"نامش را خودت بگذار" عنوانِ رمانی است از سلطان سالار عزیزپور. این اثر
گرانسنگ با ویراستاری وحید وارسته وطرحِ جلد زیبا از ژکفر حسینی از سوی
انتشارات شاهمامه در یک هزار نسخه وصد صفحه به زیور طبع آراسته گردیده است.
از این شاعر ونویسنده چند اثر شعری وپژوهشی دیگر نیز به چاپ رسیده است. این
نخستین رمانی است از وی که در ساختار متفاوت در باز ار کتاب عرضه شده است.
این رمان در چند بخش تحت نامهای: نامش را خودت بگذار، نامۀ شماره یکم/
پست رسیده، نامۀ شماره دوم/ پست رسیده، نامۀ شماره سوم/ پست رسیده، پاسخ
نامهها، در پای نسترن، در جستجوی عشق، از وحشتی که فرار کردم، پس ازشاهی
گداهی مصلحت نیست، گویته، آهوانِ مار کوپولو، تله پاتی، امشب نا آرام هستم
ومیترسم، نامۀ نخست پس از انگشتر، سرور من، رؤیای عزیز، لوح چهارم، پاسخِ
نامه، کلمات و روایات، تحریر یافته است.
نخستین چیزی که توجه خواننده را به خود جلب میکند، نام کتاب است ونامهایی
که فصلهای داستان را معرفی مینمایند. نویسنده با انتخاب این نامها به
نحوی، شیوه کار خود در نگارش کتاب را نیز برای خوانندهگان بیان کرده است.
این نامها هر کدام نشانۀ از ذهن پویا وخلاق نویسنده میباشد. خواننده گانِ
فنی به خوبی در مییابند که پشتِ این نامها طرحهای جدیدی پنهان است که
باید برای دریافت آنها به متن مراجعه شود.
از نامها که بگذریم، دراین رمان چند نکتۀ قابل تأمل وجود دارد که ذکرآنها
خالی از فایده نخواهد بود:
1. محتوا: محتوای اصلی داستان را مسائل اجتماعی، سیاسی، تاریخی، فلسفی،
مذهبی وعشقی تشکیل میدهد.بیان ایدئو لوژیک مسائل اجتماعی نقطه قوت داستان
به شمار میرود. نویسنده تلاش کرده است تا برای بسیاری از مسائل دلایل
فلسفی نیز پیدا نماید.
رویکرد اصلی نویسنده هستیشناسانه است. او سعی کرده تا با استفاده از دلایل
آیینی به فلسفه هستی راه یابد وگاه با ابراز دیدگاه شخصی خود، برخی
اندیشهای پسین را نفی نماید:
" خدا را در باد دیدم با دستانِ سرد وطوفانی، کی میگوید که خدا مرده است؟
خدا همه جاهست، در باد، در جنگل، در تو، در من، در کلمه ودر منی که
مینویسم.
در اول کلمه بود وکلمه نزد خدابود...
از درختان بالا میرفتم به دنبال زنده گی، از یک شاخ به شاخ دیگر
میپیچیدم، ماری میشدم بر ساقۀ درختان سنجد." (ص 1)
و در ادامه همین داستان، مباحثِ سیاسی ــ تاریخی را نیز مطرح میسازد:
" استبداد شاخ و دم ندارد." زیر لب میگویی، آن قدر آهسته و آرام که
دیوارها نشنوند. دیوار ها این جا موش دارند وموشها گوش. چشمت به شبنامه
میخورد ومیخوانی: " در سنگر اعتصاب ببر انقلاب خفته است." شبنامه بوی
خاصی میدهد، بوی خون، بوی امید، بوی درد، بوی واژه ومتنی که در برابر
چشمانت میایستد." (ص4)
در کل محتوای داستان، آمیزهایی از مسائل مختلف اجتماعی، سیاسی،
هستینگارانه وفلسفی، عشق وزنده گی است. آنچه این اثر را از آثار دیگر
متمایز میسازد، نگاهِ ترکیبی به هستی وجامعه واعتراض وانتقاد است.
نویسنده دیدگاه ها ودریافتهای انتقادی خود را در قالب داستان بیان کرده
است. گاهی برای بیان آن از طنز نیز بهره برده است.
" دنیای دین وسنت در دستِ ارواح واجنه میچرخید وگردِ دعا وعزا...
اخرج، برا، برا... مردی را با چوپ میزدند به این باور که اجنه داخل وجودش
شده است. اخرج، برا.... !
