با داشتن این منظور که قدرِ پژوهشگران، استادان و آموزگارانی را
بدانیم که اگر برف پیری هم زینت سرهای پیرانه و نازنین ایشان شده است،
دست از نوشتن، پژوهش، رهنمایی وتوصیه های دانشمندانه برنداشته، آزاد و
وارسته از بسا قید وبندها با افتخار زیسته اند؛ سعی نمودیم فراورده ها
وزحمات یک تن از استادان گرانمایۀ خویش را که خود آموزگاران بیشماری را
روانۀ مکاتب و دانشگاه ها نموده است، طرف توجه دیگر باره قرار بدهیم.
ما دوتن ازشاگردان استاد، طی این پیام آرزومند هستیم، همکاران، دوستان
وسایر شاگردان استاد، پیامها، خاطرات و یا برداشت های خویش را از
کارهای قلمی ایشان تهیه وبفرستند. پس از دریافت پیام ها ونوشته ها همه
را نخست در رسانه ها انتشار داده وبعد در یک مجموعه به نشر می سپاریم.
به عنوان کار مقدماتی پیوست این ابراز آرزومندی، فشردۀ شرح حال استاد
وخاطره یی را انتشار میدهیم.
از دوستان، شاگردان، همکاران و نظریه پردازان بر زحمات اکادمیک و
پژوهشی استاد خواهشمندیم، نوشته و یا پیام های خویش را به این نشانی
بفرستند:
Mahmood54s@hotmail.com
پوهاند (پروفیسور) میرحسین شاه فرزند میرعبدالجواد آغا در سال
۱۳۰۴
هـ. ش در گذر کنارده خواجۀ شهر قندهار دریک خانواده روحانی و علمی زاده
شدند. تحصیلات ابتدایی خویش را در مکتب نمره
۲
شهر قندهار که بعداْ به مکتب احمدشاهی مسمی گردید و تحصیلات متوسطه و لیسه
را در لیسه احمشاه بابا در شهر قندهار و بعدً در لیسه حبیبیۀ کابل وتحصیلات
عالی خویش را در پوهنځی ادبیات پوهنتون کابل و ( درجه مافوق لیسانس یا
ماستری ) در پوهنتون لکنهو هند ( پوهنتون علیګره) به پایان رسانید.
دانشمند ارجمندکشورمان مرحوم استاد آصف فکرت، در مورد پوهاند صاحب
ابرازنظری دارند که توجه فرهنگیان وهموطنان را به آن معطوف مینمایم:
"استاد میرحسین شاه را هم نخست مرحوم طالب قندهاری به من شناسانید. از
مراتب دانش و از شخصیت والا و دوست داشتنی اوسخن گفت و از این كه او از
سادات جلیل القدر قندهار است و این كه مرحوم آقا سید جواد، پدر استاد
میرحسین شاه، از شخصیت های معروف قندهار بوده است. و هنگامی كه حضور من در
فاكولته ي ادبیات مسلّم شد، مرحوم طالب مرا تشویق كرد كه بروم و خود را به
آقاصاحب (استاد میرحسین شاه خان) معرفی نمایم. من این كار را كردم و با
پیشانی گشاده با استاد میرحسین شاه كه معاون فاكولته ی ما بود رو به رو
شدم. استاد تعارف فرمود كه بنشین و من نشستم كه این خود برای ما در آن
روزها امری غیرعادی بود كه معاون فاکولته به یك شاگرد نو وارد كلاس اول
اجازه دهد كه در دفتر او بنشیند، یا وقت خود را صرف گفت و گو با اوكند.
نخستین نكته یی كه از برخورد اول توجهم را جلب كرد لهجه ی صد در صد قندهاری
استاد بود. من آن روزها فكرمی كردم كه هركس به كابل برود باید درحد مقدور
بكوشد لهجه ي خویش را عوض كند. از لهجه ي قندهاری استاد تشویق شدم و فهرستی
از قندهاریانی كه در هرات بودند و من آنها را می شناختم، از جمله مرحوم شیخ
محمد طاهر قندهاری و شماری از قندهاریانی كه با ما قرابت و پیوستگی داشتند،
نام گرفتم. استاد میرحسین شاه همه ي آنان را شناخت و معلوم شد كه با برخی
از آنان علایق نزدیك دارد.
همین گونه كه امروز استاد میرحسین شاه را همه دوست دارند، در آن روزها هم
با وجود حساسیت های اداری و اكادمیك و رقابت های علمی موجود میان همكاران و
فراتران و فروتران، كه تا حدّی امری طبیعی است، همه او را دوست می داشتند.
