از آن زمان که محمد
ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی
مولانا جلال
الدین محمد، خداوندگار بلخ عارف و شاعربزرگ دیده به جهان گشود ۸۱۰ سال می
گذرد. اما به نظرمی رسد که این پیر ۸۰۰ ساله با
گذشت هرسده جوان تر و جوان تر می شود و روزبه روزدل های بیشتررا درغرب و
شرق، شمال وجنوب جهان تسخیرمی کند. مثل
این است که مولانا از دایره زمان فراتر رفته و زمان را مسخر کرده، به گونه
ای که خود می گوید:
چون ز ساعت، ساعتی بیرون شوی چون نماند، محرم بی چون
شوی
دنیای امروز
شاهد محیرالعقول ترین دست آوردهای علمی و فنی است
ودانش بشر - مرز های ناشناخته و نامریی ای را فتح کرده که برای انسان دوران
مولانا تصور آن هم مُحال بود. اما این مولانا چی چیزی برای گفتن به جهان
امروز دارد که روز به روز شمار عاشقان و دوستداران او در جهان بیشتر می
شود؟
بسیاری از پژوهشگران پاسخ این پرسش رادرماهیت جامعه
معاصر بشری جستجو می کنند. در دنیای امروز، پیشرفت های چشمگیر علمی- فنی
نتوانسته به موازات خود بشریت را به تعالی اخلاقی - انسانی لازم وشایسته
آن برساند.
در گوشه و
کنار جهان معاصرخشم و کینه و نفرت وتعصب، بخل و حقد و حسد، خودبینی و عُجب
و فقروناتوانی و بی عدالتی
بیداد می کند.
تندروان ادیان مختلف به روی یکدیگر شمشیر کشیده
اند. سیدارتا بوادا که می گفت هیچ گناهی زشت تر از خشم و نفرت نیست، امروز
پیروان او در میانمار به روستا های اقلیت فقیر و ناتوان روهینگیایی آتش می
زنند و برزنان آن ها در برابر چشم شوهران وکودکان شان تجاوز می کنند و سپس
زن و کودک و سالخورده را بیرحمانه می کشند.
جورج دبلیو بوش به قول آندرو موشن، ملک الشعرای پیشین
بریتانیا به خاطر نفت و امپریالیزم و انتقام پدر، عراق را به خاک و خون می
کشد و صدها هزار نفر را به کام مرگ می فرستد.
حرص وآز انحصارات جهانی و چند هزار ملیاردر باعث می شود
که ۹۰ درصد ثروت جهان را تنها یک درصد از جمعیت آن تصاحب کنند. وبه اساس
ارقام بانک جهانی و دیگر نهاد های بین المللی حدود نیمی از جمعیت جهان در
ناداری وگرسنگی وبیماری روز گذارانی کنند.
سوریه ، افغانستان، یمن، سومالیا و سرزمین ها دیگر در آتش
تعصب و جنگ های نیابتی می سوزند و در خون غوطه ورند.
رقابت حریصانه
قدرت های بزرگ بار دیگرجهان را در معرض تهدید جدی هسته یی قرار داده است.
دونالد ترامپ در صدد تقویت زرادخانه هسته یی کشورش بر آمده و ولادیمیر
پوتین لاف تولید نوع پیشرفته ای ازراکت های قاره پیمای هسته یی را می
زند. و ده ها مصیبتی دیگر که جهان امروز با آن روبروست.
به این گونه جهان علمی و مادی گرای امروز – ومدرنسیم معاصر
خلایی دارد عمیق بزرگ و سیاه. در واقع سیاه چالی از گونه بلک هول یا سیاه
چال های فضایی که همه چیز را می بلعد.
این سیاه چال، معنویت در حال هبوط است.
به گفته«
یورگن
هابرماس (
Jurgen Habermas ) فیلسوف
آلمانی ، مدرنیسم با آن که سعی در مبارزه با ایدئولوژی دارد، با این حال
علم را تبدیل به ایدئولوژی خود کرده است. بر این اساس ، ملاکهای علمی ،
تعیین کننده همه امور استند و علم شاخص سنجش همه ارزشها .
