افغانستان از
محافظهکارترین کشورهای جهان است. هر رفتار و عملکردی که با روحیۀ عموم
مردم در این کشور منافات داشته باشد، به صورت حتم محکوم به فراموشی و ندیده
شدن است. در بسیاری از موارد دیده شده که برخی از آسیبهای اجتماعی که در
جامعۀ افغانستان به فاجعههای کلانی مبدل گشتند؛ به دلیل نگاه تابو
زدهیی که در برابر برخی آسیبهای اجتماعی وجود داشته اند، است. نه تنها
این آسیبها شناسایی، تبیین و چارهجویی نشدند که حتی پیرامون شان کمتر
کسی حرف میزند.
آسیبهای اجتماعی از دیرباز در جامعۀ بشری مورد توجه اندیشمندان و
تیوریسینهای جامعه، بوده است. همزمان با گسترش انقلابِ صنعتی و گسترش
دامنۀ نیازمندیها، محرومیتهای ناشی از عدم امکان برآورده شدن خواستها و
نیازهای زندهگی موجب گسترش شدید و دامنهدار فساد، عصیان، تبهکاری،
سرگردانی، دزدی، انحراف جنسی و دیگر آسیبها شده است.
افغانستان در حال حاضر با آسیبهای اجتماعی بسیاری روبه روست، از میلیونها
شهروندی که به بیماری مهلک اعتیاد گرفتار اند تا فقر ویرانگر و رشدِ بالای
روسپیگری و تنفروشی. اینها از جملۀ عامترین آسیبهای اجتماعی افغانستان
اند.
هشدار، به تحقیقی میدانی در زمینۀ “روسپیگری” پرداخته و با «سیصد و
پنجاه» تن در شهر کابل که شامل فروشندههای لوازم زنانه، رانندههای تاکسی،
آرایشگران زنانه، و دانشجویان استند، پیرامون روسپیگری و تنفروشی در
کابل صحبت کردهاست. در مکانهای که اکثرا زنان آمد و شد دارند و نیز دیگر
محلات تجمع زنانه در کابل، روایتهای وجود دارد، که نشان میدهد از آنچه
زیرِ پوست شهر کابل میگذرد، کمتر میدانیم و خبر میشویم.
اینها خلاصۀ از اطلاعاتی پیرامونِ روسپیگری خیابانی در کابل، که
مغازهدار های کابل در چند مرکز بزرگ تجاری در کابل به هشدار گفته اند. این
آقایان میگویند، روزانه زنانِ زیادی را میبینیم که به بهانۀ خرید دنبال
مشتریِ جنسی میگردند و در شاپینگ سنتر ها سرگردان اند. از زنانِ میان سن
گرفته تا دخترانِ نوجوان در این تیپ شامل اند. مشتری این کارگرانِ جنسی،
اکثرا مردانِ جوان اند و نیز بیشمار از بچهجوانها، متقاضیان “سکس” را
میسازند. و نیز هم مردان و هم زنانی که در این کار مصروف اند، همدیگر را
خوب میشناسند، مردانِ این کاره، خیلی کم اتفاق میافتد سراغِ زنانِ دیگری
که با این کار آشنا نیستند، بروند.
البته، هزینههای این کار از رقمِ خیلی اندکِ «پنجصد» افغانی شروع و تا
«صد دالر» نیز ادامه پیدا میکند. پولهای زیاد را اکثرا کسانی در این راه
به مصرف میرسانند که مصاحبه شوندگان، آنان را “لوی” میخوانند. پیوسته با
گذشت روزها، ردۀ سنی زنانِ روسپی و کارگرانِ جنسی، پایینتر میآید. قبلا
بیشتر زنانِ میانسال مصروف این کار بودند اما، حالا دخترانِ
چهارده-پانزده ساله هم به این تجارت کشیده شده اند و مصروف روسپیگری اند.
مغازهدار های فروش لوازمِ زنانه حرفهای بیشتری دارند، به سخنِ آنان
هزینۀ خرید سکسِ خیابانی، گاهی به شدت پایین میآید. زنانی هستند که در
برابر انتخاب یک جنس مثل پیراهن، پتلون، عطر و یا جعبۀ لوازم آرایشِ زنانه،
خودشان را در اختیار فروشنده قرار میدهند. بسیاری از فروشندگانِ لوازم
موردِ نیاز بانوان تجربۀ دریافتِ پیشنهاد های از این دست را دارند.
این مغازه دار ها میگویند، بیشتر زنانی در این زمینه فعال اند که دچار
فقر و تنگدستی اند.
