بریزم از هوای کسی پشت پنجره
دارم همیشه هم نفسی پشت پنجره
انگار کاروان دلش عازم من است
پیچیده ناله ی جرسی پشت پنجره
گل فرش کرده ام که نلغزد قدم قدم
پایش به روی خار و خسی پشت پنجره
آغوش باغ، قامت شمشاد، روی ماه
مجموعه ی پر از هوسی پشت پنجره
امشب ولی پرنده زمین گیر می شود
در کنج میله ی قفسی پشت پنجره
شلاق باد می وزد و کوچه خلوت است
پر هم نمی زند مگسی پشت پنجره
حس کرده است حال پریشان پرده را
چشم انتظاریی عبثی پشت پنجره
شاید به جای شیشه دلم جغز بشکند
ای آشنا ! اگر نرسی پشت پنجره
|