اما همین
حاکمیت سهمگین علم بر کلیه شئون فردی و جمعی زندگی بشر ، موجب واکنش او
دربرابر علم شده است . این عکس العمل ، شکل های مختلفی به خود گرفته ،
ازجملهء آنها، گرایش شدید انسان معاصر به حوزه هایی از زندگی است که
مدرنیسم به دلیل علم گرایی ، از آن چشم پوشیده است . در این چارچوب است که
افزایش مخاطبان شعرهای مولوی در جوامع صنعتی و کاملاً علمی ، معنی و مفهوم
ویژه ای می یابد.»
مثالی چند از
مصایب جهان امروز بزنیم و اندیشه ها و آموزه های خداوندگار بلخ رانسبت به
چنین مصایب به طور مختصر مرور کنیم.
یکی از مشکلات
دنیای امروز اختلافات و تعصب وتنگ نظری شدید مذهبی است. تندروان مسلمان،
بودایی، هندو، مسیحی و یهود همه به جان یکدیگر افتاده اند. یکدیگر را می
کشند. به دین و آیین یکدیگر توهین می کنند. امروز مسجد وکلیسا وکنیسه
و درمسال اهداف آسان برای بمب گذاری و کشتار پرستندگان خداست. در چنین وضعیتی
مولانا از آن سوی سده ها به مردم امروز آواز می دهد که راه خطا در پیش
گرفته اند و نمی دانند که خدای همه ادیان یکی است. همه ادیان گوهر واحدی
دارند والله و راما و یَهُوَه نام های مختلف خدای واحد اند:
مومن و ترس، یهود و گبر و
مغ جمله
را رو سوی آن سلطان الُغ
و می فرماید:
هرکو ازحق
ترساست، و لو ترساست با دین است نه بی دین.
از نظر گاه است
ای مغز وجود اختلاف مومن و گبر و یهود
ودر دفتر سوم
مثنوی این نکته را با روشنی بیشتری بیان می دارد
زانکه خود ممدوح
جزیک بیش نیست کیش ها زین روی جز یک بیش نیست
مولانا در خصوص
تفاوت ها و عدم تفاهم دینی به این باور است که این تفاوت ها از تعبیر ها و
اصطلاحات ناشی می شود.
در دفتر دوم
مثنوی، حکایت مردی که به ۴ نفر که از دیار های متفاوت آمده بودند وزبان
یکدیگر را نمی فهمیدند یک درم داد تا چیزی بخزند، تمثیلی زیبا ازین تفاوت
اصطلاحات و تعبیر هاست.
.چار
کس را داد مردی یک درم آن یکی گفت این به انگوری دهم
آن یکی دیگر عرب بُد
گفت لا من عَنِب خواهم نه انگور ای دغا
آن یکی ترکی بد و گفت
این بَنُم من نمیخواهم عنب خواهم ازُم
آن یکی رومی بگفت این
قیل را ترک کن خواهیم استافیل را
در تنازع آن نفر جنگی
شدند که ز سر نامها غافل بُدند
در حالی که
انگور، عَنِب، ازُم و استافیل نام های همان یک میوه است. مثل تفاوت د رنام
های خداوند درنزد پیروان ادیان مختلف.
مولانا تعصب را
نه تنها در دین بلکه در همه موارد نکوهش می کند. امروز تعصبات تباری
،نژادی، زبانی و سکتاریستی باعث مصایب بسیار برای بشر شده است. و مولانا
صریحاً می گوید که تعصب ناشی از خامی و بیخردی و جهل ادمی است.
سخت گیری وتعصب
خامی است تا جنینی کار خون آشامی است
مطلق گرایی،
استبداد رای و داوریهای یکجانبه و سیاه و سپید دیدن امور و روند های سیاسی،
اقتصادی وفرهنگی یکی دیگر از نا هنجاری های اخلاقی روزگار ماست که انسان
امروز را درگیر جنگ و خونریزی های بسیار کرده است. مولانا مکرراً انسان را
به پرهیز ازمطلق گرایی در باور ها و برداشتهای شان فرا می خواند و دگر
پذیری، کثرت گرایی فکری و عقیدتی را تایید و ترغیب می
کند.
