کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

سالار عزیزپور

    

 
عبدالهادی محمودی در گذشت!

 

 

 

هادی محمودی هنوز هم در برابر چشمانم ایستاده است با قامتِ متوسط، ابروانِ درشت وکشیده، چهره یی گندمی، جامه تنی ساده وپاکیزه، چشمانِ سیاه و دُرخشان‌ .


هنوز هم درکنار تخت بامِ خانه نشسته است وپتنوسی پر از برنج در دستانش، امروز غذا را او می‌پزد. صدایش را می شنوم که آهنگی را زمزمه می‌کند ومن می‌خواستم صدای ساربان را از حنجره برادر بشنوم.
محمودی مردی بسیار مهربان، صمیمی ویکدنده بود، تکیه کلام‌ش در نقد دوستان وگاه گاه جنبش چپ همواره این بود که این‌ها کاهِ بی‌دانه باد می‌کنند.


روزی از روزها،یاد داشت‌هایی از چند هزار برگه را به دستم داد که روایتی از تلاش وجنبش چپ افغانستان در آن باز تاب یافته بود. پنجاه صفحۀ نخست آن را خواندم ویاد داشتی بر حاشیه آن نوشتم.


هیچ یادم نمی‌رود، ما چند تن بودیم در اسلام آباد. در میان، محمودی بزرگ ما بود، هم در سن وسال وهم در تلاشِ مبارزاتی‌اش. تلاش وکوشش روشنگرانه‌اش هم‌پای عبدالرحمان محمودی‌ها، غبار‌ها جوانه می‌زند وبا نام آورانی چون: اکرم یاری‌ها، رستاخیز ها واصف‌ها... قامت می افرازد و با آزاده گانِ همچون: عبدالمجید کلکانی‌ها به ثمر می‌نشیند.

 


عبدلهادی محمودی و سالار عزیزپور

 

عشقش به مارکسیسم ولنینیسم همان نگاهِ ارتُدوکسی بود وجهان آرمانی و جهان آرمانی که در روزگاران جوانی به آن عشق وباور داشت. به هر صورت برای من دوستی بود مهربان، صمیمی وآرمان اندیش، یادش گرامی ونام‌ش جاویدانه

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۹۳    سال  سیـــــــــزدهم           اســــــد    ۱۳۹۶         هجری  خورشیدی           اول اگست  ۲۰۱۷