غریزۀ جنسی هم میتواند، منشأ بروز عالیترین نمودارهای ذوقی و هنری باشد و
هم منشأ تشکیل بنیاد یک خانواده و هم مسببِ بسیاری از جرایم.
عوامل مختلف محیطی و خانوادهگی و نیز اجتماعی سرچشمۀ بروز انواع انحرافات
جنسی، هستند. هر چند برخی از این نوع انحرافات ناشی از مشکلاتِ فردی اند،
ولی اکثر آنها به این جهت که در ارتباط با فرد دیگر معنی پیدا میکنند،
عوارض اجتماعی را سبب میشوند.
از سوی دیگر مبارزه با این دسته از آسیبها در برخی موارد نیازمند تغییرات
اساسی اجتماعی است. تحولات کلی و برنامهریزی های دقیق و حسابشدهیی جهت
رفع آنها، بایستی صورت گیرد. این تغییرات با ارائهای آموزشهای وسیع
اجتماعی برای افراد و خانوادهها و رفع عوامل بنیادی، امکانپذیر خواهد
بود.
انحرافات جنسی اغلب با سایر آسیبها و جرایم در ارتباط نزدیک هستند و گاهی
حتی موجب بروز مشکلات جدی میگردند؛ مثل ابتلا به بیماری کشنده و خطرناکِ
ایدز. البته که تبعاتِ تنفروشی در جامعه فراتر از مصاب شدن به بیماری رفته
و حوزه اخلاقیات و فرهنگِ را نیز، آسیب میزند.
روسپیگری در باورِ مردم افغانستان از جمله رفتارهای ننگین و نابخشودنی
تلقی گشتهاست. با این هم، به نظر میرسد که تجارت روابط جنسی در کشور، همه
روزه درحال رونق یافتن است. دست یافتن به آماری از بازار روسپیگری و حال و
روزِ کارگرانِ جنسی در افغانستان کاری است بس دشوار. بدلیل وجود انواع
تابوها در برابر این رفتار، منابع؛ کمتر در این باره حرف میزنند.
از دیگر منابع که حاوی اطلاعاتِ زیاد و تازه در این زمینه اند رانندههای
تاکسیِ شهرِ کابل، استند. رانندههای تاکسی در کابل همه روزه با روسپیهای
خیابانی شهر سر میخورند و اطلاعات شان پیرامون روسپیگری و تنفروشی تازه
و روزانه است. اینها چکیدهی از گفتههای دهها رانندۀ تاکسی در کابل است
که با خبرگزاریِ هشدار، شریک کرده اند.
زنان تنفروش در کنار خیابانهای نهچندان شلوغ دنبال مشتری هستند. آنان با
یک سری علائم خاص که برای مشتری های شان آشناست، در کنارِ خیابان میایستند
و از موترها میخواهند تا سوارشان کنند. مثلا، گاها دستکول خود را چپه به
شانه میاندازند و اکثرا پاهایشان را چسپیده به هم میگذارند و همینطور
هر چند ماه، نشانه های شان را تغییر میدهند. ظاهر متفاوتی دارند و با برقع
و پوششی که بیشتر مشتریهای طبقه متوسطی شان دارند، دیده میشوند.
روسپیهای برقع پوش، بیشتر شان دختران جوانی اند که از دیگر ولایات به
کابل آمده اند و در خیابانها بدنبال مشتری میگردند. و برای مشتریهای شان
چندین گونه سرویسِ جنسی ارائه میدارند. همینطور هزینه این روسپیان، بستگی
به نوعِ سرویسدهی شان دارد. اگر داخل موتر سرویس بدهند و مشتری شان را به
ارگاسم برسانند، هزینه آن کمتر است. این نوع سرویس دهی برای مشتری قیمتی
در حدود «دوصد و پنجاه» تا «سهصد» افغانی هزینه دارد. اگر برای همخوابگی
به خانۀ مشتری بروند، و یا مشتری را به خانهی که محل کارشان است ببرند،
پولِ بیشتری میگیرند، که کمترینِ آن «دوهزار»-«پنجهزار» افغانی است.
با این حال، این هزینهها، ثابت نیست و به نسبتِ سن و زیبایی روسپیها
تغییر میکند. رانندهی که در مسیرهای فرودگاه کابل-سرای شمالی کار میکند،
به هشدار، میگوید، بیشتر روسپیهای خیابانی را که دیده است در کشورهای
همسایه بویژه ایران و پاکستان مهاجر بوده اند و سپس به کشور برگشته اند.
اکثر شان هم به فقرِ شدیدی گرفتار اند و یا مردانِ خانواده شان را در جنگ
ها از دست داده اند.
