با برگ های درختانش
زیر نور آفتاب عمر گذرانده ام
و زمستان ها
با آتش جنگ هایش خودم را گرم کرده ام
اما با آن هم
ای آفتاب بلند سرزمین مادری
در هر کشوری که باشم
روی بلندترین نقطه آن می ایستم
و بدن برهنه ام را نشانت می دهم
ای دختران سرزمین مادری
هرجای جهان اگر بسوزم
در خاکسترم
عقیق های شما را خواهند یافت
و دو چشم سالمم را با مژه های فلزی
که هیچ چیزی نگاه تان را
در آن ها نابود نمی کند
چون ترکش
چون تیر
در کوچه ها و خیابان هایش از مرگ گریخته ام
با آن هم
چگونه از جایی دل بکنم
که ریشه های درختانش
قلب مرا فتح کرده اند
من این وطن شعله ور را دوست دارم
با مردمان آتش مزاجش
که حرف می زنند و
جایی از بدنم می سوزد
این وطن من است این دوزخ
و دور از شعله های جنگ
صدای لرزه دندان هایم
مرا خواهد کشت
و دور از این هیاهو
تاپ تاپ قلبم
مرا خواهد کشت |