « نابغه، دارای تخیل است و مستعد دارای خیال، پس ذهن انسان بدون تخیل، انباری بیش نیست که صرفاً از محفوظات گذشته انباشته شده است»(مقدادی، همان: 209). این‌جاست که به دو نوع شعر دیگر هم اشاره می‌کند، شعر نبوغ و شعر استعداد. خیال، عامل پدیدارشدن شعر جدولی است، شعری که به قول دکتر شفیعی فقط با کوشش و استعداد، به گونه‌ی خودکار و ماشین‌وار و بدون هیچ لذت ذاتی می‌توان بدان دست یافت(شفیعی کدکنی،‌ 1377: 480).اما تخیل، «فرایند خلّاق است که از تجربه و ادراک حسی، طرح نو می‌آفریند»(مقدادی، همان:209). با نیروی تخیل، به قول افلاتون، شاعر امر تقلیدشده‌ای را تقلید نمی‌کند، بل‌که دنیایی می‌سازد و از نو ابداع می‌کند. نیروی تخیل است که به شاعر جسارت می‌دهد تا بگوید: من استم، می‌آفرینم، پس خالق استم».
با آن که کولریج استفاده از هردو(خیال و تخیل) را در شعر لازم می‌داند و وجود یکی را مانع دیگری نمی‌داند، ولی تخیل را مقدم از خیال می‌پندارد. به قول کولریج «تخیل درون ذات تمام قوه‌هاست که نه تنها خرد را با حس و فهم متحد می‌کند، بل‌که از طریق جذب اصلی‌ترین انگیزش‌های عاطفی و فطری انسان به یک آگاهی و شناخت والایی دست می‌یابد که صرفاً با ترکیب خودکار تأثرات، که کار خیال است، به وجود نمی‌آید»(همان: 210) در تخیل، تصاویر ذهنی آنگونه‌ای که در خیال بدون هیچ ارتباط طبیعی و اخلاقی کنار هم گذارده می‌شوند، نیست، بل‌که تمام تصویرهای ذهنی برای ایجاد یک فرم مستحکم و ارگانیک و ایجاد رابطه‌ی انداموار، در کنار هم و برای تأکید و تقویت همدیگر به کار می‌روند، البته ایجاد این رابطه با خصوصیت طبیعی و به قول نیما به گونه‌ی دکلماتیک صورت می‌گیرد. کولریج به این هم بسنده نمی‌کند، بل‌که او تخیل را هم به دو سته تقسیم می‌کند یکی تخیل اولیه و دیگری تخیل ثانویه.
تخیل اولیه، آن استعداد و نیرویی است که میان حس و ادراک میانجی می‌شود. نیروی حیاتی و عامل اصلی هر نوع ادراک انسانی و تکراری است از عمل جاودانه‌ی آفرینش. این استعداد در همه انسان‌ها مشترک است، زیرا ما همگی خواه ناخواه موجوداتی هوشمند و صاحب‌ادراک هستیم.
تخیل ثانویه، انعکاسی از تخیل اولیه و همزیست و همراه است با اراده‌ی آگاهانه و در عین حال در نوع عمل با تخیل اولیه همسانی دارد و فقط از لحاظ درجه و حالت و طریقه‌ی عمل با آن متفاوت است. ذوب می‌کند، پراکنده و متفری می‌سازد تا بازبیافریند و در حایی که انجام این کار ممکن نباشد بازهم در همه حالات می‌کوشد تا به ذروه‌ی مطلوب برسد انتزاع آرمانی پدید آورد و وحدت ایجاد کند( آل برت،‌همان: 62).
تفاوت اساسی تخیل اولیه و ثانویه در این است که یکی از آن‌ها غیر ارادی است، زیرا ما نمی‌توانیم ادراک‌کردن یا نکردن خود را انتخاب کنیم، در حالی که دیگری به ارده‌ی آگاهانه مربوط می‌شود. تفاوت دیگر این است که تخیل ثانویه همواره قادر نیست به وحدت و یگانگی‌ای که در جستجوی آن است، دست یابد و هموراه تلاش‌هایش برای ایجاد وحدت کاملاً موفقیت-آمیز نیست، اما تخیل ثانویه نیز همچون تخیل اولیه فرایندی است خلّاق، اساساً زنده است، حتی اگر همه موضوعاتش به اعتبار موضوعات در اساس ثابت یا مرده باشند.
