وسط راه از بی رحمی دریای بی پل می ترسم
من از اخراج شدن، پس رفتن سوی کابل می ترسم
به خداوند قسم دیگر برداشت بیداد ندارم
وانگه از واکنش این دل بی صبر و تحمل می ترسم
نکند حوصله ام سر رسد و دست به کاری زنم آخر
من که از عاقبت کار بی غور و تأمل می ترسم
فرصت زیستن من ضایع شد زیر سلطه ی بیداد
از هدر رفتن یک ثانیه یک لحظه تعلل می ترسم
با توکل به خدا راه افتادیم و به منزل نرسیدیم
لعنتی شیطان! حال از ”به خداوند توکل“ می ترسم
من که میگفتم باهوش ترین انسانم حالا اما
زده ام کوچه ی دیوانه گی ازهوش و تعقل می ترسم
نامه کوتاه: تقاضای پناهنده گیم رد شده مادر
من از اخراج شدن پس رفتن سوی کابل می ترسم
۴ سپتامبر ۲۰۱۷
تورنتو |