با نام دکتر پرخاش احمدی
سالها پیش آشنا شده بودم. گمان کنم نویسنده ی فرزانه و یگانه استاد سیاهسنگ
عزیز بود که در گفتگویی مرا با نام گرامی دکتر پرخاش احمدی آشنا کردند. در
دوره ی فوق لیسانس ام در دانشگاه مکمستر اما بطور مفصل تر و دقیق تر با کار
و اندیشه ی آقای احمدی آشنا شدم. کتاب " ادبیات مدرن فارسی در افغانستان"
اثری است که بسیاری از مراکز علمی و آکادامیک غربی با آن آشنایند و
دانشجویان به کمک آن با ادبیات و شعر افغانستان آشنا می شوند. دکتر احمدی
علاوه بر اینکه در طول هیجده سال گذشته به عنوان استاد برجسته ی دانشگاه
برکلی به تدریس و تحقیق پرداخته اند، در حوزه ی مطالعات و نگارش به زبان
فارسی نیز چندین مقاله ی ارزشمند نگاشته اند.
در سفری که به ایالت کالیفرنیا دارم، فرصتی پیش آمد تا دیده به دیدار این
بزرگ روشن نمایم. این دیدار البته به لطف و عنایت فرهخیته ی گران ارج سید
سرور حسینی فراهم شد. من و جناب آقای حسینی به دانشگاه برکلی رفتیم و کمی
دیرتر از وعده به دفتر کار آقای دکتر احمدی رسیدیم. در دفتر کار ایشان
علاوه بر دکتر احمدی، حامد رضوی، فرزند برومند مرحوم دکتر علی رضوی و دوست
فرهنگی جناب آقای ذبیح انصاری نیز منتظر ما بودند. همدیگر را در آغوش
گرفتیم و از حال و احوال همدیگر پرسیدیم.
دکتر احمدی با متانت و تواضع خاصی که ویژه ی بزرگانی چون اوست جویای حال و
احوال این حقیر و نیز وضعیت فرهنگ و ادبیات کشور شدند. از نشریات ادبی سخن
گفتیم، از شاعران و نویسندگان گران ارج وطن، از وضعیت آشفته ی فرهنگی و...
دکتر احمدی عزیز ما را به نوشیدن قهوه و کافی دعوت کردند و قدم زنان از صحن
و سرای دانشگاه برکلی گذشتیم و به یک چایخانه ی نسبتا شلوغ رفتیم. چای و
قهوه گرفتیم و به دانشگاه بازگشتیم. این بار به جای دفتر کار استاد، در
فضای باز دانشگاه به قدم زدن و سخن زدن پرداختیم.
شنیدن از استاد احمدی و دیگر دوستان آنچنان شیرین بود که گذر وقت و زمان را
حس نمی کردیم. وقت رفتن رسیده بود و باید به خانه باز می گشتیم. با جناب
آقای حسینی به سمت خانه بازگشتیم اما دل مان همچنان پیش دکتر احمدی عزیز
مانده بود.