میرحسین شاه با روش و مَنشی كه داشت همه را شیفته ي آهستگی و فروتنی خویش
ساخته بود؛ اگر چه همه به مقام علمی و استادی او احترام و اعتراف داشتند،
اما گاهی صمیمیت بر تفوق علمی چیره می شد و دوستان و همكاران ایشان را آغا
صاحب (حضرت آغا) خطاب می كردند.
حدود العالم کتابی است که نویسنده افغانی الاصل جوزجانی به رشته تحریر
درآورده است بنا تحقیق گسترده و تدقیق و یا به زبان امروز ویرایش عالمانه ي
آن به سعی وافی دانشمند برجسته و نامور روس ولادیمیر فئودورویچ مینورسكی
(1877-1966)
Vladimir Fedorovich Minorsky
كاري سهل و ساده نبوده است، و چنان كه نویسنده ي مدخل مینورسكی در دانشنامه
ي ایرانیكا می نویسد، تنها همین كار بزرگ و آموزنده كه در سال
۱۹۳۷
مسیحی به پایان رسید، برای مینورسكی بسنده می بود كه او را همچون دانشمندی
بزرگ نامور سازد.
و ترجمه ي چنین كاری، یك مترجم ورزیده که با شایستگی و دسترسی به تاریخ و
جغرافیا و ادبیات دری داشته و بردبار و عالم و ژرف نگر را می خواست. استاد
میرحسین شاه به این كار همت گماشت و آن را به درستی به پایان رسانید. این
كتاب در سال۱۳۴۲
هـ ش در كابل چاپ شد. استاد پوهاند میرحسین شاه با جمع غفیری از علما و
دانشمندان چون طالب قندهای، شایق جمال، پوهاند عبدالحی حبیبی، احمدعلی
کهزاد، میرغلامحمد غبار، محمدهاشم میوندوال ودههای دیگر محشور و همصحبت
بودند."
منبع
وظایف اداری:
ـ معلم در لیسه احمدشاه قندهار
۱۳۲۸-۱۳۳۱
هـش
ـ شمول درکدر پوهنځی ادبیات پوهنتون کابل ( اواسط سنبله
۱۳۳۴
هـ ش)
ـ معاون پوهنځی ادبیات (۱۳۴۰ـ
۱۳۵۰
هـ ش)
ـ ترفیع به رتبه پوهاندی (۱۳۴۵
هـ ش)
ـ رییس پوهنځی ادبیات و علوم بشری (۱۳۵۰ـ۱۳۵۶
هـ ش)
ـ استاد تاریخ و آمر دیپارتمنت در پوهنځی علوم اجتماعی پوهنتون کابل تا
سال
۱۳۶۷
هـ ش
)
اشتراک در کنفرانسها علمی:
ـ در
داخل کشور:
سیمینار شاعر بزرګ دری حضرت جامی، سیمینار بین المللی کوشانی ها،
سیمینار تحقیقات زبان پشتو(
۱۳۵۶هـ
ش)، مجلس بزرگداشت دقیقی بلخی (۱۳۵۶
هـ ش)، سیمینار بین المللی روابط هند و افغانستان (۱۳۵۴
هـ ش ) سیمینار بزرگداشت هشتادمین سال وفات سید جمال الدین افغانی (
۱۳۵۵
هـ ش)، سیمینار هزارمین سال تولد خواجه عبدالله انصاری (۱۳۵۵۵
هـ ش)، سیمینار بین المللی مطالعات کوشانی (۱۳۶۱
هـ ش )سیمینار به مناسبت بزرگداشت سه صدبیست مین سال تولد بیدل (۱۳۶۳
هـ ش)، سیمینار بین المللی ناصر خسرو (۱۳۶۵هـ
ش) سیمینار بزرپداشت فیض محمد کاتب، سیمینار بزرگداشت مؤرخ کشورمان
احمدعلی کهزاد، و دهها دیگر.
-
در خارج افغانستان :
سیمینار بین المللی تاریخ آسیا ( دهلی ـ
۱۹۵۹
م) کنگره مستشرقین ( دهلی
۱۹۶۴ـ
م)، سیمینار تحصیلات عالی در پوهنتون مینی سوتا (ایالات متحد امریکا
۱۹۶۵م)،
کنفراس بین المللی تیموری ( سمرقند ـ ازبکستان
۱۹۶۹
م)، سیمینار تاریخ کشور های آسیایی ( عشق آباد ترکمنستان
۱۹۷۲
م)، سیمینار کشور های آسیای میانه ( دهلی
۱۹۶۸۸م)
کنفرانس بین المللی امیرخسرو دهلوی (
۱۹۷۴
دهلی م)، کنفرانس منطقوی تحصیلات عالی ( بیروت لبنان
۱۹۷۶م)،
سیمینار علامه اقبال ( لاهور پاکستان
۱۹۷۷م)کنگره
تاریخ هند ( بمبی
۱۹۸۰م).کمیسیون
مؤرخان مشترک افغان ـ شوروی (
۱۹۸۴
و۱۹۸۶م).