خوانش شعرهای عفیف باختری بر اساس دیدگاه کولریج
همان‌گونه‌ای که قبلاً گفته شد، خوانش شعر بر اساس دیدگاه کولریج،خوانش سخت‌گیرانه‌ای است و به سادگی نمی‌توان هر شعری را «شعر حایز شرایط» شمرد. عفیف باختری از معدود شاعرانی است که می‌توان بر اساس این دیدگاه به شعرهای او نگاه کرد. شعر عفیف تبلور تصویرهای برخاسته از دل زبان متن و از درون گفتمان شعری اوست. در برخی اشعار او هیچ تصویر حاشیه‌ای، در برگ‌وباردادن خیال‌های شعری او نقش ندارد، بل‌که نظام اندام‌وار شعر او از «ترکیب متفق» آواها و القاها بافته می‌شود، چیزی که کولریج آن را در نظام استخوان‌بندی شعر لازم می‌داند. مادّه‌ای که شکل شعر عفیف را می‌سازد و در کنار زبان، از اهمیت خاصی برخوردار است، تصاویر شعرهای اوست، تصاویری که به گونه‌ی اندام‌وار در کنار همدیگر قرار گرفته و پیوند جدایی‌ناپذیر میان اجزا و کلّ گفتمان شعری او برقرار کرده است. این ویژگی هرچند شامل حال تمام شعرهای او در مجموعه‌ی «پدر شعر جهان» نمی‌شود، اما خوانش تعدادی از اشعار او که ظرفیت احراز مقام «شعر حایز شرایط» از دیدگاه کولریج را دارد، یک امتیاز بزرگ برای شعرهای این شاعر است. در این بخش، شعرهای عفیف را در دو حوزه‌ی: شعرهای برخاسته از خیال و شعرهای برخاسته از تخیل یا همان «شعر حایز شرایط» مورد بررسی قرار داده‌ایم.
1- شعرهای برخاسته از خیال
شعرهایی که برخاسته از این نیروی ذهنی (خیال)است، بر مبنای آنچه کولریج توضیح می‌دهد، شعری‌ست که همه یا بخشی از این ویژگی‌ها را در خود داشته باشد:
1- فرایندی است مبتنی بر تداعی، یعنی همه مواد خود را حاضر و آماده از قانون تداعی می‌گیرد.
2- حالتی از حافظه است که از قید زمان و مکان رها شده باشد.
3- درک و شناخت آن از اشیای پیرامون، ناآگاهانه است.
4- فرایندی‌ست که با نیروی استعداد و حافظه‌ی انباشته‌های حافظه‌ی ناخودآگاه تداعی و تکرار می‌شود. یعنی خیال، حالتی از حافظه است که صور حسی را بدن رعایت بافت و مضمون اصلی تداعی یا تکرار می‌کند.(مقدادی، همان: 210)
5- بیشتر به دنبال هدف است تا لذت.
6- هدف در آن از قبل تعیین شده است.
7- شعر مبتنی بر خیال، عامل پدیداری شعر جدولی می‌شود.
8- اجزای ترکیب‌شده در شعر مبتنی برخیال به عنوان تافته‌های جدابافته، انسجام یا رابطه‌ی اندام‌وار را به شکل فرم مستحکم ندارد.
