شاید چاپ مجموعة غزل آنهم با چنین وضعی، از
سوی کسی که در سالهای اخیر به بهانههای مختلف علیه غزل، جبهه گرفته و
سخنرانی کرده است، کمی عجیب به نظر برسد، امّا من این مجموعه را که عمدتا
مربوط به سالهای ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۳ و آغاز راه شعرنویسی من است به دو دلیل چاپ
میکنم: اول اینکه قول چاپ آنها را سالها پیش به عزیزی که دیگر نیست، داده
بودم و دوم اینکه از شرّ آنها راحت بشوم و بدانم دیگر از دستم رفتهاند.
البته این نوشتهها در سالهای اخیر کمی دستکاری شدهاند تا پس از سالها
قابلیت چاپ بیابند. چند غزلی را هم تازه نوشتهام.
بعد از سال ۱۳۸۳ که به دلیل استعداد اندک، غزلنویسی را کنار گذاشتم،
دلمشغولی اصلیام نقدادبی شد. در کنار نقدادبی البته سالهای سال نیز
شعرآزاد مینوشتم که متاسفانه یا خوشبختانه سرنوشت غریبی پیدا کرد و باعث
شد از سال ۱۳۹۰به طور کامل شعرنوشتن را کنار گذاشته و متمرکزتر، مشغول فضای
نقد و نظریه و داستان شوم.
سال ۱۳۸۷مجموعهای از تجربیات جدید شعریام در شعرآزاد را برای گرفتن مجوّز
چاپ به ادارة فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان بردم، در فضای بحرانی آن سالهای
ایران، یک سال و نیم طول کشید که مجوّز بگیرند، آنهم بعد از سانسور و قلع و
قمع بیشتر شعرها، بعد از رد کردن ۴۲ اسم برای کتاب و خنثی کردن اکثر
نوشتهها. با این وجود به آنهم راضی بودم. امّا بعد از مجوّز گرفتن هم،
دردسرها ادامه داشت؛ چرا که به غیر از شعرهای سیاسی و به قول آنها برخی
شعرهای غیراخلاقی و متفاوت، از آنجا که کتاب به کارگردان پیشرو سینمای
ایران، «بهمن قبادی» تقدیم شده بود، پس از چاپ، یعنی در اواخر سال پرالتهاب
۸۸ مایة گرفتاریهای زیادی شد، به طوری که نیمِ بیشتر کتاب از بین رفت و من
از سرنوشتش بیخبر ماندم. بعد از آن در سال۱۳۹۰، سادهلوحانه، یک مجموعه
شعرآزاد دیگر به نام «ضدّ چه» آماده چاپ کرده بودم که متاسفانه یا
خوشبختانه به طور کامل از سوی همان ادارة فرهنگ و ارشاد برگشت خورد و
غیرقابل چاپ اعلام شد. آن مجموعه همچنان در کامپیوترم به یادگار مانده است.
بعد از آن، نوشتن شعر را به طور کامل کنار گذاشتم.
تجربیاتم در شعرآزاد البته تجربیاتی بود در «زیباییشناسی ضدشعر»، و قصد
داشتم به عمد به جای شعر، ضدشعر بنویسم. برایش دلایل زیادی هم داشتم.
میخواستم به تخریب «زبان مسلّط»، یعنی آن چیزی که ايدئولوژي مسلّط را
بازتوليد ميکند توجه داشته باشم. خیلی آرام از آنجا شروع کنم تا به
کتابهای بعدی برسم. منظورم از تخریب زبان مسلّط به معناي شکستن ساختارهاي
دستور زباني نيست بلکه میخواستم، مثل بسیاری افراد دیگر، تصور مرسوم از
ساخت شعر را به هم بریزم. امّا متاسفانه آن تجربهها در جو به شدّت سیاسی
فرهنگ در ایران، دچار سانسور و نابودی شد. من هم عطای شعر را به لقایش
بخشیدم. ضمن اینکه به گمانم شعر، اولویت ادبیاش را هم از دست داده بود و
همچنان هم معتقدم در اولویتهای ادبی جوامع ما نیست.
اینها را نوشتم که بگویم به عنوان یک دانشآموختة ادبیات در کار تجربة ادبی
بودهام امّا چاپ این مجموعة غزل قدیمی نمیتواند از من چهرة یک «شاعر» را
ترسیم کند، همانطور که چاپ ناموفق مجموعه شعرهای آزادم چهرة یک «ضدشاعر» را
از من به جای نگذاشت. به تجربه دریافتهام که استعداد نوشتن شعر نداشته و
ندارم، به همین دلیل است که غزلهای این مجموعه با مناسباتِ روزِ غزل معاصر
فارسی پیوند چندانی ندارند و شاید اگر حضورم در کابل و ارتباط با برخی
عزیزان اینجا نبود هیچوقت به یادگار چاپشان نمیکردم، همانطور که از چاپ
ضدّشعرهای مجموعة «ضدّچه» صرف نظر کردهام. با اینهمه، «عقبنشینی» روایت
عقبنشینیهای من از این روزگار است.
از دوست نویسندهام، منوچهر فرادیس که یکی از خاصترین نشرهای عرصه زبان
فارسی، یعنی نشر «زریاب» را مدیریت میکند، برای چاپ این مجموعه بینهایت
سپاسگزارم.
با احترام
یامان حکمت (تقیآبادی) |