نفس ام می شکند
این سخن مرثیه نیست
جیغ بیزاری یک تنهایی ست
انتظار
ورق کنده ی تقویم دل تنگ من است
که به فردا نرسید
سقف ...
دیوار ...
غم ویرانی ...
کوچه ی خاطره ها
روزها شد
که چشمان ترا کم دارد
فصل سرماست و
هراس دوری
نگه ات پر زدن گنجشکی ست
که سفر کرد و دگر باز نگشت .