هرکه گوید جمله
حق اند، احمقیست هرکه گوید جمله باطل، او شقیست
این حقیقت دان نه
حق اند این همه نی به کلی گمرهانند این
همه
نی همه شب ها
بود قدرای جوان نی همه شب هابود
خالی از آن
مولانا در برابر
مطلق گرایی از نسبیت خیر و شر امور و دیدگاه ها یاد می کند:
پس بد مطلق
نباشد در جهان بد به نسبت باشد این را هم بدان
منگر از چشم خودت
آن خوب را بین به چشم طالبان مطلوب را
خیر مطلق نیست
زین ها هیچ چیز شر مطلق نیست زین ها هیچ چیز
ونسا
رد گریو سینماگر امریکایی که از دوستداران مولانا و به ویژه
مدارا گرایی او بود، در دهه ۹۰ عیسوی فلم مستند «مدارا» رابه مولانا
جلال الدین بلخی تقدیم کرد. مضمون این فلم که با استقبال جهانی رو بروشد،
ایده پذیرش عقاید دیگران است.
به همین گونه
مردم جهان وبه ویژه مردم مغرب زمین به خوبی درک می کنند که عمده ترین دلایل
دو جنگ جهانگیر قرن بیست که باعث ده هاملیون نفرشد وبه همین گونه دلایل
بسیاری از زد و خورد های امروز حرص و آز برای دست یابی به منابع ثروت و
مواد خام و بازار های جهانی بوده و است. و مولانا حرص و آز را به آتش
سوزنده و تباهی آورتشبیه می کند وآن را سد راه تعالی معنوی بشر می داند و
او را به آزادی ازین بند دعوت می کند.
بند بگسل – باش
آزاد ای پسر چند باشی بند سیم و بند زر
کوزه چشم حریصان
پر نشد تا صدف قانع نشد پر در نشد
یا می گوید :
حرص خزانست و
قناعت بهار نیست جهان را ز خزان خرمی
و در دفتر چهارم
مثنوی می گوید:
حرص تو چون آتش
است اندر جهان باز کرده هر زبانه صد دهان
حرص در جهان
امروز محدود به ثروت اندوزی نمانده است. حرص و آز شهوانی و گسترش تجاوزات
جنسی برگروههای ناتوان وآسیب پذیر به یک نوع اپیدمی در جهان معاصر مبدل
شده است. افتضاح تجاوز جنسی هاروی وینستن معروفترین
تهییه کننده هالیوود که اخیرآ برملا شد، باعث شد تا ابعاد تکان دهنده بی
بند و باری و استثمارجنسی در تعداد کثیری از نهاد های سیاسی، مذهبی اجتماعی
وفرهنگی غرب آشکار شود. همین روز های اخیر ما شاهد افشای افتضاحاتی ازین
گونه در آکسفام یکی ازمعتبرترین سازمان های امداد جهانی و تجاوزات جنسی یکی
از مربیان برجسته فتبال بریتانیا بر ۴۵ نوجوان بودیم.
همین گونه تجاوز
و سوء استفاده جنسی از کودکان در بسیاری از کلیسا های غرب وهمین گونه تجاوز
و سوءاستفاده جنسی از طالب العلم های خرد سال و نوجوان درکشورهای مسلمان
به ویژه در هزاران مدرسه پاکستان و بچه بازی گسترده در افغانستان و وضعیت
مشابه در سایر نقاط جهان- همه نشانه های از هبوط و سقوط اخلاقی و معنوی است
که دنیای امروز با آن روبروست.
مولانا هشدار می
دهدکه این آتش جهان را به دوزخی مبدل می کند.
نار بیرونی به
آبی بفسرد نار شهوت تا به دوزخ می برد
در مغرب زمین و
بسیاری ازکشور های دیگر صنعتی جهان سالانه ملیون ها نسخه فلم ، ویدیو و
مجله های پورنوگرافیک تهییه و عرضه می شود و به قول مولانا هیزم به آتش
شهوت جنسی می ریزد.
تا که هیزم می
نهی بر آتشی کی بمیرد آتش از هیزم کشی
حرص جاه طلبی و
منصب خواهی یکی دیگر از مصایب همه زمانی و همه مکانی است که به خاطر آن خون
و منابع زیادی به هدر رفته و می رود.
