سلام آقای رییس جمهور!
من از سرکهای برهنه آمده ام
دستانم طعم تلخ گیسوان مریم دارد
همین دیشب پیش از این که سکه ای به دستش بیفتد
آخرین نگاهش به سطلهای زباله افتد
من ازنیم شهر سوخته میآیم
آن جا که پرندگان
روی چراغهای خاموش
به خواب میروند
من فراموش کردم بگویم
آن جا کجاست؟
ساعت چند؟
دنیا چه رنگی دارد؟
دیوارها چقدر آسمان را بالا میکشند؟
سلام آقای رییس جمهور!
من از درۀ خیبر آمده ام
هزار دریچه در دستانم سبزشده اند
ناخنهایم لالایی میخوانند
برای مردگان «کنده پشت»
این جا فصل انارهای رسیده است
گوسفندان برههای مرده میزایند
«هامون» عطرسیب «هریرود» آورده است
همسایۀ بالا
موزه اش را میشوید
ما از زمین مان دور شده ایم
زیر پای ما
دود بالا میدود
فردا که علف بدمد
بیرقهای سیاه
از گورهای ما سبز خواهند شد
«شاهگل» درساحل ماهِ شکستۀ «هلمند»
نشسته کوزه اش را میشوید
با اشکهای آواره که از «بهسود» آورده است
ناودانهای «دایمرداد» سلام میگوید
آقای رییس جمهور! سلام
من با تازیانههای خسته
از برو دوش مان،
زمین را میکاوم
کجا دفن کنم خود را؟
آتش آورید
من روی درختان سوختۀ نارنج
پیراهن دموکراسی را
باد میدهم
آسمان را چادر بکشید
ستارگان به شب حنای مردۀ ماه میآیند
سهم ما تنها کاسۀ چوبین است که
گلوله در خون تر میشود
من دستانم را میشویم
تا آرنج
زبالههای حقوق بشر را
در زیارتگاه قرآن دفن کنید
تا امنیت سربازان ناتو
در خطر نیفتد
پیشنهاد میکنم
«آیین دوستیابی» را
با «ب52» به قریهها ببرید
«دهراوود» هنوز صدا میکند:
همبستگی ملی کجاست؟
«اتن» برگزار است
و همه چیز پا برجا
خاطرتان جمع
آقای رییس جمهور!
«یونایتد پرس» گزارش داده است:
«اوباما
امشب راحت خوابیده است
شما تشویش نداشته باشید
سفارش کردهام
با استخوانهای ما
اسفند دود کنند
مبادا کودکان خانم «کلینتون»
حسد شوند
از «اندر»
صدای هیچ الفبایی برنخواهد خواست؛
جهان برگهوارۀ غزنین ایستاده
لالایی میخواند
دستان ما پر است از عروسکهای باطل
ما در آخور اسپهای مان زغال ریخته ایم
واز یال الاغها مان
افسانۀ رستم واسفندیار بافتهایم
شتربانان با پشتههای هیزم آمده اند
سنگ گورهای ما را اندازه میگیرند
با چهل وهفت تکه سان سفید
وقتی قندهار انتحار میشود
پیاله در پیاله ای
نوشیده میشویم
جهان عرق میکند
و مانوشیده میشویم
به سرسلامتی عساکر ناتو!
«عمه سنگری»
گیسوان سپید «ملالی» را شانه میکند
چشمانم بار آورده است اینک
آقای رییس جمهور!
ناخن هایم
خال خال سیاه میشوند
می سوزد هلمند جانم
قندهار چشمانم
به سفیدی میرود
هیچ روزنه ای
دیگر با من نیست .... |