کابل ناتهـ، Kabulnath


‎عباس اسدیان‎s Profilbild, Bild könnte enthalten: 1 Person, Nahaufnahme
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

عباس اسدیان

    

 
بنیادگرایی و خشونت

 

 

اسلاوی ژیژک را شاید بتوان یکی از معدود کسانی، و از این جمع عمیق‌ترین و دقیق‌ترین، دانست که به خوبی توانسته وضعیت و معضل جهان اکنون را به نوبه خودش درک نموده و عوامل این معضلات را برای ما نشانی کرده است. از انتقادهای فرهنگی‌اش گرفته تا تطبیق تأملات فلسفی‌یی فیلسوفان در جهان عینی و زندگیِ روزمره او را می‌توان در این موقعیت یگانه دید. یکی از نکات برجسته‌ای که در کارهای او به شدت خواندنی و قابل توصیف است نظریات او راجع به «بنیادگرایان مذهبی» و وضعیت جهان سوم می‌باشد. اما قبل از پرداختن و به بررسی گرفتن نظریات او راجع به بنیادگرایی و خشونت‌های جهانی لازم است که چند نکته را در این‌جا تذکر بدهیم: یک: اگر ژیژک، یکی از عوامل خشونت پراکنی در جهان را بنیادگرایان مذهبی می‌داند به هیچ‌وجه به این معنا نیست که او مغرضانه قضاوت نموده و هدفِ مشخص داشته است، بلکه قضاوت او چندجانبه و واقع‌بینانه می‌باشد. دو: بخشی از نظریات ژیژک که راجع به معضلات جهانی در این مقاله مطرح می‌شود به این معنا نیست که او نمی‌تواند نظریات غیر از این را داشته باشد، یا با این نظریات خود سنگ تمام را گذاشته باشد؛ او حیات است و با پشت‌کار و استعداد مسحور کننده‌ای نظریات خود را بسط و گسترش می‌دهد و برای اثبات آن پشتوانه‌های منطقی می‌سازد. به این معنا که، ممکن است او موارد دیگر را در این مورد برای ما بازگو کنند و بازاندیشیِ در اندیشه‌اش داشته باشد. سه: و اما ما ژیژک را یکی از معدود افرادی توصیف کردیم که توانسته به نوبه خودش معضل و مساله جهان فعلی را درک کند- این خیلی عجیب نیست که او را با چنین برچسب‌هایی، که حقیقی می‌باشد، معرفی کنیم چون او در مقدمه‌ای کتاب «خشونت» می‌نویسد: «اگر می‌خواهید علت این خشونت‌ها را درک کنید پس بیاموزید، بیاموزید و بیاموزید». آموختن انسان را در هر موقعیتی ممکن قرار تواند داد. باری، ما به سه دیدگاه ژیژک می‌پردازیم.
اول: نیست‌انگاری «فعال» و نیست‌انگاری «منفعل» و تضادی که این دو دیدگاه به وجود می‌آورد: ژیژک، از تضاد و شکافِ صحبت می‌کند که در بین جهان اول و سوم وجود دارد، و عامل آن‌را نتیجه‌یی نیست‌انگاری «فعال» و نیست‌انگاری «منفعل» می‌داند (همان حرفی که نیچه گفته بود). بنیادگرایان در جهان سوم، که اکثرن عامل خشونت و دهشت اند، دید مثبت به زندگی این جهان ندارند، در واقع دیدشان نسبت به این جهان پوچ‌گرایانه می‌باشند. پس در این صورت آنها دل و جرأت انجام این امر را می‌داشته باشند که این زندگی را وقف آرمان متعالی‌یی کنند که نتیجه‌ی آن چندان معلوم و مشخص نمی‌باشد. یعنی بنیادگرایان مذهبی می‌توانند خودشان را منفجر کنند و حملات تروریستی را شکل بدهند. اما دید آدم‌های جهان اول نسبت به زندگی نیز پوچ‌گرایانه می‌باشد ولی از نوع «فعال» آن. با کارهای روزمره و لذت‌پرستی‌های «احمقانه»شان می‌توان ادعا کرد