برخی از این ویژگی‌ها، در یکدیگر تداخل مفهومی دارند، شرط نیست که در شعری حتما باید تمام این ویژگی‌ها موجود باشد تا آن را شعر مبتنی بر خیال دانست، با دقت در هریک از نمونه‌های زیر در می‌یابیم که وجود کدام یک از این موارد، به شعر وجهه‌ی خیالی داده است و این وجوه باعث شده است که این نمونه‌ها را نتوانیم به قول کولریج «شعر حایز شرایط» بشماریم:
بازی شروع می‌شود و بعد یک مگس
خود را به شیشه می‌زند از چارسو عبث
حالا به ساز هرکه خم و پیچ می‌خورد
قلبی که بود پیش تو بازیچه‌ی هوس
گردن نهد چگونه به قانون باغ وحش
گرگی که زوزه می‌کشد از داخل قفس
(باختری: 10)
در این سه بیت، که از مجموع یک غزل شش بیتی انتخاب شده است، فرمی شکل نگرفته است. بازی شروع می‌شود و بعد یک مگس، عبث خود را به شیشه می‌زند. اجزای این پیام فقط با نیروی استعداد و حافظه کنار هم قرار گرفته و حالتی‌ تداعی شده است که تصویر آن در جهان بیرونی هم موجود است، هیچ خیال ویرانگری در این تداعی وجود ندارد. شاعر متمسک به بیانی شده است که هر آدمی می تواند چنین برداشتی از وضعیت و بافت داشته باشد. گویی هدف شاعر از قبل تعیین شده و می‌خواهد یک وضعیتی را از جهان بیرونی به توصیف بنشیند. رابطه‌ی انداموار میان بیت‌های این غزل هم چندان محسوس نیست، هر بیت مضمونی را تداعی می‌کند به شکلی که شاعر در فرایند این کنش زبانی هیچ نقش آفرینندگی‌ای ندارد. بنابر این حاصل چنین ذهنیتی شعر استعداد است نه شعر نبوغ. عفیف در این گونه شعرها که تعداد آن هم در میان شعرهای او کم نیست، نه به عنوان شکننده و ویرانگرِ نظام افرینش مواد و داده های زبانی، بلکه به حیث یک گزارشگر مستعد به کمک قوه‌ی درک ناخودآگاه خود از چگونگی کنارهم چیدن کلمه‌ها و وزن، به گزارش وضعیتی می‌پردازد که ناخودآگاهِ هر آدمی از فرایند و برایند چنین وضعیتی انباشته است. گرگی زوزه‌کش داخل قفس، طبیعی است که به قانون باغ وحش گردن نمی‌نهد. این هدف و نتیجه‌ای است که در ناخودآگاه هر آدمی وجود دارد. کولریج می‌گوید: عمل سرودن شعر در برگیرنده‌ی تضادهای روانشناختی است، یعنی آمیزه‌ای از احساس و اراده‌ و برانگیختگی ناگهانی و هدف داوطلبانه و خود خواسته است(کشاورز،‌1384 :107). اگر این هدف و نتیجه و این نظام، به وسیله‌ی شاعر می‌شکست و متفری می‌شد و بعد از همین مواد، جهان تازه آفریده می‌شد، با «شعر حایز شرایط» روبرو بودیم، ولی حالا این گونه نیست، فقط با نیروی خیال که نیروی مشترک میان تمام آدم‌هاست، وضعیتی منظوم و گزارش شده است. یا در این نمونه‌ی دیگر:
دنیای من شبیه درختی است در کویر
تنهایی اتاق مرا دست کم مگیر
من سردم است و قاصدک از هرکجا که هست
باز آمده به دیدنم اما جقدر دیر
بیچاره من که این همه از خود گذشته‌ام
بیچاره‌تر زنی که شده در خودش اسیر (باختری: 18)
یا
سرک همان سرک تنگ و خر همان خر لنگ
دلم گرفته از این زندگی تکراری
چه بود جمعه‌ی من جز دوباره شنبه‌شدن
تمام روز سپس فاژه‌های بی‌کاری
شما و سازش تان، راه حل و مشکل تان
من و حماقت من، زندگی و ناچاری (باختری: 20)
در بیت‌های بالا، شاعر به وسیله‌ی وزن، به یک هدف و گزارش، فقط آرایش و زینت داده است، چیزی به جز وزن به عنوان جهان آفرینشی شاعر در آن به چشم نمی‌خورد. از خوانش هرکدام از دو شعر بالا، بیشتر از این‌که لذت ببریم، به نتیجه‌ای متوسل می‌شویم. خیال با دنیای آشکار پیش چشم پیوند دارد. این شکل‌دهندگان دنیا مانند مهره‌هایی جابجا می‌شوند، اما بنیان مهره‌ها دگرگون نمی‌گردد. بنابراین اندکی استعداد کافی‌ست تا شعری سروده شود. خیال دو پدیده را با هم ترکیب می‌کند و از هم می‌گذراند و یا گاه آن‌ها را از هم جدا می‌کند، اما همواره در تمامی این دگرگونی‌ها شکل نخستین حفظ خواهد شد، اگر خیال چیزی بر می‌گزیند یا رها می‌کند برای هدف ویژه است، در این به‌گزینی هیچ‌گونه خلاقیت و آفرینشی نیست. سرک همان سرک و خر همان خر و باالآخره زندگی دلگیر، آمدن شنبه بعد از هر جمعه‌ای و زندگی روزمرگی و فاژه-های بی‌کاری، این‌ها همه گزینش‌هایی‌اند که با نیروی خیال و وزن کنار هم به گونه‌ای چیده شده‌اند که هیچ خلاقیتی در آن به نظر نمی‌رسد، مهره‌ها و باورها دگرگون نشده‌اند، این نمونه‌ها دقیقاً حالتی از حافظه است که فقط از قید زمان و مکان رها شده‌اند، بدون این‌که پایه‌های این باورها به تزلزل کشانده شود و و شاعر از نو به آفرینش‌گری بپردازد. با این نگرش حجم انبوهی از شعرهای هر شاعری، انباشته‌های بدون خلاقیتی است که به قوت استعداد، بدون هیچ دخالت هنری‌ای کنار هم چیده شده‌اند. در این نوع شعرهای عفیف، آن «تعلیق آگاهانه‌ی ناباوری، Willing Suspension Of Disbelief» که به قول کولریج مایه‌ی خلق آنچه که واقعیت ندارد و باورکردنش مشکل است، وجود ندارد، شعرهای برخاسته از خیال وی، هم واقعیت دارند و هم قابل باوراند و وطیفه‌ی شاعر در این میان، بیان حقایق است نه آفرینش دنیای قایم‌به‌ذات.
