کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

وحید بکتاش

    

 
عطر تنت

 

 

 

بوی تو می‌دهد پیراهنم
چند ماه شد
چند ماه شد
که پیراهنم را به آغوش کشیده‌ام
سرم را گذاشته‌ام روی آستینم
ترا بو می‌کشم فقط
لطفن یکی
عکسی از من بگیرد
برای تو بفرستد
دست‌ات را در کمرم جا گذاشته‌ای
و از مسیر انفجار دورم می‌کنی
از شلوغی‌ها
شراب‌های پیهم
خیال‌های بد
شعرهای بد
کتاب‌های بد
از آدم‌های بد
قلب‌ات را در قلبم جا گذاشته‌ای
هوای سفر دارد همیش
برای خانواده می‌تپد
برای گنجشکی که مرده است
سقف را دوست ندارد
تنم را می‌کشد به خیابان‌ها
شور دارد
دهانم را به خنده وا می‌کند
برای حرف‌های خوب
خودت را در من جا گذاشته‌ای
این دست‌ها از من نیست
از تو است
چرا که نبض‌اش آرام می‌زند
و مهربان است
حتا وقتی‌که پیاله را بر می‌دارد
می‌گذارد روی میز
به سر و صورت گل‌ها دست می‌کشد
موهای سپید سرم را نمی‌کَند
و هی به آیینه دست نمی‌کشد
که چروک صورتم را پنهان کرده باشد
خودت را در من جا گذاشته‌ای
این پاها از من نیست
از تو است
جوان شده اند
چند ماهی شد
چند ماهی شد
که وقتی روی زمین راه می‌روم
با هر قدمی که می‌گذارم
جای خالیِ دلی در زمین باز می‌شود
که ترا می‌خواهد
ترا می‌خواهد
ترا می‌خواهد
باید دوباره برگردم
و یکی یکی
جای هر قدم‌ات
دلی بگذارم
دلی بگذارم
و دلی بگذارم
بوی تو می دهد پیراهنم
چند ماهی شد
و حالا می‌دانم
زن‌ها
چرا از من
بدشان می‌آید

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۹۴    سال  سیـــــــــزدهم           اســــــد / سنبله   ۱۳۹۶         هجری  خورشیدی         شانزدهم اگست  ۲۰۱۷