مصطفا صمدی
تولد:
هرات افغانستان
سکوت فعلی:
آلمان
کتاب های نشر شده:
۱. بین دوری و دوزخ
به تازه گی نیز در سایت جهانی شهر چند شعر ازیشان ترجمه و نشر شده است.
قاب
این منم
با کرمی سمج در چشم
این هم خانواده منست
مادرم که خمیرش وَر آمده
چایش دم
با برادرم در بغل
به رخت چرک ها لبخند میزند
سلام خواهر
چه ناشیانه مىخندى
خواهر؟
بس کن
با توام
جلوی خندهى بابا را بگیر
بگو مثلِ قبل
قبلِ قرصهايش عصبی شود
بگو كه رادیو را من شکستهام
بگو که فحش دهد
داد بزند
از خانه بیرونم کند
خواهر!؟ خواهر جان! بگو نخندد
این منم
این دیوار
خدا
محمد
موسی
یکی بیاید این قاب را
بیرون كند از سرم
تق تق
تق تق تق
صدای در نیست
موسیقی آشپزخانهست
که کفگیرش به ته دیگ
تق تق تق
صدای کفگیر نیست
صدای در است
و مردی با حکم تخلیه
با کلت و شلوار
در رژه پشت در
تق تق تق
صدای در نیست
کفگیر نیست
صدای کفشهای مردیست
که بر پوست سرت خزیده
بر مغز استخوانت
و هی میخزد
هی زخم میزند
تق تق تق
صدای در است
صدای کفگیر
صدای کفشهای ...
تصادف
جهان میتواند نابرابرى کند
غُصهای را به سومالی گره بزند
موشکی را به فلسطین
میتواند
زیر جهنم مرگیِ برمه دستخط بگذارد
بگذارد شویى در بُرج العرب
یا فنجانى چای سبز
روى میز میلیونرى در دل اقیانوس
جهان مانکنیست در شانزه لیزه
گُرگیست در وال استریت
زنیست در کابل
که روسریاش در باد میسوزد
جهان میتواند نابرابرى کند
میتواند جهان
تو هم میتوانی
میتوانى به جان جهان
جهانِ این شعر بیفتى
که فُرم خوبی ندارد
و مثل من که سالهاست
فُرم خوبی ندارم
دست و دلش میلرزد
مصطفا صمدی
|