تا به کی درد کشم ، من ز من ناممکن
سر شوریده به فرمان تن ناممکن
من زنم نصف جهانِ تو منِ ناممکن
مثل تو صاحب جان و سخنِ ناممکن
زور گویی ز تو تحفه به تن عریانم
مزد من گشت و یکی پیرهن نا ممکن
مزرع نصف جهان را به تو گندم کارم
پر کنم حرص ترا از دمن نا ممکن
من که فرسده تن آیم ز چه رو میداری
خواهش پوچ دگر از بدن نا ممکن
من زنم مادر فرزند تو ای نا عاشق
كرده اى خوردو خميرم چو زن نا ممكن
کی کشد سر ز گریان دلم غیر از عشق
گُل زند عشق به ما در یخن نا ممکن
دوزخی آمده هرچند بهشتِ خاصم
پاى بيرون ننهم زين و طن نا ممكن
سر برآرم ز گریبانِ هزارا کفنی
از چه پیچند مرا با کفن نا ممکن
نفيسه خوش نصيب غضنفر |