حرص بط یکتاست
این پنجاه تاست حرص شهوت مار و منصب اژدهاست
مولانا برای
رهایی از خواهش های شهوانی نفسانی درس تمکین و تربیت نفس می دهد.
سر بریدن چیست؟
کشتن نفس را در جهاد و ترک گفتن نفس را
آن چنان که نیش
کژدم برکنی تا که یابد آن ز کشتن ایمنی
برکنی دندان
پرزهریی مار تا رهد مار از بلای
سنگسار
البته به سخن
دکتر کریم زمانی مولانا شناس بر جسته و مولف کتب متعدد در مورد مولانا «
منظور از کشتن نفس، کشتن و ریشه کن کردن نفس نیست، بل تربیت نفس و تصعید
امیال و تبدیل هوا های نفسانی به خواسته های معقول روحانی است» مولانا در مورد
بسا از نیاز های دیگر تربیت روح و اعتلای معنوی آدمی سخن گفته که اشاره
کوتاهی به آن می کنیم. یکی از موارد ترک خشم است که آن را تخم دوزخ
میخواند.
خشم تو تخم سعیر
دوزخ است هین بکش این دوزخت را کین فخ است
ترک خشم وشهوت و
حرص آوری هست مردی و رگ پیغمبری
مولانا درس انسان
دوستی و خیر خواهی می دهد :
گفت انسان پاره
انسان بود پاره ای از نان یقین که نان بود
اما انچه برای
مردم مغرب زمین مهم است اندیشه ها و آموزه های مولانا نه به عنوان یک فقیه
و مدرس مسلمان بلکه به عنوان یک عارف وحدت الوجودی است که نه تنها برای فرد
مسلمان بل برای انسان در کلیت آن درس معنویت می دهد. مولانا به انسان نگاه
می کند نه به دین و مذهب و تبار و نژاد و زبان و رنگ و جنس او. می گوید
انسان در منی که برای خود آفریده ودر دایره تنگ خود پرستی که دور خود
کشیده - از اصل خویش جدا شده. به نظر مولانا انسان به طور کل امتداد خدا و
از جنس خداست و می تواند با غلبه کامل بر منیت خود به فنا و به خدا برسد.
یک گهر بودیم
همچون آفتاب بی گره بودیم و صافی همچو آب
چون به صورتاند
آن نورسره شد عدد چون سایه های کنگره
کنگره ویران کنند
از منجنیق تا رود فرق از میان این فریق
هرکه بی من شد
همه منهاخود اوست دوست جمله شد چوخود را نیست دوست
هرکسی کو دور
ماند از اصل خویش بازجوید روز گار وصل خویش
خداوندگار
بلخ معتقد به وجوه بهیمی و روحانی انسان است، اما نسبت به نهاد و طبیعت
آدمی خوشبین است و باور دارد که اگر موانع و حجاب های منیت برکنار شود نهاد
آدمی می تواند منزه شود.
جان ها دراصل خود
عیسی دم است یک دمش زخم است و دیگر مرهم است
گر حجاب از جان
ها بر خاستی گفت هر جانی مسیح آساستی
و اما حال نگاه
مختصر به آشنایی غرب با خداوندگار بلخ:
آشنایی ابتدایی
با مولانا درغرب در قرن شانزده عیسوی شروع شد. یک ایتالیایی که اسیر ترکان
عثمانی شده بود در سفر نامه خود نکاتی در باره طریقت و سماع مولویه
نگاشت. سپس افراددیگری چیز هایی در باره مراسم رقص وسماع مولویه در
ترکیه نوشتند. مرحله جدی تر آشنایی با مولانا با سر
ویلیام
جونز انگلیسی
شروع می شود. او در سال ۱۷۹۱ خطابه خود در انجمن آسیایی را با ترجمه ابیات
آغازین مثنوی معنوی آغاز کرد. او سپس نوشت که« شاید کتابی به ارزشمندی
مثنوی تا به حال به دست بشر نوشته نشده باشد. زیبایی ها و عیوب آن به یک
اندازه شگرف است. نویسنده ای به غیر از چاسر یاشکسپیر سراغ
ندارم که با مولوی قابل قیاس باشد.»