در حالی که مرد بتۀ فقیری را کشیده بود. بوی چرس در مسجد میپیچید و بر
کتابها مینشست. برگ به برگ، واژه به واژه، کتابها خمیازه میکشیدند وملا
لعنت می فرستاد، بر اجنه و بسم الله میگفت، بسم الله رد بلا....." ( ص 3)
2.زبان: چیز دیگری در این اثر قابل توجه است، زبان داستان است. نویسنده با
توجه به سابقه شاعری که دارد، سعی کرده در زبان داستان خود از عناصر شعری
زیر کمک بگیرد:
الف. نماد گرایی: نماد گرایی عنصر اصلی شعر می باشد. نویسنده خواسته درکار
داستانی نیز از این عنصر استفاده نماید وزبان داستان خود را به شعر نزدیک
سازد. ویاهم برای جذابیت بیشتر خواننده از نمادهای شاعرانه وگاه غیر ملموس
برای خوانندۀ عادی زبان سود ببرد.
ب. استفاده از اسطورهها، باستانگرایی، بومیگرایی واصطلاحات عامیانه:
نویسنده برای رسیدن به زبان ویژه، از عناصر شعری زیادی بهره برده است.
اسطوره گرایی، باستانگرایی، استفاده ازاصطلاحات عامیانه وزبان کوچه از
جمله ویژه گیهای سبکیای اند که در رمان " نامش را خودت بگذار" به کار
رفته اند.
" گیلگمش با آواز دهان خداوند گوش داشت. آزاده گان قوم را فراخواند. با
انکیدو به تالار آمد وگیلگمش با آزاده گانِ قوم چنین گفت:
"ــ ما را شَمَش به پیکار خومبه به ندا در داده است. شما وهمه خلق با خبر
باشید." (ص84)
ج. چینش وازه گان به صورت شاعرانه: نویسنده در جای جایی از رمان خود واژه
گان را به صورت وهیات شعری چیده ویا هم از اشعار شارعان پیشین سود برده
است. او سعی کرده تا با ایجاد دست اندازیهای مختلف در متن، خواننده را
ازحالت یک نواختخوانی متن بیرون ببرد ودر فضاهای متفاوت سیر دهد.
" دوستت دارم، مرا میشناسی؟
توکی هستی؟
من عاشق
عاشق!
عاشق؟
من هنوز نشنیده ام!
از گردۀ چپ آدم شق شده ای؟
از کجا آمده ای؟
هیلتر هم عاشق بود.
موسولینی
تو هم عاشقی؟" (ص99)
در مجموع زبان داستان، از گیرایی وجذابیت خاص برخوردار است. نویسنده در به
کار گیری داستان موفق به نظر میرسد. جملات کوتاه، ساده وشفاف وگاه شاعرانه
ونمادین، بر زیبایی نثر داستان افزوده است.
3. تکنیکهای داستانی: استفاده از تکنیکهای داستانی اساس یک داستان را
تشکیل میدهد. نویسنده در این کتاب خواسته تغییراتی را درتکنیکهای داستانی
به وجود آورد. به عنوان مثال استفاده از دیالوگ از مشخصات بارز یک رمان می
باشد. اما عزیزپور در این اثر سعی کرده دیالوگها را تا حدودی حذف یا هم
بسیار کم بسازد؛ همچنین به جای روایت اززبان شخصیت، نویسنده خود شخصیت را
وارد متن داستان نماید؛ وعلاوه بر آن رمانی را که تمام اجزای آن در پیوست
نا گستنی با هم قرار دارد وخط واحدی را تعقیب میکند، به برشها وقطعههای
خاص تبدیل نماید:
به گونههای که درک ارتباط ارگانیک آنها تنها از دستِ مخاطب وخوانندۀ فنی
بر میآید، به نظر میرسد، نویسنده به عمد تلاش ورزیده تا فرم داستان خود
را دگرگون نماید وکار ابداعی وتازه تری را پیش روی مخاطب قرار دهد. او در
بخش پایانی اثر خود به این مهم صریحاََ اشاره کرده مینویسد:
" مخاطب این متن رابا دید ونگاهِ دیگر میخواند. اگر من این رمان را
مینوشتم، از جایگاهِ مخاطب، شاید به گونه دیگر مینوشتم. دیالوگهایش را
حذف میکردم. به جای این همه روایتها ودیالوگهای سست وخام، خود شخصیتها
را وارد متن میساختم؛ با نام وشناسنامه اصلی شان، نام، نام پدر، سال تولد،
با پوست واستخوان شان، با کنش و واکنش پارادوکسیشان، با منهایی چندگانه
شان، با قطعه قطعه شده گی شان، خود شخصیتها، بی هیچ سانسور و محدودیت فضای
شخصیت وروایت" (ص98)
در نهایت، رمانِ " نامش را خودت بگذار" اثر گرانسنگی است که خواننده را از
آعاز تا پایان با خود نگه میدارد وجذابیت وشیوایی بیان آن باعث میشود تا
خواننده لذت لازم را از نثر ومحتوای پر بار آن همراه خویش حمل نماید. در
حقیقت رمانِ " نامش را خودت بگذار"، بازتاب زنده گی واقعی نویسنده وتجربیات
ذهنی او است که با طرح بدیع در قالب داستان بیان شده است. توفیقات مزید
نویسنده را از ایزد پاک استدعا دارم.
|