کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

استاد شاه محمود محمود

    

 
سلطان علاوالدین خلجی و پدماوتی ملکه چیتورهند

 

 


مقدمه :
تاریخ نه تنها سرگذشت شاهان و جنگ ها و لشکر کشی ها و شهه اسپان ورعد و برق شمشیر ها و تیر و کمان و پیکان و نیزه ها و آتش منجنیق ها و مانند امروز در تلاش بدست آوردن ثروت و گنجینه ای انباشته در خزاین سلاطین و معابد میباشد ؛ بلکه نقش مردم در اعمار قلعه ها و شهر ها و اقتصاد وزراعت و مالیات و امثال آن ، کشتار، فرار و مهاجرت و خون و آتش و ویرانی ها را همچنان در بر دارد .
بخش دیگر این سرگذشت ها خشک و کسل کننده تاریخ؛ زندگی خصوصی وعشق و محبت سلاطین و شاهان است . ادبآ، شعرآ و مؤرخین این ظرافت های امرآ و شاهان را رنگ و روغن نموده و با اشعار و نوشته های خویش پرداز داده اند.
یکی از همان سرگذشت های عشقی داستان پدماوتی ملکه چیتور و سلطان علاؤالدین خلجی است که در ابیات هندی، اردو، فارسی - دری و بنگالی و راچپوتی و انگلیسی راه یافته است. زبان و ادبیات فارسی - دری که در سلطنت دهلی؛ احتمالا" زبان عمومی شمال هند بود ؛ بیشتر از همه داستان پدماوتی و سلطان خلجی را در زیر سایه خویش پرورده است از جمله : داستان پدماوت از عبدالشکور بزمی؛عہد جہانگیری (1618ء)، مثنوی شمع و پروانہ از عاقل خان رازی (1658ء) ، مثنوی حسن و عشق از حسام الدین (1660ء)، مثنوی پدماوت از حسن غازانه ، "فرح بخش" از لچمن رام متوطن ابراهیم اباد 1217ھ (نثری فارسی ترجمہ مثنوی شمع و پروانہ)، خلاصہ 'فرح بخش از نواب ضیاءالدین احمد خان ، قصص پدماوت از حسین غزنوی (عہد فرخ سیر)، تحفۃ القلوب، نثری ترجمہ از رای گوبند منشی 1652ء، گلے ختمی از سید محمد عشرتی 1698ء ، مثنوی بوستان سخن، قلمی۔ 1629ء ، ہنگامۂ عشق از منشی آنند رام مخلص 1152ھ ق، قصۂ پدمنی قلمی (مثنوی) مجہول المولف درکتابخانۂ سلطان ٹیپو والئ میسور۔ قصۂ رتن و پدم، مجہول المؤلف در کتاب خانۂ آصفیہ، حیدرآباد دکن .(1 ) . به همین ترتیب این داستان به زبان اردو در چند عنوان کتاب تحریر یافته است . در حالیکه اولین کسی که پدماوتی را انشاء و ایجاد نمود ؛ ملک محمد جایسی ( 906 - 999 هـ ق = 1500 - 1591 م ) نخستین و بهترین سراینده این داستان است که در زمان سلطنت شیرشاه سوری ( 945 - 952 هـ ق = 1538 - 1545 م ) در سال 947 هـ ق = 41 - 1540 م داستان پدماوت را به زبان هندی در 6000 بیت به نظم درآورد. داستان پدماوت که جایسی آنرا به نظم دراورد عالی ترین شاهکار ادبیات هندی است .