ـ تدریس و تحقیق یک سمستر در پوهنتون هایدلبرگ المان فدرال۱۹۷۲
م)
ـ تحقیق راجع به نسخ خطی زبان پشتو ( پوهنتون های لندن : کمبریج و
آکسفورد، موزیم بریتانیا
)
آثار و ترجمه ها و رسایل
:
استاد پوهاند میرحسین شاه تحقیقات علمی فرهنگی و تاریخی فراوانی دارد
كه بیشتر آنها در مجلاّت علمی و نشریه های های اختصاصی مانند مجله هاي
ادب،وژمه، جغرافیا، آریانا، عرفان وكابل در یك شماره و یا به صورت
پیاپی چاپ شده است. برخی از كتابهای استاد، همانند رساله در احوال و
آثار امیر علی شیر نوایی، آثار واحوال بیدل،هم مكرر چاپ شده است. اما
كار بسیار مهم و ماندگار استاد میرحسین شاه ترجمه ي عالمانه ي تحقیق
كتاب حدود العالم من المشرق الی المغرب است كه كار بسیار گسترده یی بود
و ترجمه ي آن هم دانش و پژوهش گسترده ای را ایجاب می كرد. و چندین بار
در کابل و ایران چاپ شده است.
۱
ـ احوال وآثار قاضی حمیدالدین بلخی، مجله : اندوایرانیکا، کلکته هند،۱۹۵۷.
۲
ـ تاریخ افغانستان ( مغلان) مجله آریانا، انجمن تاریخ،
۱۳۳۵
ـ
۱۳۳۶.
۳
ـ ترجمه : زندگانی سیاسی امیرعلی شیر نوایی، نویسنده بارتولد، انجمن
تاریخ،
۱۳۶۵،
ترجمه مجدداز طرف وزارت اطلاعات وکلتور درسال
۱۳۶۰
هـ ش.
۴
ـ افغانها در هند، انجمن تاریخ،
۱۳۴۵
هـ ش.
۵
ـ خلاصته المریدین، مقدمه، پوهنځی ادبیات، پوهنتون کابل،
۱۳۴۳
هـ ش.
۶
ـ ترجمه : حدود العالم من المشرق الی المغرب، با حواشی وتعلیق
مینورسکی، پوهنځی ادبیات پوهنتون کابل،
۱۳۴۲هـ
ش. چاپ دوم به مناسبت میلاد کابل، شاروالی کابل،
۱۳۹۰
هـ ش. چاپ های جداگانه
۱
و۲
با تصحیح و حواشی بیشتر از داکتر غلام رضا
ورهرام و
مریم میراحمدی
۱۳۷۲
و
۱۳۸۳
هـ ش ایران
.
۷
ـ تعلیقات مجدد بر حدود العالم ( ترجمه) اکادمی علوم افغانستان،
۱۳۶۴
هـ ش.
۸
ـ بحثی در احوال وآثار بیدل (ترجمه) پوهنځی زبان و ادبیات پوهنتون
کابل. چاپ دوم از طرف وزارت اطلاعات و کلتور. چاپ سوم با حواشی و
تصیحیح مجدد پوهاند میرحسین شاه و مقدمه استاد شاه محمود محمود از طرف
انتشارات خاور در سال
۱۳۹۳
هجری شمسی در کابل انتشار یافت.
۹
ـ سهم مسلمانان در جغرافیه (ترجمه) تکثیر شده در پوهنځی علوم اجتماعی.۱۳۶۴
هـ ش. چاپ مجدد: به سعی و کوشش استاد شاه محمود محمود، انتشارات خاور،
کابل،
۱۳۸۹هـ
ش.
۱۰
ـ تاریخ علوم، تکثیر شده پوهنځی علوم اجتماعی. پوهنتون کابل،
۱۳۶۴هـ
ش. چاپ مجدد آن به سعی و اهتمام استاد شاه محمود محمود در سال 1395 از
طرف انشارات خاور در هزار نسخه با قطع و صحافت زیبا انتشار یافت
.
