بی گدار به آب زدیم
تو با قایقی از رویا
من با چشمهایی که مسیر باد را
بو میکشید
تو آلیس سرزمین عجائب شدی
من هنوز ...
هنوز دستان کوچکت
درون کاسهی چیپس
و پاهایت
توی تمام کفشهای صورتی شهر
اما
در ترن شهر بازی
دست در دست تو جیغ نمی زنم
جیغ میزنم
تا پاره شود این کابوس
و تو نوزادی شوی
با بند نافی
که دیگر
آن را نخواهم برید...