اما داستان علاؤالدین و پدماوتی !
امروز هنگامه و سروصدا های فلم هندی « پدماوتی » به خاطر ناموس داری زن راچپوت زندگی هنرمندان نقش اول و کارگردان فلم را به مخاطره انداخته است. و هیچگونه توجه ایی به سلطان خلجی ندارند که چگونه بی رحمانه چهره او را مسخ نموده و از او سلطان قهار و غاصب و جبار تمثیل نموده است . در حالیکه سلطان علاؤالدین خلجی از بزرگترین شاهان سلطنت دهلی است که خدماتی نمایانی در هند انجام داده است .
اولین مصنف داستان پدماوتی محمد جایسی سرچشمه همه داستانهای پدماوت بعدی است که در ادبیات اردو و فارسی - دری راه یافت . به خصوص ادبیات فارسی - دری در مشهور نمودن این داستان سهم به سزایی داشته است . اولین شاعری که این داستان را به نظم درآورد ملا عبدالشکور بزمی پسر منور است . وی در سال 1001 هـ ق = 1592 م در کرج گچرات متولد گردید و در سال 1073 هـ ق = 3 - 1662 م درگذشت . مثنوی که بزمی سرود شامل 3013 بیت می باشد.
داستان پدماوتی از کشور سیلان یا سرلانکا امروزی آغاز میگردد . در سیلان پادشاهی به نام گندروسین با دختری به نهایت زیبا و ملیح به نام « پدماوتی» زندگی داشت. پدماوتی طوطی ای محبوبی به نام هیرامن داشت که مورد حسد پادشاه بود . بنا" روزی پدماوتی به حمام بود طوطی از قفس رها شد و فرار نمود. بعدا" یکی از برهمنان آنرا پیدا کرد به پادشاه چیتور به نام رتن سین فروخت.
طوطی با مهارت که داشت زن رتن سین که ناگمتی نام داشت مخاطب قرار داده و شروع به تعریف از زیبایی پدماوتی نمود. از شنیدن این داستان حسادت ناگمتی برانگیخته شد و تصمیم گرفت تا طوطی را از بین بردارد. بالاخره طوطی از زیبایی پدماوتی برای رتن سین تعریف کرد. پس از شنیدن این داستان رتن سین عاشق پدماوتی گردید، طوری که شهر و دیار خود را ترک کرده به صورت گذایی به طرف سیلان حرکت نمود و در این سفر شانزده هزار سرباز که آنهم به شکل گدا بودند با خود همراه برد. در سیلان رتن سین ، پدماوتی را در معبدی دید و از خود بیخود گردیدوقتی که کمی به خود آمد طوطی را برای پدماوتی فرستاد و نوشت : ای کعبه دل من رخ چو ماهت .... محراب من ابروی سیاهت
و پدماوتی جواب داد: جز کشتن خلق نیست کارم ... صدچون تو شهیدغمزه دارم
پادشاه سیلان از وجود رتن سین و سربازانش آگاه شده و دستور اعدام آنان را صادر کرد ولی بعدا" از انجام حکم خود منصرف گردید و با ازدواج دخترش موافقت کرد و رتن سین به این ترتیب به وصال محبوب خود رسید. عبدالشکور بزمی در مثنوی خویش اولین شب وصال رتن سین و پدماوتی را با آزادگی کامل و بدون ابهام شرح داده است . رتن سین بعد از ازدواج به چیتور مراجعت نمود و در کنار ناگمتی و پدماوتی به زندگی شیرین و سعادتمندانه ادامه داد.
اما بخش دیگر این داستان که جنبه تاریخی دارد و با تخیل آمیخته شده است. یکی از برهنمنان به نام رگو که از چیتور تبعید شده بود زیبایی پیش از حد پدماوتی را برای سلطان علاؤالدین خلجی تعریف کرد. علاؤالدین عاشق پدماوتی شد و به شهر چیتور حمله کرد. رتن سین به طرز خاینانه ای دستگیر و به دهلی آورده شد ، ولی بعدها توسط سربازان و درباریان زیرک خود نجات یافت.
راجه دیوپال از غیبت رتن سین سوء استفاده کرده، سعی نمود که با پدماوتی نزد عشق ببازد ولی رتن سین در بازگشت رقیب خود را از میان برد و دراین مبارزه زخم مهلکی برداشته به چیتور برگشته ؛ درگذشت و پدماوتی هم « ستی » خودسوزی را اجرآ نمود. وقتی علاؤالدین به چیتور رسید پدماوتی رسم « ستی » را اجرا کرده بود. ( 2) و دست خالی برگشت و حکمروایی چیتور را به خواهرزاده رتن سین داد و موصوف تا زمان که علاؤالدین خلجی حیات داشت؛ وفادار باقی ماند و خراج می پرداخت .