۱۱
ـ تاریخ نویسی در شرق، تکثیر شده، پوهنځی علوم اجتماعی، پوهنتون کابل،
۱۳۶۷
هـ ش.
۱۲
ـ افغانستان وانگلستان (ترجمه) پوهنخی علوم اجتماعی،
۱۳۶۴
هـ ش. چاپ مجدد به سعی و کوشش استاد شاه محمود محمود، انتشارات خاور.
کابل،
۱۳۹۰هـ
ش.
۱۳
ـ تاریخ هند در قرون وسطی (ترجمه)، پوهنځی علوم اجتماعی،
۱۳۶۴
هـ ش، چاپ مجدد
۱۳۹۱با
مقدمه و سعی و کوشش استاد شاه محمود محمود از طرف انتشارات خاور انتشار
یافت،
۱۳۹۱
هـ ش.
۱۴ـ
مقالات متعدد در تاریخ و ادبیات افغانستان منشر شده در هند و افغانستان.
۱۵
ـ نسخ خطی پشتو در کتابخانه های مدرسه شرقیه افریقایی لندن پوهنتون های
کمبریج و آکسفورد، موزه بریتانیا و دیوان هند، منتشر شده در مجله وژمه،
پوهنځی ادبیات، پوهنتون کابل،
***
استاد بزرگواردر سال
۱۳۶۷
هجری شمسی مانند ملیونها افغان دیگر نسبت شرایط نامساعد و ناهنجار زاده
گاه و کشور خویش را ترک کرد و امروز با خانوادۀ خویش در ایالات متحده
امریکا زندگی دارند.(1)
(1) در تهیه وترتیب شرح حال استاد بیشتر از کتاب "تاریخ نویسی در
افغانستان" بهره گرفته شده است. شاه محمودمحمود. تایخ نویسی در افغانستان.
به اهتمام عبدالحفیظ وغلام سعید زلمی. کابل . افغانستان. 1377 خورشیدی. از
نشریات پوهنتون( دانشگاه) کابل.
***
نصیرمهرین
خاطره یی را که گوش آویز نمودم
( در حاشیه ارجگذاری به استاد میرحسین
شاه)
سال 1355 خورشیدی بود ومن صنف چهارم رشتۀ تاریخ فاکولتۀ ادبیات وعلوم
اجتماعی دانشگاه کابل. یکماه از شروع آنسال را در هند سپری نموده بودم.
همراهِ آزادهندۀ سالهایی از زنده گی ام، درد معده با زخم وخونریزی های
لعنتی اش را می گویم، مرا به آنسوبرده بود.
روزی در دهلی، نامۀ از شادروان سلطان احمد نعمت هم صنفی و دوست خویش را
دریافت داشتم که با تأکید نوشته بود: اگرمعاینات معده به پایان رسیده،
زودتربرگرد. زیرا قاعدۀ دیگری بر اضری وغیرحاضری تطبیق می شود. توضیح اش
این بود که در گذشته مجموع غیابت محصل را در آخرسال محاسبه می نمودند. اما
از شروع آنسال، قاعده چنان شده بود که غیابت محصل در نیمۀ سال با امتحان
چهارونیم ماهه حساب شود.
پس از بازگشت باید کوشش بسیار می نمودم که "غیر حاضر" نشوم. اما گاهگاهی
امکان حاضر بودن در صنف ناممکن می شد. یکی از روزها که نیمۀ روز یا پیش از
چاشت را در صنف بودم، در فکر چارۀ پس از چاشت افتادم. باید میرفتم برای
مشغولیت دیگری. موضوع را برای سه تن از هم صنفان ما (سربلند، کریم و
فاروق) که بسا وقت ها با هم می بودند، گفتم. با هر سه تن از صنف اول
فاکولته همصنفی و دوست بودم.
فاروق از آنطرف خط دیورند بود. در مکتب خوشحال خان درس خوانده بود. روزی
برایم گفت که یگان کتاب داستان به زبان پشتو برایم بیاور. روز دیگر کتابی
را برایش بردم که در بیروت از برخی نوشته های صمد بهرنگی به زبان پشتو
ترجمه شده بود. نام مترجم، "خپلواک" بود. نمیدانم که "خپلواک" کی بود وکی
است. شاید جناب جنید شریف، اشرف غنی، حبیب جان مولانازاده و یا کسان دیگری
آکاه باشند.