که این امر حقیقت دارد. یعنی که نیست انگاران «فعال» با انجام چنین اعمال‌شان برای ما می‌رسانند که زندگی در ذات خود پوچ است و ارزشی ندارد و بایستی آن را با لذت‌پرستی‌های توأم سپری نمود. از این جا مشخص می‌شود که دو دیدگاه متضاد در باره‌ی زندگی وجود دارد؛ یک جانب می‌خواهند زندگی‌ را با لذت‌پرستی معنامند سازند و اما جانب دیگر مانع از انجام این اعمال می‌شوند. به این ترتیب یکی از عوامل خشونت برای ما نشانی می‌شود.
دوم: ظهور علم و مدنیت و سپر «بنیادگرایی»: جهان اول فرصت لازم و کافی داشت تا که جامعه خودشان را با دگرگونی‌یی که علم به وجود آورد تطبیق دهد، و حتا همه چیزشان را از نو پایه ریزی کنند. اما تقابل و مواجهه جهان سوم با این دگرگونی بسیار عجولانه بود و هنگامی صورت گرفت که آنها نه فرصت کافی برای پذیرش این دگرگونی را داشتند و نه ظرفیت لازم را. جهان سوم از اثر مواجه شدن با این دگرگونی همه چیزشان را در معرض انقراض یافتند؛ فرهنگ، دین، مذهب و تاریخ. در این صورت تنها کورسویی امیدی که برای شان نمایان بود عبارت از بازگشت به دین و مذهب و گرفتن سپر «بنیادگرایی» بود. نتیجه‌ی این برگشت همین است که ما می‌بینیم؛ حملات تروریستی و شکل‌گیری گروه‌های مذهبی‌یی تندرو. وانگهی این گروه‌ها خشونت تولید می‌کنند و برای زندگی سالم معضل ساز می‌شوند: «... پس شگفت نیست که برای برخی از این جوامع تنها راه موجود برای پرهیز از فروپاشی تمام عیار این بود که با وحشت‌زدگی، سپر «بنیادگرایی» به دست بگیرند و از نو بر مذهب به عنوان درون بینی مستقیم واقعیت‌قدسی پا فشارند و به همراه آن تمامی عواقب وحشتناکی را که چنین حرکتی به دنبال می‌آورد از جمله بازگشت به کین‌خواهی از خداگونگیِ ابرمنِ زشتی که قربانی می‌خواهد به جان بخرند» (همان، ص92).
سوم: رشک و حسدورزی بنیادگرایان: رشک و حسدورزی عامل مهم در ایجاد خشونت به شمار می‌رود. منظور ژیژک از حسادت‌ورزی حسادت‌ورزی‌یی می‌باشد که بنیادگرایان نسبت به رقبای شان دارند. آنها ظرفیت پذیرش این امر را ندارند که ببینند رقیبان‌شان در آسایش زندگی کنند، یا به چیزهای دست‌رسی داشته باشند که خودشان ندارند (در مغایرت با باورهایشان زندگی کنند). بدون علت نیست که می‌بینیم که اکثری حملات تروریستی در مکان‌هایی رخ می‌دهند که افراد مطرح و نخبه وجود داشته باشند؛ افرادی که می‌توان گفت بیشتر متعلق به جهان اول اند تا جهان بنیادگرایان. برای درک بهتر این موضوع نگاهی داشته باشیم به حملات تروریستی که در داخل کشور خودمان رخ می‌دهند: افرادی که خودشان را منفجر می‌کنند اکثرن در نزدیک سفارت‌خانه‌ها و محل اقامت افراد خارجی و جهان اول دست به انجام این عمل خشونت‌بار می‌زنند، و یا هم در جاهایی که رهبران مردمی و آنهایی وجود داشته باشند که به نحوی از انحا با جهان اول ارتباط دارند.

 

عباس اسدیان
11 جوزای 1396
 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۳۰۴  سال  سیـــــــــزدهم                    جــــدی/دلــــو   ۱۳۹۶                       هجری  خورشیدی    شانزدهم  جنـــــــــــــــــــوری ۲۰۱۸