چگونگی حقایق داستان پدماوتی و سلطان خلجی:
چنانچه گفته شد ؛ این داستان برای اولین بار توسط ملک محمد جایسی نوشته شد و مشهور گردید ، اما مؤرخان در صحت و سُقم این داستان نظریات متفاوت دارند. مؤرخان مسلمان دراین راستا خاموش اند تا جاییکه این روابط و داستان را رد می کنند. تاریخ محمدی و تاریخ مبارک شاهی هیچگونه نامی از پدماوتی یا ( پدمنی ) نکرده است به همین صورت ضیاالدین برنی ، خواجه نظام الدین احمد در ج اول کتاب خویش به نام تاریخ اکبری(3) ، ضیا الدین برنی در تاریخ فیروزشاهی(4) ، و مولانا عصامی دهلوی در شاهنامه خویش « فتوح السلاطین » ذکری از فتح چیتور داشته اند اما در مورد پدماوتی یا پدمنی اشاره نکرده اند . مهمتر از همه امیر خسرو که شاهد جنگ چیتور بود ، این جنگ را مفصل توضیح و چشم دید خویش را نگاشته است اما آنچنان که ملک جایسی در مورد پدماوتی یا پدمنی پرداخته است ؛ اشاره نکرده است .
احیانا" مؤرخان مسلمان به خاطر بدنامی علاالدین از افشآ این راز جلوگیری نموده باشند ، تاریخ فیروز شاهی که سالیان بعد در زمان فیروز شاه تغلق نگاشته شده و تمام حقایق و کاستی ها و اشتباهات علاوالدین خلجی را برملا نموده است ، میتوانست این ضعف سلطان خلجی را نیز توضیح بدهد در حالیکه موصوف هرگز اشاره به داستان پدماوتی نکرده است . بنابر ذکر ملک محمد جایسی ؛ برای اشغال چیتور میان علاوالدین خلجی و رتن سین ؛ هشت بار جنگ صورت گرفت در حالیکه بنابر بیان سایر مؤرخان علاوالدین توانست در دفعه اول چیتور را فتح نماید.

