نادیه قانع در رسانههای آلمان به نام زنی که سی و هفت سال پیش با یک
پیراهن و دستکول افغانستان را ترک نمود، به آلمان پناه آورد، کارش را از
تمیز کاری آغازید تا در جامعه راه یافت و امروز یکی از کارفرماهای پیروز
ایالت هسن شهر فرانکفورت است، معرفی شده است.
نادیه قانع (متولد سال ۱۹۶۰ در کابل) سرپرست شرکت پرستاری ا.ها.پ با بیش از
۵۳ کارمند، گرداننده ی نهاد زن و فعال سیاسی، تلاش مثبت و نتیجه مند را
نمونه میشود. او جوایزی چون شایستگی جمهوری فدرال آلمان ـ یکی از معتبرترین
جایزه های آلمان، یکی از بهترین مالکان مؤسسه ی کاردهنده در زمینه ی
بهداشتی، ده بانوی برجسته ی شرکتدار در هسن، بانوی فرانکفورتی سال ۲۰۰۵ و
بهترین کنشگر موسساتی با افق دید وسیع برای فرانکفورت ماین را از آن خود
نموده است. نیرومندی و مبارزه انسان را جذابتر میسازد. نیرومندی نه تنها در
برابر فراز و فرود های زندگی تسلیم ناپذیریست بل از میان گردباد رویداد ها
راه خود را بازیافتن و هدف سازیست. در کنار مددخواهان ایستادن، دست آنان را
گرفتن و دردها را مرهم گذاشتن است. شماری از پناهجویان شهر فرانکفورت
کمکهای نادیه قانع را فراموش نمیتوانند. میگویند، برای برانگیختن حسادت
بایستی خارق العاده باشی و نادیه قانع با پشتکارش رشک بر می انگیزد.
نادیه یی که با هشت سالش در خانه یی بر کوه آسمایی تار گدیپران را شیشه
میزد و میفروخت و از آن راه مادر را کمک اقتصادی مینمود، امروز یک کارفرمای
پیروز شهر فرانکفورت است. در سال ۲۰۱۰ زندگینامه اش ـ «من یک آلمانی از
افغانستان استم» را در شانزده فصل و ۲۷۱ رویه نوشت. این کتاب از سوی ناشر ـ
فیشر به زبان آلمانی چاپ شد. او از پدر و الگوی زندگیش، آشنایی و ازدواج با
عشق بزرگ، کاکگی همسر، برازندگیهای مادر شوهر، روزهای افسانه یی کابل، ترک
افغانستان، سختیهای سفر و زمینگیری در آلمان، به میان آمدن تغییرات و
اختلاف نظرات در زندگی مشترک، جدایی، جنونزدگی، افتادن، به سر خوردن،
برخاستن، تاسیس نهاد زن، کامیابیهای کاری و پیروزیهایی که یکی پی دیگر روی
دستهایش میشگفند، مینگارد. از روزهایی که میزبان آفتاب نمیشدند، شبهایی که
ریسمان شده بودند، ابرهایی که کنار نمیرفتند و ستارههایی که نمیرخشیدند،
مینویسد.
نادیه قانع در نقش یک زن استثنایی با یک تیر دو هدف را نشانه گرفته است.
شگفتزده شدم وقتی خواندم از یک سو با وجود جدایی، بر خوبیهای همسر دیده
فرونمیبندد و هنوز شیفته وار رنگ چشمها و قامت رسای همو را میستاید و از
سوی دیگر با این گونه ی بیان در خواننده اعتماد میکارد. نمیخواهد پس از
افغانستان وطن دومش ـ همسرش را نیز از دست بدهد اما زندگی برای او خوابهای
دیگر دیده است.
میخواهم دو برجستگی زندگینامه ی نادیه قانع را نشانی کنم. زیر آن خط درشت
بکشم و به نام دو درس اخلاقی یاد نمایم.
درس نخست
زندگینامه به تمامی برهه ها و بعدهای زندگی واقعی میپردازد. کسی که آن
را مینویسد باید بداند، نمیتواند آنچه به مزاحش برابر نیست یا متضررش
میسازد را سانسور نماید و انگاره هایی که هرگز پیش نیامدهاند را بنویسد.
نیز نادیه نمیتواند از زندگی مشترک خوش یا ناخوش ننویسد. وقتی از زندگی
مشترک منتقل لحظه های زیبا و نازیبا مینویسد، نمیتواند سستیها ولی نیز
برازندگیهای شوهر چنانچه فداکاریها و همچنان کاستیهای خود را ننگارد. و اما
او با وجود پرداختن به مهمترین پیش آمدها، به روابط شاید ناسالم شوهر تماس
نمیگیرد. خواننده تا پایان نمیداند، آیا شریک زندگی او صادق بوده است یا
خایین. چه فکر میکنید، او چرا چنین نمینماید؟
به پندار من روی سه ملاحظه.