2- شعرهای حایز شرایط((legitimate Poem
«شعر حایز شرایط»، شعری که پایه و مایه‌ی آن تخیل ثانویه است، شعری که برخواسته از خیال محض و تداعی و تقلید نیست، شعری که به شکل ناآگانه پیام یا وضعیتی را توصیف کند نیست، شعری است که آگاهانه به آن فرم داده شده، شعری‌ست که هرچند اجزای آن حقیقی‌ست، اما بافت آن افریده شده است. و به قول کولریج شعر حایز شرایط، شعری است که تخیل باعث به وجود آمدن ان شده است.(مقدادی، 1393: 368). نمونه‌ی شعر دکتر شفیعی کدکنی را بر این اساس می-بینیم:
.
خدایا
زین شگفتی ها
دلم خون شد، دلم خون شد
سیاووشی در آتش رفت و
زان‌سو
خوک بیرون شد

در این نمونه چنانچه می‌بینید، شاعر، خودآگاهانه دو دنیای متباعد مفهومی را چنان در هم می‌تند و ترکیب می‌کند که به جز لذت، هیچ حس تباعد و دوری میان اجزای سازنده‌ی تصور او به نظر نمی‌رسد. «سیاووشی در آتش رفت و زان‌سو خوک بیرون شد»، چقدر تخیل عمیق به کار گرفته شده تا دو پدیده‌ی که در ساختار منطقی کلام هیچ همخوانی‌ای با همدیگر ندارند، به گونه‌ای ترکیب شوند که سرازیر از لذت و شور باشد. تخیل نیرویی است که اضداد را با هم سازش می‌دهد و درهمه‌حال سعی بر آرمان سازی و اتحاد بخشی دارد. همانند نموداری که «ویمست» و «بروکس»، در کتاب تاریخچه‌ی نقد ادبی از تجمیع اضداد سخن می‌گویند و همانندی را در برابر افتراق، کل در برابر جز، اندیشه در برابر تصویر، آشنا در برابر نوآوری، نظم در برابر شور، تصنعی در برابر طبیعی و عقل را در برابر حس قرار می‌دهند. این است «شعر حایز شرایط». ساختار ندایی آغاز شعر...، ساختار ندایی‌ای که در بند دوم، زاینده‌ی شگفتی‌ها می‌شود، در بند سوم نوع این شگفتی مشخص می‌شود، شگفتی‌ای که خون دل می‌آرد، برای این که دو مفهومِ به شدت متباعد و متضاد در یک بافت تخییلی و شاعرانه با هم «ترکیب متفقی» را می‌سازد و گفتمانِ به شدت انتقادی از وضعیتی که نسلی با فراموش‌کردن تمام ارزش‌ها، نسلی که به مثابه‌ی سیاووش، پرچم‌دار نجابت و فرزانگی بود به خوک‌شدن منتهی می‌شود. به باور کولریج:در این نوع شعر، شاعر به شکل آگاهانه و با تصور خود، دنیایی خلق می‌کند پر از عجایب باورنکردنی و پر از مبالغه. خواننده هم با حقایق سرو کار ندارد بل‌که در پی لذت است. در این نوع شعر، حس ناباوری خواننده آگاهانه در فصای شعر معلق می‌ماند تا برای لذت‌بردن از متن وقوع هر حادثه‌ی غیر قابل باور را باور کند.(مقدادی، همان:267) چنین وضعیتی را همچنان می‌توان در شعر زیر از این شاعر مشاهده کرد:
وین نه اگر معجزه است
پاسخ تان چیست؟
در نفس اژدها چگونه شکفته‌ست
این همه یاس سپید و نسترن سرخ
(شفیعی کدکنی)