کتاب را فاروق نتوانست بخواند. زیرا به زودی از طرف استاد زبان پشتو که
"غمجن" تخلص می نمود گرفته شد. برای فاروق گفت که تو حالا کتاب خوشحال خان
ختک را بخوان. بعد کتاب را طرف من آورد و پیشنهاد نمود که در صفحۀ اولش
بنویس که این کتاب را برای "غمجن" تحفه دادم.
از فاروق که خاطره ها وقصه های زیادی دارم، تا آخرین خدا حافظی آن نگاه
های معنا دارش را به یاد می آورم که شکایت از دست دادن کتاب صمد بهرنگی را
داشت.
اما قصه یی را می آورم که به موضوع اصلی این نوشت و نیمۀ پس از چاشت آنروز
پیوند دارد. وقتی برای آن سه تن موضوع را گفتم، نتیجۀ چاره اندیشی این بود
که وقتی استاد نام ها را ار روی کتابچۀ حاضری خواند، ونام محمد نصیر رسید،
یکی ما حاضر می گوئیم. مضمون ساعت اول پس از چاشت، تاریخ ملل مجاور بود که
استاد میرحسین شاه، تدریس میکرد. استاد همزمان با آن سمت ریاست فاکولته را
نیزعهده دار بود. در همه ساعت های درسی خودشان نمی آمدند. بیشترین وقت ها،
استاد دوست که استادهمکار ایشان بود، برای تدریس می آمد.
قصه کوتاه آنروز خوداستاد به صنف آمده بود. پس از درس که نوبت حاضری
وخواندن نام ها رسیده، با نام بردن از محمدنصیر، دونفر همزمان (کریم و
فاروق) گفته اند: حاضر! نام را دوباره تکرار نموده بود. کریم گفته بود:
حاضر! استاد او را مخاطب قرار داده بود که یک بار دیگر نیز در گذشته این
کار را کرده ای. آنروزمن فقط طرفت دیدم. چندی بعد معلم می شوی. میخواهی
حالا جزا ببینی.
درنتیجه استاد محمد نصیر رادر کتاب حاضری،غیرحاضر ثبت نمود و گفته بود این
محصل را بگوئید که به دفتر ریاست فاکولته بیاید.
معلوم است که آنوقت ها تلفون های دستی هم نبود که آدم از چنان گزارشی آگاهی
بیابد. وقتی فردا صبح رفتم فاکولته. اولتر از همه این قصه برای همه جالب
بود. ساعت بعد رفتم طرف دفتر ریاست فاکولته. آهسته با انگشت به درکوبیدم،
اجازه خواستم. استاد گفت بیائید داخل. خود را در پیوند با رویداد دیروزی
معرفی کردم. به یادداشتی که درکنج میزبود نگاه کرد وبعد روی به سوی من
نموده گفت: شما عادت به غیرحاضری هم دارید. گفتم اگر اجازه داشته باشم،
توضیح بدهم که چرا چنین شده است. درحالی هنوز نشانه های متأثر بودن استاد
از اشتباه ما درروز پیشین، در چهره اش هویدا بود، گفت: پسرم، عزیزم، فردا
معلم می شوید. چرا چنین می کنید . . . باردیگر گفتم که میخواهم اندکی
توضیح بدهم. گفت، بفرمائید بنشیند، کوتاه توضیح بدهید، دلیل ودلایل بیجا را
نمی شنوم. در چوکی کنار میزشان نشستم و از آن هفته های که درهند بودم گفتم.
همچنان چیزی گفتم که توجیهی شود از غیر حاضری روز پیش.
استاد بزرگوار، به زودی از آن تقصیرما گذشت. یادآورشد که اگر بار دیگر
ضرورتی درمیان بود که باید بروید وحاضر درس نباشید، به ادارۀ فاکولته اطلاع
بدهید. پس از آن افزود که وقتی معلم شدید، از دل استادان ومعلمین خویش
آگاهی می یابید.
با تمام بزرگواری و با وجود مشغولیت زیاد، دقایق دیگر را وقف شنیدن موضوع
درد معدۀ من و رفتن به هند نمود.
*
شاید هیچ باری اتفاق نیفتاده باشد که ترجمه ها و تألیفات استاد میرحسین شاه
را ببینم اما خاطرۀ آن دیدار از پیش چشمم نگذرد.
وقتی در لیسۀ شکردره وچندی بعد در تخنیکم کابل به تدریس پرداختم، هنگام
"حاضری گرفتن" بازهم آن رویداد به یادم می آمد.
"محصلی درصنف نیست. غایب است. در جایی کاری میکند ویا متهم می شود، چرا
باید پیش روی نامش "حاضر" نوشته شود؟."
|