الف
نادیه قانع میداند که در افغانستان و جوامع شرقی مسایل اخلاقی در حوزه های
گونه گون به حیث پاشنه ی آشیل مطرح میگردند. حتا شماری از باسوادان و تعلیم
یافتگان به این شیوه ـ دشنامپراگنی و بهتانزنی روی می آورند. دلایل ریشه
یی، برای ازهم پاشیدن رابطه، با کمال میل به فراموشی سپرده میشوند. نخستین
مرحله ی تنزل، انحراف اخلاقیست. مرحله ی دوم گاهی فراهم میگردد که مرد از
همسر سابق روسپی و زن از ایکس، دون ژوان و کازانوفا بتراشد. یک شمار مسایل
خصوصی را فراروی هر چشمی میگذارند. شمار دیگر حریمش میخوانند. وارد شدن به
آنجا را جز به نزدیکان و اشخاص مورد اعتماد مجاز نمیدانند و از کلاس دیگر
به آن میبینند. آنچه مسلم است، حریم خصوصی را رسانه یی ساختن بستگی به نگاه
فلسفی و اخلاقی و شیوه ی زندگی دارد.
ب
نادیه قانع هوشمندانه میداند، در صورتی که همسرش را به خاطر روابط ناسالم
(اگر داشته بوده باشد) مورد شماتت قرار بدهد سه انگشت دیگر به سوی خودش
برمیگردند. با خود و خواننده یکروست، بایستی از خطا های خود (اگر مرتکب شده
باشد) نیز بنویسد و اگر راستگو نیست و میخواهد خود را فرشته جلوه بدهد، پس
قضیه ارزش بحث را ندارد. فورمول این قضیه ساده است: بایستی خود پالوده بود
تا بتوان اویی که آلوده است را نشانه گرفت.
ج
کمتر رویدادی برای همیشه پنهان میماند. واقعیت دیر یا زود آفتابی میشود.
نقاب از روی شخصیت کاذب بر می افتد. گهگاه گفتن گپهای بی مسوولیت گریبان
خود آدم را میگیرد.
درس دوم
نادیه قانع نمیخواهد از خود یک چهره ی بدون عیب و ضعف بسازد و «گذشته
یی که حتا خدا قادر به تغییرش نیست» را دیگرگون بنمایاند. او در کنار
افتخاراتی که به آنها نایل آمده است، گپهایی را هم از سر گذرانده که شاید
بر آنها نبالد. اما آنها جز سرگذشت و سازنده ی شخصیت فعلی او استند.
اتفاق بدون اجازه می افتد. حتا اگر پوست تانکی بپوشیم، گرداگرد خود سیم
خاردار بکشیم، به گوشه یی بخزیم، حادثه وقتی آمدنی باشد، ما را پیدا میکند
و دست به گریبان ما می افگند. و زندگی همیشه طبق تمنا و پلان به پیش
نمیرود. وقتی انسان آسیب میبیند و ضربهی روانی متحمل میشود، کمتر میتواند
خونسردانه و خردمندانه بیندیشد وعمل نماید. انسانها برخوردهای گونه گون با
این گونه پیش آمدها میکنند. برای گریز از یک رابطه، رابطه ی دیگر را می
آغازند، مذهبی میشوند، از مذهب روی میگردانند، خود را غرق کار میسازند، به
الکل و شب نشینی پناه میبرند، افسردگی میکشند و امثالهم. قضاوت نمودن
عاقلانه نیست وقتی ندانیم، بر طرف چه رفته است.
نادیه قانع بعد از جدایی روزها کار میکند، شبها مینوشد، خیابانها را گشت
میزند، میگرید و زندگی را به فرجام رسیده میبیند. چنین میشود که در دامان
خاکستری الکل می افتد. وضعیت ماهها دوام مییابد. این بریده و جاهای دیگر
«من یک آلمانی از افغانستان استم» شماری از هموطنان را در برابر نادیه قانع
شوراند و غضبناک گشتاند. اما برای من درست همین نقطه او را از دیگران
متمایز و جذاب میسازد. نه بخاطر اعتیادش بل برای اینکه او به سبب مورد
پذیرش و ستایش قرار گرفتن حاضر به دروغگویی، معامله گری و شدن زن معیاری
جامعه ی سنتی نیست. جرأت دارد که حقیقت زندگیش را بیان بدارد. از آنها
بگوید بی آنکه دیگری را توهین نماید. رویدادهای گذشته را در چمدان نگذاشته
تا هر روز و شب با خود انتقال شان بدهد بل حساب را تصفیه نموده است. نکته ی
سزاوار مکث این است که او چگونه خود را از چاه بیرون میکشد و به سوی قله
مینوردد.
نیلاب موج سلام
اشتادی، اکتوبر ۲۰۱۷
|