میدانستم که بیماراست. اما انتظار نداشتم که خبر وفات اش را بشنوم. آرزو
داشتم که در مجلس هنرمندان در مالیزیا که از طرف تلویزیون آریانا مربوط به
جناب بیات دایر شده بود، او حضور داشته باشد، متأسفانه او را ندیدیم.
یونس را بسیاری ها از روی آهنگهایش می شناسند وتعدادی هم از راه همکاری
مسلکی (او انجنیر زمین شناسی بود) ویا همکاری در زمینۀ موسیقی. ولی من او
را از روی همسایگی در گذرگاه واز سالهای پیش میز میشناختم که آواز خوانی را
شروع نموده بود. برعلاوه برادران هر دوی ما دارندۀ خیل کفترها بودند.
یونس آواز های محمد رفیع را بسیار دوست داشت. برحق که درکاپی از او نیز
بسیار موفق بود. میدانیم که برای یک آواز خوان موفق، "سُر"، "لی" و سوز . .
. بسیار مهم است. در آواز یونس برعلاوۀ دیگر اجزا، یک سوز بسیار عالی حضور
داشت. میتوانم بگویم که مانند شادروان ساربان ،سوز آواز یونس در گوش می
نشست و در دل شور ایجاد میکرد. همچنان صدای یونس یک فضای جالب هنری داشت.
او به حیث آماتور در رادیو افغانستان از طرف مسحور جمال معرفی شده بود.
در آخرین صحبت تلفونی ما از تهیۀ البوم جدیدی از آهنگ های خود یادکرد.
دیگر به شاخ زنده دلی، برگ وبر نماند
از روزگار جوانی اثر نماند
چون در گذرگاه در نزدیکی هم زنده میکردیم، درمحافل خانه گی بیشتر میدیدم.
فرزندم خالد آرمان در آنسال ها او را با طبله همراهی میکرد. من در چندین
پارچه از آهنگهایش با او گیتار نواخته ام.
خاطره یی را از او می آورم:
درمنزل ما در گذرگاه چند تن مهمانهای خارجی هم حضورداشتند. مانند سکرتر
سفارت آلمان در کابل. مرحوم یونس آواز میخواند. درهمینوقت کسی به دروازه
حویلی کوبید. یک تن از همسایه ها بود که گفت: ببخشید در نزدیکی ها ارگ صدای
فیر شنیده شده است. دیدم که موتر خارجی در پشت خانۀ شما است، احوال دادم که
مشکلی بر ایتان بوجود نیابد. یونس روی به سوی مهمانهای خارجی کرد که اگر
برایتان مشکلی پیدا میشود، خانه هایتان بروید. سکرتر آلمانی گفت: نه، برای
ما مشکلی نیست اگر برای شما مشکلی خلق نشود. پس همه گفتیم که موسیقی ادامه
دارد.
به هر حال، اینست آخر زنده گی. من با شنیدن خبرمرگ هنرمندان نیز دل
اندوهباری دارم. خبر مرگ یونس دلم را به گریان آورد. روحش شاد باشد. برای
خانوادۀ مرحومی که در شهر ملبورن کشور آسترالیا میباشند، تسلیت خود را
اظهار میکنم.
محمد حسین آرمان.
|