درقرن ۱۹ و۲۰
مولوی شناسی در مغرب زمین موج تازه ای یافت . پژوهشگران و ادیبان و شاعرانی
چون، ادوارد
فیتز
جرالد(،۱۸۰۹-۱۸۸۳) رالف
والدوامرسون،(۱۸۰۳-۱۸۸۲۹
امریکایی) ادوارد
بایلز
کاول(
انگلیسی۱۸۲۶-۱۹۰۳) آن
ماریا
شیمیل(۱۹۲۲- ۲۰۰۳ آلمانی –هاروارد) رینولد
آلین
نیکلسون(۱۸۶۸-۱۹۴۵
بریتانیایی) ،آرتور
جان
آربری(۱۹۰۵
– ۱۹۶۹ کیمبریج) روبرت
بلای(۱۹۲۶
– امریکایی) وکولمن
بارکس(۱۹۳۷)
کار های پر ثمری در معرفی افکار و آثار مولانا انجام دادند . ازین میان
تلاش های پیگیر ان
ماریا
شیمل و
رینولد
نیکلسون برجسته
تر از همه شمرده می شود.
شکوه شمس: بر رسی
آثار جلال الدین رومی، من بادم و تو آتش: زندگی و آثار رومی و تاثیر مولانا
بر رومانتیسیسم آلمان از شمار آثار معروف آن ماریا
شیمیل است
.
اما گفته می شود
که رینولد
نیکلسون که
در ۳۰ سالگی منتخبی از دیوان شمس، را ترجمه و منتشر کرده بود با ترجمه
تصحیح و شرح مثنوی معنوی بزرگترین خدمت را در عرصه مولانا شناسی و مولانا
پژوهی در غرب انجام داد. کار نیکلسون را
شاگرد او جان
آربری ادامه
داد و ۲۰۰ داستان مثنوی را زیر عنوان قصص مثنوی منتشر کرد.
امروز رابرت
بلای و شاگردش کولمن
بارکس نقش
برجسته ای در معرفی شعر و اندیشه مولانا ایفا می کنند.
کولمن
بارکس نه
تنها ترجمه روانی و سلیسی ازاشعار مولانا ارایه کرده بلکه همراه با
استادش رابرت بلای در برابر جمعیت های بزرگی ار عاشقان مولانا این
اشعار را دیکلمه می کنند.
مولوی شناسان و
صوفیانی چون ایرینا
تویدی
فقید، آنت
کیسر، لیولین
وان
لی و کبیر
هیلمینسکی باسخنرانی
ها و مصاحبه های شان نقش مهمی در معرفی مولانا وتعمیم اندیشه های والای
انساندوستانه انجام داده اند و درنتیجه ترجمه شعر
های مولانا در دو سال متوالی ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ پر فروش کتاب درایالات متحده
امریکا می شود و از فروش آثار ویلیام
شیکسپیر پیشی می گیرد. محافل دیکلمه ترجمه شعر
های او از ایالات متحده تا اروپاو تا آسترالیا به طور پیگیر بر گزارمی
شود. هرسال مستشرقین و دوستداران او تحقیقات تازه در باره اندیشه ها و
آموزه های این ابر عارف کم نظیر انجام می دهند.
فلم های مستند در باره زندگی و کار و آثار او ودرباره
پیروان او تهییه می کنند و یوتیوب و انترنت روز تا روز از لحاظ مطالب در
باره خداوند گار بلخ غنی و غنی تر می شود.
و سرانجام فیلم «شکل آب» که نامزد ۱۳ اسکار امسال است گفته
می شود که عنوان آن با الهام از شعر مولانا انتخاب شده و فلم با سخنانی
پایان می یابد که ترجمه ای از شعر خداوندگار بلخ است.
بگذارید سخن را بانقل قولی از کولمن
بارکس به پایان ببرم
که گفته است:
مولانا هم شاعر است و هم معلمی بزرگ که قادر است آنچه را
روح و جان بشری در مواقع خاص نیاز دارد به او بدهد.
|