از نظر کولریج دو نوع پدیده در ادبیات وزن‌دار وجود دارد 1- شعر، و آن هرچیزی است که وزن و قافیه دارد 2- شعرِ حایز شرایط، و آن شعری است که علاوه بر وزن و قافیه ، کل اثر پیوند ارگانیک دارد. پیوند ارگانیک و اندام‌وار میان اجزای سازنده‌ی این شعر مسحورکننده است، با یک جمله منفی استفهامی، چنان ریتوریکی به این متن می‌بخشد که خود یک معجزه ای به بار می آورد. شاعر، مخفیانه چنان پتک محکمی بر دوگونگی‌های روزگار می‌زند که با هر زبان دیگری نمی‌توان مساله را این اندازه شامل بازتاب داد . سالوسی و دوگانگی‌ای که یاس سفید و نسترن سرخ در مردابِ نفسِ اژدها می‌روید. ظاهر سپید و نسترن‌گونه، اما درون اژدهاوش.
پایه‌ی سخن کولریچ این است که شعر، هدفِ از پیش‌تعیین شده ندارد به همین جهت او تخیل را با نبوغ یکسان می‌داند. چیزی که«وردزورث» از آن به عنوان رویکرد خلاقیت ذهن یاد می‌کند(کشاورز، همان‌: 107).
با توجه به آن‌چه کولریج در خصوص خیال و تخیل و شعر استعداد و شعر نبوغ می‌گوید ، شعر نبوغ یا شعر حایز شرایط، شعری است که تمام، یا برخی از این ویژگی‌ها را دارا باشد:
1- شعری که برخواسته از نبوغ باشد، نه استعداد. یعنی با نیروی تخیل ثانویه سروده شده باشد.
2- مواد اولیه‌ی زبان در آن فقط ترکیب و تداعی نمی‌شود، بلکه نظام ترکیب و تداعی ای که محصول درک و خیال است، می شکند، ویران میشود و دوباره آفریده می شود. شاعر با نیروی تخیل اشیای مادی زندگی را در هاونی می-کوبد و دوباره هنر می‌آفریند.
3- شعر حایز شرایط از تجربه و ادراک حسی طرح نو می آفریند، به قول افلاطون ، با نیروی تخیل شاعر دنیایی می سازد و از نو ابداع می کند.
4- تصویرها، برای ایجاد فرم مستحکم و انداموار در کنار همدیگر قرار می‌گیرند و یکدیگر را تفسیر و تآویل می-کنند.(قانعی، 1393: 365-372).‌
تخیلی که زاینده‌ی چنین شعری‌ست، در تعدادی از غزلیات عفیف باختری نیز قابل مشاهده است. این ویژگی را شاید در تمامت یک غزل او نتوانیافت، ولی در درون یک غزل، قسمت‌هایی وجود دارد که سرود تخیلی‌ست و می‌توان به همه‌ی ویژگی‌هایی که کولریج برای شعر در نظر دارد، آن را شعر حایز شرایط نامید، زیرا در سراسر یک شعر، قسمتی از آن شعر، و قسمتی سرود خواهد بود، پس آن قسمت از سرود که شعر است ، باید شعر حایز شرایط باشد. پاسخ کولریج به این پرسش که شعر حایز شرایط چه شعری است، این است: اثری است که اجزای آن متفقاً یکدیگر راتأیید و تفسیر می‌کند و همه به تناسب خود با هدف تأثیرات معروف نظام وزن شعر هماهنگ و موید آن باشند(همان: 267).
جای دو دست سر زده از من دو چوب خشک
جای دو چشم، زل زده در تو دو گرگ پیر
از دیدگاه کولریج شعر، ثمره‌ی تخیل شعر است و طی فرایندی به وجود می‌آید که وی آن را به نام «شباهت گنگ» به خلقت خداوند یاد می‌کند. شباهتی که ادراکات حسی را درهم می‌تند و از آن موجود پویا می‌آفریند که حیاتش تقلیدی از جهان موجود نیست، بل‌که برخوردار از وجود ویژه‌ی خویش است( همان: 109).