بازتاب داستان پدمنی یا پدماوتی در تاریخ فرشته :
زندگی سلطان علاوالدین خلجی پرآشوب بود فتوحات و اشغال مناطق و سرکوب شورشیان حتی با خونین شکل آن ، انباشتن ثروت و گنج های که از معابد و سلاطین و راجا ها بدست آورد اما از جانب دیگر آبادی و عمرانات و خدماتی که موصوف در هندوستان انجام داد تا آن زمان هیچ سلطان دیگری انجام نداده بود امنیت سرتاسری از بنگال تا کابل و رونق تجارت و ارامش مردم ثبت صفحات تاریخ است . کاستی ها و اشتباهات زیادی در زمان حکمروایی خویش داشت اما نمیتوان از کارنامه های فرهنگی و اجتماعی و حتی نظامی او چشم پوشی نمود.
علاوالدین در سفر بری های جنگی؛ از دهلی تا آنجا که مقصود بود در هر « منزل» اسب داکچوکی، که به زبا ن سلف « ایام»می گفتند، می بست و در هر « کروه » پیاده های جلد، که در هند « پایک» می نامند می گذاشت و در هر قصبه و شهر که در راه بوده نویسنده ای نصب می کرد که واقعات آنجا را روزمره به سلطان می رسانیدند. (5 )
همچنان در اکثر سوقیات نظامی امیر خسرو دهلوی نیز با او میبود و واقعات را ثبت میکرد. چگونه امکان دارد که از داستان پدمنی یا پدماوتی بی خبر باشد. در زندگی علاوالدین تنها زن هندوی که از جمله محارم گردید همانا « کنولادی» یا «کنولادیوی» زن « رای کرن» بود. که سلطان در اوایل سال 697 هـ ق = 1297 م الع خان و نصرت خان را با بسیار ی از امرای تختگاه و لشکر ولایت سند جهت تسخیر ولایت گجرات فرستاد و ایشان نهرواله و تمام بلاد گجرات را نهب و غارت کرده مسخر ساختندو رای کرن، ضابط نهرواله، گریخته به رام دیو که والی دیوگیر دکن بود ، پیوست و بعد از چند روز به ولایت بگلانه، که تعلق به گجرات داشت و در سرحد دکن واقع شده، رفته به استهظار رام دیو در آنجا متوطن شده زنان رای کرن را که سرآمد ایشان کنولادی بود با خزانه و فیل و هرچه داشت به دست آوردند ....... سطان علاوالدین، کنولادی را که به حسن صورت و سیرت و حرکات شیرین و تکلم نمکین مشهور هندوستان بود ، مسلمان کرده به عقد نکاح خود دراورد .(6 )
مؤلف تاریخ فرشته در ذکر نبرد ها و فتوحات علاوالدین خلجی ملقب به سکندرثانی می نویسد که : بعد از چند گاه لشکر از راه بنگاله به فتح قلعه ورانگل که به راجه ء تلنگ تعلق داشت نامزد فرمود و خود لشکر به جانب چیتور که هرگز مسخر ارباب اسلام نشده بود کشیده در مدت پنج شش ماه به تاریخ دوم محرم 703 هـ ق = 16 اگست 1303 م جبرا" و قهرا" مسخر ساخت و به شهزاده خضر خان داده آن را خضراباد نام کرد و در پای همان قلعه او را ولیعهد ساخته چترِ لعل عنایت فرمود....( 7)
فرشته بدون اینکه از اسارت رتن سین در فتح چیتور بنویسید از استخلاص او ذکر به عمل میاورد که :
"در خلال ایں احوال راجہ رتن سین راجۂ قلعۂ چیتور کہ تا آن وقت در حبس بود، بروش غیر مقرر، نجات یافت و شرح آن چنیں است کہ پس از مدتے کہ راجہ در قید بود، بسمع پادشاہ رسانیدند، کہ درمیان زنان راجہ چیتور زنے است پدمنی نام، سہی قد، سیہ چشم، ماہ سیما و بجمیع صفات محبوبی متصف۔ پادشاہ بہ وے پیغام داد کہ خلاصئ تو منحصر در احضار آن جمیلہ است۔ رائے قبول نمودہ کسان بطلب اہل و عیال خود، کہ بہ کوہستانات محکم پناہ بردہ بودند۔ فرستاد تا ازان میاں مقصود بادشاہ را حاصل نماید۔ اما راجپوتان و خویشان راجہ از پیغام او دلگیر گشتہ، سرزنش بسیار کردند۔ و میخواستند قدری زهر در خوردنی کرده برای او فرستند تا تناول نموده رخت به عالم نیستی کشد و ننگ بی ناموسی نکشد . دختر رائے کہ بہ فہم و عقل مشہور خویش و قبیلہ خود بود، گفت؛ تدبیرے بخاطرم رسیدہ، کہ هم پدر زندہ ماند و هم بے ناموسی نرسد۔ و آں اینست کہ پالکی بسیار پر از مردمان کار، با جماعتے از پیادہ و سوار روانۂ دہلی کنید و آوازہ افگنید کہ حسب الحکم پادشاہ زنان راجہ متوجہ حضورند و چوں بحوالئ شہر سیری رسند، وقت شب بہ معمورہ درآمدہ راہ حبس خانہ راجہ را پیش گیرند و بعد ازان کہ نزدیک آن رسند، جملہ راجپوتان تیغ ها علم کردہ بدرون وثاق در آیند، و سر کشانے کہ قدم ممانعت پیش گزارند، جدا کردہ پدرم بر اسپ باد رفتار سوار سازند و برق آسا راہ ملک خود پیش گیرند۔ اهل رای رتن سین رای دختر پسندیدہ بداں عمل نمودند، و جماعتے از فدائیان در پالکی ها نشستہ روانۂ دہلی شدند۔ وقتیکہ پاسے از شب گذشتہ بود، بہ شہر درآمدند و آوازہ انداختند کہ پدمنی را با سائر متعلقان رائے آوردیم۔ چوں بوثاق نزدیک شدند، یک بار راجپوتان شمشیر ها کشیدہ از پالکی ها بیرون آمد دویدند، و بہ قتل محافظان اقدام نمودہ زنجیر رائے بشکستند و او را سوار کردہ۔ ہم چو مرغے کہ از قفس بہ جہد از شہر بیرون شدند و بہ جماعتے از راجپوتان کہ موجود بودند، پیوستہ راہ ولایت خود پیش گرفتند۔ در اثنائے راہ سواران پادشاہ کہ تعاقب کردہ بودند، در چند موضع بایشان رسیدہ تلاشہا کردند و جمعے کثیر از راجپوتان بقتل آوردند۔ لیکن رائے بہر عنوان کہ توانست، افتان و خیزان بہ مشقت بسیار خود را بہ کوہستانے کہ اہل و عیال او درانجا بودند، رسانید و بیمن دولت تدبیر دختر خوب سیرت از چنگ عقوبت پادشاہ نجات یافتہ" ( 😎
فرشته با تحریر این داستان به نحوی نوشته ملک محمد جایسی را تقویت نمود و برای مؤرخان و شاعران سوژه تاریخی مهیا نمود . تا اینکه امروز فلمی از این داستان تهیه شده است. تغییرات وتعبیرات را میتوان بعد از تماشای فلم دید.

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۳۰۲   سال  سیـــــــــزدهم                     قوس/جــــدی   ۱۳۹۶                       هجری  خورشیدی     شانزدهم دسمبر  ۲۰۱۷