کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

نصیر مهرین

    

 
سلاله و دودمان ناظر محمد صفر خان
آبی از سرچشمه ها

 

 

 

نا باوری و بی علاقه گی بر تاریخی که آنرا دروغ و جعل آمیز یافته ایم، انسانهای بی شماری را همراهی نموده است. اما همان تاریخ آمیخته با دروغ، از آنجایی که بر بنیاد امر و دستور رسمیت یافته، گاهی عمری داشته است به موازات عمر حاکمیت تحمیل شده و دروغپرداز. هنگامی که عمر حاکمیت چنان نظام پایان یافته، تاریخ مجعول و کسالت آورش نیز از برج دستور گیری و رسمیت بخشی فرو افتاده است. اما اگر سلطه حاکمیت پیشینه، شاهد میراث برداری و ادامۀ سپید کشی، حقیقت گریزی و سیاه پرستی های دروغین شده است، فریاد تاریخ واقعی را اشکهای فرونیفتادۀ آنانی نیز بدرقه نموده که استبداد، توان ابرازبه موقع حقایق را از آنها سلب کرده است.
اگر کتابهای گوناگون، روایت های نا برابر از رویداد ها و بی علاقه گی بخشی از مردم را در برابر تاریخ رسمی- دستوری نگریسته ایم، یکی از دلایل آن همین جفا در حق تاریخ و آگاهی تعدادی از مردم از دروغ های آن است.
سوکمندانه، یکی از ویژه گی های بسا از برگهای تاریخ افغانستان که زیر نظر ارباب قدرت نگارش یافته است، برازنده گی بُعد رسمی بودن، دستوری بودن، ستایش هر زشتی وپلشتی زورمندان، ناسزا گویی ونکوهش شکست دیده گان، پنهان داشتن حقایق ودرنتیجه بد آموزی های آن است. اما منصفانه نتواند بود اگر اشارۀ به تاریخ نگاری کاتب فیض محمد، معروف به کاتب هزاره ننمائیم. زیرا آن بزرگوار نیز در زیر نظر امیر حبیب الله خان و سانسورگران درباری تاریخ می نوشت. اما با چنان هنر و الطاف به حال تاریخ، که سری آسوده و با وجدان راحت در نقاب خاک کشیده است. خوانندۀ ژرف نگر و منتقد برگهای کتاب سراج التواریخ میداند که همراه با قلم حقیقت نویس کاتب، شمشیری نیز برسر آن قلم و دستان پاکیزه او راه میرفته است. این است که امروز میدانیم، جوانب الزامی- استبدادی، دستوری وناپذیرفته در سراج التواریخ کدام ها اند و تاریخی را که شحص کاتب برای ما شرح داده است، کدام.

 

 

متأسفانه رویدادهای تکاندهنده و بسا تبهکارانه، نگارش تاریخ راستین را نیز بی آسیب نگذاشت. تاریخی که افراد محتلف متأثر ازاجزای مختلف سیاسی- اجتماعی وبا علایق جداگانه انتشار دادند، در راه تحقق نیاز نقد و بازنگری گسترده، ژرف، جامع و تهیۀ تاریخ واقعی ایجاد مانع گذرا نمود. از سوی دیگر نشر کتاب ها، مقالات، خاطرات و رساله های که از سنخ تاریخ نگاری غرض آلود نیستند، زمینه های امیدورزی را برای دریافت تاریخ حقیقی مساعد نموده اند.
یکی از آن نمونه ها در سالیان پسین، گزارشگری های اطلاعات خانواده گی است. سلسله نوشته های از قلم جناب کلیم الله ناظم پیرامون خانوادۀ ناظرمحمد صفر خان،(1) یکی از خانواده های مطرح در مقاطعی از تاریخ سیاسی- فرهنگی افغانستان، نمونۀ جذاب آن است.
سرنوشتی را که اعضای این خانواده، علی الرغم تفاوت های فکری وعلایق سیاسی چند تن از فرزندان ناظر میان هم دیدند، در تاریخ رسمی بازتابی نداشت. در حالی که این خانواده به قول سخن دقیق استاد لطیف ناظمی"سرنوشت خانوادۀ ناظرصفر، همانندی هایی را با سرنوشت دیگر دودمانهای آزادیخواه کشورما دارد که کودک وجوان وسالخوردۀ شان، سالها را بدون بازپرس، در زندانهای ارگ وسرای موتی ودهمزنگ گذشتاندند. چونان خانواده های چرخی، شجاع الدوله، منشی زاده، غبار و دیگران"
"سلاله و دودمان ناظر محمد صفرخان" را نواسۀ مرحوم محمد انور بسمل، با توجه به اطلاعات، شنیده گیهای مستقیم و چشمدیدهای خویش تهیه نموده است. در این راستا بهره گیری وی از نزدیکان خانواده و نکات دست اول، به دامنۀ اطلاعات می افزاید.
چنین است که این رساله میتواند یکی از سرچشمه های مطمین برای آشنایی با اعضای خانوادۀ ناظر و سرگذشت وسرنوشت آنها باشد.
اگر مطالعۀ تاریخ را تنها برای اطلاعات تاریخی در نظر نگیریم و چرایی ها، خواستگاه های کارکردها و پیامد های آن را نیز طرف توجه قرار بدهیم، یکی از دلایل مهم پس مانی های اجتماعی وفرهنگی جامعۀ خویش را نیز می یابیم. در سرنوشت وسرگذشت اعضای خانوادۀ ناظر که دراین رساله آمده است، چنین نکات کمک کننده را با وضوح کامل می یابیم. وقتی انسان های بهبود خواه و مستعد برای تحقق اصلاحات در جامعه را روانۀ زندانها واعدامگاها نمودند، گزینه های که در برابر بهبود خواهان در دستور کار محمد نادرخان ومحمد هاشم خان قرار گرفت، جامعه یی را آفرید که دست ویرانگر آسیب زایی آن را هنوز در گلو احساس میکند.
نگارندۀ این سطرها، که در نوشتۀ "راز و رمز لاله در شعر صفا" از سلسله نوشته های محترم کلیم الله ناظر و اطلاعات محترم محمد یوسف صفا، بارها بهره برده ام، انتشار این رساله را برای همه علاقمندان تاریخ وادب میهن، بسیار سودمند میدانم وبه اقدام مؤلف محترم ارج می گذارم.
همچنان سزاوار یادآوری است که از محترم محمد حیدراختر که به نوبۀ خویش در چند دهۀ پسین پیهم سعی وتلاش نموده است زوایای ناشناختۀ خانوادۀ ناظر را روشنی ببخشد، یادآوری نمایم.
آرزومند هستم کار این عزیزان بتواند سایر هموطنانی را کمک نماید که اطلاعات پنهان ماندۀ اعضای فرهنگی- سیاسی و روزگار دیده های خانواده را در اختیار دارند.
هامبورگ
سپتمبر سال دوهزار وهفده
نصیرمهرین
 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۲۹۸    سال  سیـــــــــزدهم         میــــــزان/عقرب   ۱۳۹۶         هجری  خورشیدی      شانزدهم  اکتوبر  ۲۰۱۷