«جای دو دست سرزده از من دو چوب خشک»، نوعی خلقت است، در جهان موجود ،چیزی شبیه این تصویر وجود ندارد که باختری به تقلید محض از آن پرداخته باشد، این تعبیر و این تصویر محصول تخیل ثانویه است، نخست، نظم آفرینش برهم خورده، ویران شده و نابود شده و بعد از همان ماده‌های موجود، نظام جدیدی شکل گرفته و جهان تازه‌ای خلق شده است. جهانی که شبیه جهان موجود نیست، جهانی که تخیل ثانویه‌ی شاعر خلق کرده است. نه «دو دست من» در این شعر، آن دو دستی است که در جهان موجود خلق شده و نه هم آن «دو چشم». «دو دست و دو چشم»، همان ماده‌های اولیه‌ای است که به کمک خیال و تخیل اولیه، هر آدمی آن را می‌تواند ببیند و درک کند، ولی در نظام آفرینشی شاعر، این مواد اولیه به گونه‌ای کنار هم قرار گرفته و صاحب فرم شده است که با آن خلقت اولیه فرق دارد، این خلقت ویژه‌ی شاعر است، این است معنای آفرینش قدرت تخیل ثانویه.
می‌ریزد از نگاه تو چیزی شبیه کیف
ما را از این شراب نخورده نخورده بس
دنیا به جای آن که تنفس کند ترا
می آید و هوای مرا می‌کشد نفس (باختری: 10)
شاعر، نیمی از جهان را آنگونه‌ای که هست می‌بیند و نیم دیگر آن را آنگونه‌ای که درک می‌کند می‌آفریند. اشیای مادی زندگی در این شعر برهم ریخته است، آیا کیف، چیزی مایع یا شبیه آب است که باید بریزد؟ از نگاه آدم مورد نظر عفیف واقعاً کیف می‌ریزد؟ اسم دیگر این کیف شراب است؟ شرابی که ناخورده سیراب می‌سازد. این به اصطلاح معشوق در بیت دیگر، هوا یا شبیه هوا است، قابل تنفس است، دنیا او را تنفس نمی‌کند، در عوض هوای شاعر را نفس می‌کشد. این است مثال در هاون‌کوبیدن اشیای مادی و مواد موجود زبان، ساختار و نظام ترکیب و تداعی موجود در این شعر ویران شده، برهم ریخته و از نو چنان استوار و هنرمندانه ترکیب شده و جهانی به وسیله‌ی آن آفریده شده که حس ناباوری خواننده یا شنونده آگاهانه در فضای این شعر معلق می‌ماند و برای لذت بردن از متن، وقوع چنین حادثه‌ای را باور می‌کند و اصطلاح «تعلیق آگاهانه‌ی ناباوری»برای خواننده یا شنونده به امر مصداقی و قابل باور تبدیل می‌شود.

ناگهان قطع شود با تو اگر پیوندم
گور خود چیست؟
به گور پدرم می‌خندم
دوستت دارم و جدن به زنی محتاجم
که به زیبایی زشتش ندهد سوگندم
تو که یک بره خوبی به پراگاهت باش
من که گرگم به قوانین خودم پابندم
حس آبادی و احساس کمی آزادی
تهمتی نیست که بیهوده به خود می‌بندم
آن کلندی که به تهداب دلت کوبیدم
گور خود را نه اگر
گور که را می‌کندم
از چه خود را پدر شعر جهان پندارم
من که زن دارم و بابای دو سه فرزندم (باختری: 57)
عفیف، جنون شعری دارد، تخیل بی‌کران و کناری، دنیای ذهنی او را فراگرفته است. شعر عفیف، شعر زبان نیست، شعر تصویر برخاسته از ناهشیار اوست، شعری که با هیچ ایده‌ی برخاسته از هشیاری منطقی نمی‌توان با آن رابطه ایجاد کرد. برای مستحیل‌شدن در حس عفیف باید جنون داشت، جنون درک و دریافت، ناهشیار بود، ناهشیاری‌ای که فراهشیار است و در پشت حقیقتِ هشیار، کنار ابرهشیار ذهنی و حسی قرار دارد. درد عفیف، درد جنون سرسام‌آوری‌ست که همدردی با آن ممکن نیست الا این که به پشت این درد جنون‌آور پرتاب شویم. عشق عفیف، اعتراضِ عشق است، معشوق او میان‌باریک و ماه‌پیکر و کمان‌ابرو و سروقد نیست، معشوق او جوی گندابی‌ست که عاشق آن همانند کرمک حقیری در آن جوی زندگی می‌کند:
حالا که بافت خورده به هم سرنوشت ما
تو جوی فاضلابی و من کرمک حقیر (باختری: 17)
فرمانِ جهتمندی در شعر عفیف به دست تصویر است، تصویرهای نه از قبل اندیشیده، بل‌که تصویرهای آوانگارد. این تصویرهاست که به شعر او بودگی می‌بخشد. این معدود ویژگی‌ها، از میان هزاران ویژگی دیگر به شعر عفیف قابلیت خوانش بر اساس دیگاه کولریج داده است.
