به اضطراب تند دستانت چی کسی پاسخ خواهد گفت؟
اي گرمی آغوشت جاویدانه ترین
"شعر نا گفتهي من"
من هنوزمعتادم به وزش
شبا نگاه دستان تو
روي گیسوان عطر آگینم
چه گونه سفر تقدیرم را به شکست مهمان کرد؟
تصور کن نازنین!
هنوز نهایت تن منی!
وهنوز داغترین بوسهي گونه ام
ترنم لب تورا تفسیرمی کنند
نگا هت بومی ترین ترانهیست پس از من
مقدس ترین سرود"سه برگه"هاي جویبار خواهد بود
دستانت را دوست دارم
وچنان وحشیانه به بازوانت پناه میبرم
انگار رها تر از تنفس هواي بی مسیرشبم
به من اعتماد کن
هزار گام، هزار نفس وهزار صدا جهش دارم به سمت بی انتهاي آغوشت!
وبه مردانگی یک نیت پا کیزه
به پرستشت ایستاده ام
اي معصومیت نگا هت!
صدا قت خالص روستایی براي زیستن تا ابد.
اي پرندههاي هم تبار من!
به رهگذران شب جشنی به پاکنید
وهر چه لب خندکه در دل دارید
قسمت کنید
به من اعتماد کن
اي معصومیت نگا هت!
صدا قت خالص روستایی براي زیستن تا ابد.
9 قوس 1389 |