دوران روزگار چه رنگ می رسد به پای
از هم قطار و همدل و همیار ها دریغ
در جامعه ی مرد سالار از انجا که رهبریت جامعه و وضع قوانین با اندیشه ی
مردانه پیش برده می شود به همان اندازه میزان تاثیر گذاری مردان در خانواده
ها نیزنقش پررنگ تری دارند نسبت به زنانی که نقش مادری ونگهبانان خانه و
تربیت کودکان را درتنها در همان حوزه کوچک دارا می باشند. مبارزه با اندیشه
ی مرد سالار نه تنها برای زنان بلکه برای مردانی که در چنین اجتماعی زندگی
می کنند بسیار دشوارتر و به مراتب سخت تر می باشد. مردانی که اگاهانه
انسانیت را بر منافع جنسیتی تضمین شدۀ شان در جامعۀ سنتی مرد محور ترجیع می
دهند و بیشترین تاثیر گذاری را چنین مردانی در خانواده مخصوصا در تربیت
فرزندان و دخترانشان دارند. پدر من نیز از جمله ی همین مردان محسوب می شد،
که در زمان خود تصمیم گرفت به عنوان یک پدر در تربیت فرزندانش که من و ۵
خواهر و ۲ برادر هستیم با ارزش های انسانی زندگی کند و از ارزش ها و منافع
حقیرانۀ جامعه مردسالار چشم بپوشد. از انجا که پنج فرزند بزرگتر در خانوادۀ
ما دختر بود پدرم از همان ابتدا در صدد تربیت درست با ارزش های انسانی ما
بود. از طفولیت روی تربیت و نحوه ی اموزشی ما حساس بود و می خواست ما، در
مکتب از جملۀ بهترین شاگردان باشیم . از انجا که پدرم از اهالی فرهنگ و اهل
قلم بود و خودش نمایش نامه و شعر می نوشت و کاکا و مامایم نیز از بازیگران
وقت تیاتر بود ما با کارهای فرهنگی اشنا شدیم و با حمایت های پدرم از همان
دوران، ما با هنرتیاتر و بعد ها با هنر های دیگر معرفت حاصل کردیم . پدرم
فرزندانش را بدون در نظر داشت جنسیت مستقل و با سواد بزرگ کرد . وهمیشه در
تصمیم گیری های زندگی سعی می کرد حامی و مشوق ما باشد . ما را با خود به
سفر می برد برای ما حق انتخاب نه تنها در موضوعات حوزۀ خصوصی قایل می شد
بلکه در تصمیم های بزرگتر ما یعنی سهم گیری در فعالیت های سیاسی و اجتماعی
نیز ما را همراهی می کرد. اگر پدرم ما را از ابتدا به مکتب شامل نمی کرد و
یا اجازه ی ادامه تحصیل نمی داد و مرا برای رفتن به بورسیه تحصیلی به اتحاد
شوروی سابق ممانعت می کرد . من وخواهرانم شاید هیچگاه نمیتوانستیم مثل
امروز زندگی را از دریچه ای اکنون ما، ببنیم یعنی می خواهم بگویم در جامعه
ای که حمایت های قانونی و اجتماعی از زنان وجود نداشته باشد و مرد خود
تعیین کننده قانون خانواده ی خود با توجه به صلاحیت هایی که جامعۀ مردانه
به او داده است ، باشد . نقش پر رنگی هم در تربیت فرزندان و مخصوصا دختران
دارند. برای همین تغییرات و ایجاد نگرش های تازه بسیار سخت و دشوار است. و
جا دارد که ما نه تنها زنان خود آگاه داشته باشیم بلکه باید مردان را با
ارزش های جامعۀ انسانی اشنا کنیم من هرگاه به نقش پدرم در زندگی خودم و
خواهرانم فکر می کنم بیشتر به این موضوع که ما به زنان و مردان آگاه نیاز
بیشتر داریم معتقد می شوم.
داکتر امیلیا اسپارتاک با پدر شان، شادروان میر محمد اسمعیئل مسرور نجیمی
پدرم ، نه تنها به حیث پدر نقش ارزندۀ را در ساخت شخصیت علمی هر کدام داشت
و بلکه بهترین رفیق ما بود .
به ویژه من از نقطه نظر ادبی و شعر بر عکس مسلکم با ایشان نزدیک بودم . که
توانستم در زمان زندگی ایشان از 5 کتاب آثار شعری شان ، افتخار چاپ دو کتاب
شان و بعد از وفات شان فعلن یک کتاب شان بنام ( همیار ) که ناشرش خواهرم
داکتر شهلا آمو است دارم . امیدوارم بتوانم خاطارت شانرا که چه نقش مادر
شان در زندگی شان داشت به چاپ رسانم . زیرا مادر شان خیلی جوان بیوه شده و
سه پسر هنرمند و نویسنده را به جامعه تقدیم نموده ..
یک خاطره کوچک از پدرم : زمانیکه برای تحصیل در رشته مهندسی به شوروی می
رفتم ، آرزو نمود که روزی بتوانم در شهر کابل طرح مهندسی یک تیاتر را نمایم
، زیرا ایشان نمایشنامه نویس بود و چندین نمایشنامه شان در صحنه بلدیه و
پوهننداری به روی صحن تیاتر به نمایش آمده بود و برندۀ جایزه مطبوعاتی
گردیده بود . خودم هم زیاد علاقمند تیاتر بودم زیرا در کودکی با دو خواهر
دیگرم در درامها نقش اطفال را بازی نموده بودیم . این آرزو پدر برآورده شد
و در زمان ختم تحصیل پروژه دیپلومم را تیاتر مردمی برای ۱۵۰۰ نفر در شهر
کابل نظر به ماستر پلان شهر کابل در زمان محمد داود به شکل یک پروژۀ قابل
تطبیق انتخاب نموده و مدت ۹ ماه بالای آن کار نمودم و با ختم تحصیل با خود
به کابل آوردم ، که متأسفانه نظر به تغیر سیاسی در دولت کار ماستر پلان تا
امروز تطبیق نه شد . اما
پدرم با دیدن کارم نهایت خرسند گردید. |