نوع دیگری از روسپیگری در کابل وجود دارد که قبلا پیشینه نداشته و آن
تنفروشی در بین دانشجویان است. دانشجویان دانشگاهها از روسپیگری
روایتهای شنیده نشده یی دارند. اینها چکیدهی از صحبتهای دانشجویان
دانشگاه کابل و چندین دانشگاه خصوصی در زمینۀ روسپیگری، با هشدار است.
گروههایی هستند که به شکل مافیایی فعالیت میکنند و در همه جا حضور دارند
و همینطور در دانشگاهها نیز نفوذ زیادی دارند. این گروهها در دانشگاهها
افرادی دارند که کارشان شناسایی دختران زیبای است که خانواده های شان دچار
فقر اند و در تنگدستی میزییند. افراد گروه این دختران را شناسایی میکنند
و با آنان وارد رابطۀ دوستانه میشوند و بازی اینگونه آغاز میگردد.
بیشتر رابطهها را در آغاز، زنان ایجاد میکنند تا طرح افشا نشود.
از یک دوستی خیلی ساده کار ماجرا آغاز میگردد؛ قدم اول بعد از آشنایی،
دادن هدیههای قیمتی برای سوژه است. و زنِ رابط، دختر فقیر را به
رستورانهای شیک و گرانقیمت دعوت میکند و به آنی که شکار شده تداعی
مینماید که برای او یک دوست خوب و همجنس مهربان است. در عرض چند روزِ
کوتاه این دوستی مختصر بسیار عمیق میشود و ساعات زیادی را همه روزه از
زمانِ دو طرف، میگیرد، از این رستوران به آن کافه، از این پارتی به آن
مراسم، روزها همینطور گم میشوند.
به مرور سوژه، به پارتیهای گروهی راه پیدا میکند، بعد از مدتی فکر و
ظاهرش دستخوش تغییر میشود و وارد دنیایی از تجملاتِ پوشالی میگردد،
آنچه در زندگی خودش ندیده و پیوسته حسرتِ داشتن اش را خورده، بدست آمده و
گاها احساس غرور نیز به آنان دست میدهد. دختر یک خانوادۀ فقیر، ناگهان
خودش را در جهان دیگری مییابد که زندگیاش تغییر کرده، نیازمندیهای مالی
اش در سطح بالایی برآورده شده و هرچه بخواهد برایش مهیا میشود. کمکم
علاقه مندی اش به درس و دانشگاه از بین میرود و بعد از مدتی دیگر کلا
دانشگاه نمیآید.
دانشجویانِ دانشگاه کابل به هشدار گفته اند که، قضایای بیشماری از این دست
را دیده اند. و همینطور چندی بعد دخترک از خانواده و دوستان شان بریده و
سر از شهرهای استانبول، دبی و دیگر شهرهای دور و نزدیک بدر میکند.
روسپیگری یک آسیب جدی اجتماعی است که در کشورهای فقیری مثل افغانستان
میتواند، زمینههای رشد فراوانی داشته باشد. دولت افغانستان شوربختانه
برای حل این آسیب تا بهحال هیچ کاری انجام نداده و آن گونه که مینماید
برنامهیی هم برای چاره جویی این آسیب اجتماعی، ندارد.
با دختر جوانی که با قید نامش حاضر شد با هشدار در این خصوص صحبت نماید، در
یکی از رستورانتهای کابل قرار گذاشتم. او تجربه روسپیگری اش را اینگونه
روایت میکند:
«بیست وهفت» سال سن دارم و خانوادهام فقیر اند. در فقر مکتب خواندم. از
شدتِ تنگدستیِ خانواده در هجده سالهگی، زمانی که برای کار وارد اجتماع
شدم، در عرض دو سال، تبدیل به یک کارگر جنسی شدم. همیشه آرزویم بود خانواده
ام را، از فقر نجات بدهم، و به رفاه برسانم. به خاطر بَر و روی که داشتم
پولهای خوبی پیدا کردم، به کمکِ دوستان جدیدم، توانستم خود را به مجالسِ
«پیسهدار» ها و محافلِ عیاشی آقایان بلند رتبه برسانم. در پارتی های شان
آراسته و زیبا آماده میشدم تا بوتلهای «ویسکی» و «کنیاک» آنان را بچرخانم
و جامهای خالیِ آقایان را پُر کنم و در پایان شب هم تخت خوابها شان را.
هنوز هم وضع همین است!
دیگر حرفی نزد و خداحافظی کرد. تکسی میگیرم و تا خانه این جمله در مغزم
رژه میرود: کابل همچنان که شبها آسمان گیرایی دارد، آبستنِ اندوهی
بیپایان نیز هست.
میلاد فروَش |