خدا به چشم تو سنجاق زد نگاهم را
مرا ببخش ندانستم اشتباهم را
زمین زنیست که پرورده است در زهدان
چه مادرانه من و نطفه‌ی گناهم را (باختری: 33)
تمام چیزهایی که در ما احساس ترس، عشق و تحسین را بر می‌انگیزد، و هر خصلتی که ماورای خصوصیات مادی، فیزیکی و حسی است، در عالی‌ترین شکلش، در شعر جلوه‌گر می‌شود و حاصل تخیل است.
ترا بین جسدها در خیابان جستجو کردم
رد پاهای گنگت را تمام روز بو کردم
نه آبان ماه اصلاً ماه عقرب بود روزی که
نگاهم را شبیه نیش در چشمت فرو کردم (باختری: 3)


نتیجه‌گیری
مسأله‌ی دندان‌گیری که از نتیجه‌ی این پژوهش گیرمان می‌آید، این است که اولاً، عفیف باختری شاعر مرحوم و معاصر افغانستان، در کنار شعرهای ضعیف و متوسط، شعرهای ارزنده و حایز شرایط نیز دارد.
در این پژوهش به شکل فشرده به بررسی هردو نوع از شعرهای عفیف باختری پرداخته شد و نمونه‌های آن با توجه به دیدگاه سخت‌گیرانه‌ی تیلور کولریج مورد تفسیر و خوانش قرار گرفت. عفیف باختری از معدود شاعران معاصرمان است که شعریت و نیروی تخیل در کلام او موج می‌زند و بر این مبنا برخی از قسمت‌های شعرهای او، محصول محض ناخودآگاه او نیست، بلکه او خودآگاهانه به ترکیب متفق اشیای مادی زندگی پرداخته و جهان جدیدی آفریده است. چنانچه مشاهده کردیم عفیف باختری در برخی اشعار خود، قانون و نظام تداعی و ترکیب را برهم زده، ویران کرده و از نو جهان پر از لذت و کیف، جهانی که متفاوت از جهان موجود است، خلق کرده است و با استفاده از این نیروی خلاق،‌ توانسته است،‌ شعر حایز شرایط به قول کولریج خلق کند.

منابع
آل برت،‌ آل( 1393). تخیل،‌ ترجمه‌ی مسعود جفعری،‌ تهران: نشر مرکز.
باختری،‌ عفیف(1395). پدر شعر جهان،‌ کابل: تاک.
شفیعی کدکنی،‌محمدرضا (1377). « شعر جدولی و آسیب‌شناسی نسل خردگریز»،‌ مجله‌ی ایران‌شناسی،‌ سال دهم،‌ شماره-ی 39،‌ ص 479- 490.
فرای،‌ نورتروپ (1372). تخیل فرهیخته،‌ ترجمه‌ی سعید زابلی شیرانی،‌ تهران: نشر مرکز.
کشاورز،‌ مسعود. (1384). «بررسی کارکرد تخیل در اشعار فروغ فرخزاد و سهراب سپهری»، فصلنامه تخصصی زبان وادبیات فارسی،‌ شماره سوم،‌ سال اول ،‌ ص 105-132.
مقدادی،‌ بهرام (1387). فرهنگ اصطلاحات ادبی،‌ تهران : نشر فکر روز.
ـــــــــــــــــ (1393).دانشنامه نقد ادبی، تهران: نشر چشمه.

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۳۰۷              سال  چهــــــــــــــــــاردهم                    حوت   ۱۳۹۶                       هجری  خورشیدی   اول مارچ ۲۰۱۸