تازگیها [جون/ جولای 2017 ] کتابی با سرنامه "قذف" نوشته
بتول مرادی، نویسنده، نقاش و فیلمساز افغانستان خوانندگان زیادی را سوی خود
کشاندهاست.
"قذف" گزارش دامنهدار مادری است با دو فرزند که از سوی پدر
"نفی نسب" شدهاند. آنان بدون تثبیت هویت رسمی پدر نمیتوانند شناسنامه یا
گذرنامه داشته باشند و به کودکستان و آموزشگاه بروند؛ زیرا از دیدگاه قانون
ثبت احوال نفوس، فاقد "اهلیت حقوقی" اند. افزون بر این، زن به اتهام زنا،
تولد حرام و خشونت علیه مرد، در پیش چشم کمیسیون مستقل حقوق بشر، زیر مشت و
لگد شوهر ورزشکار زخمی و کبود میگردد، نیز وادار ساخته میشود
تا
پس از طلاق، آزمایش دی.ان.اِی دو پسر را به دوش گیرد و برگه
آزمایشگاه را نمایان سازد.
نویسنده چهار سال پیهم هر شب، فشرده یادداشتهای روزانه را
مینویسد و نام این زنجیره هزاربرگی را میگذارد: «خاطرات زنی در افغانستان و
روند پیگیری دعواهای حقوقی».
بتول مرادی در پهلوی نوشتن سرگذشت و روانگذشت متهم سرگردان
در چندین سنگر، میپردازد به مرور رویدادهای برجسته روز، از پیشامدهای داغ
سیاسی/ جنایی جهان تا نقد و بررسی فلمهایی که شبانه با پسرانش تماشا میکند،
موسیقی که در خانه و بیرون میشنود، کتابهایی که میخواند، برخوردهای ناگواری
که کودکانش با برچسپ "بیپدری" در کوچه و بازار میبینند و بیان نبرد تنهایی
خودش با اژدهای هفتسر مردسالاری در افغانستان.
زن برای درک بهتر مقولههای عدلی/ قضایی، رو میآورد به
آموزش زبان عربی و فراگیری علوم اختصاصی چون حقوق، شرع و قوانین مدنی.
البته، نباید در پیشبرد کار و کمایی درآمد هم کوتاهی ورزد؛ زیرا کرایه
خانه، نفقه اولاد، هزینه خانواده، حقالزحمه وکلای مدافع، پرداخت پیهم رشوه
و مصارف ضروری شخصی همه بار گران گردن خودش است.
آنچه تکاندهنده بودن "قدف" را دلچسپ میسازد، پرده برانداختن
از اسرار مگو و بیرون ریختن رازهای سربهمُهر دفاتر رسمی/ دولتی هنگام
رویارویی با زن جوان متهم به فحشاست، تا آنجا که دربان موسپید هم مانند
کارمندان دیگر از چگونگی اتهام آگاهی مییابد و هنگام بازرسی بدنی - به
بهانه وخامت اوضاع امنیتی- دست بردن هوسآلود به هر اندام او را "حق مسلم"
خود میداند.
همینگونه، برخی کارکنان حاکمیت در پایتخت، از پایینرتبه
تا بلندپایه، صاف و ساده از متهم میخواهند به خواستهای شهوانی شان پاسخ
مثبت دهد، با آنها به رستوران و جاهای خلوت برود و گام به گام پول بپردازد
تا این پرونده "خطرناک" یا به نفع وی فیصله گردد یا دستکم در فرجام مجازات
شدید نبیند.
نویسنده "قذف" با نگاه دگرگونه، آشکارا قرائت نوینی از
مولفههای دین، فقه، شریعت، نظام حقوقی، قانون مدنی، حقوق بشر و مشتقاتی
چون حقوق زن، معارف عقیدتی، حاکمیت، تمکین، شهروندی، ملت، نژاد، زبان،
چهره، حیثیت و فردیت دارد و یکایک نمونههایی از چشمدید خودش را بدون تعبیر
و تفسیر و تحشیه در برابر دیدگان خواننده هموار میکند.
بیشترین برگهای "قذف" پردازهای آفرینش ادبی با نگرش انتقادی
اند. نگاهی به کتابهای چاپ شده در کابل، بلخ، هرات و تهران، ارزیابی
برنامههای انجمن قلم، کاشانه نویسندگان، نمایش تلویزیونی "ستاره افغان"،
نمودارهای کرداری برخی آوازخوانان مانند فرهاد دریا و احمد ظاهر،
فرآوردههای سینمای هالیوود، بررسی دهها نبشته و نگاره کاربران فیسبوک و
تویتر، رویکرد به جایگاه چند تن از بزرگان دانش و فرهنگ چون واصف باختری،
رهنورد زریاب و ...، رشته پیوندهای رویارو، تلفونی و آنلاین با انجمنها/
نهادهای هنری و شیوه ویژه نگارش، نثر روان و شسته بتول مرادی را نشان
میدهد.
سراسر "قذف" سرشار است از پارههای کاوش روانشناسی کشتار
زنان در سایه طالبان درونمرزی و ددمنشان طالبخوی تفنگدار و بیتفنگ
برونمرزی، از کانادا و امریکا تا اروپا و استرالیا: خشم خونین پدران،
برادران، شوهران و نامزدهایی که مرتکب قتلهای ناموسی میشوند تا آویزه
"قهرمان غیرت" را به دست آورند؛ خروش مردانی که خودخوانده قاضی محاکم
صحرایی میگردند و کمترین دستور شان تطبیق فوری حکم اعدام با سنگسار،
تازیانه، آتشسوزی و حتا تجاوز جنسی گروهی بر دختران و زنان خواهان گذر از
چراغ قرمز ایستگاه عصر حجر است و ابداع انواع جدید مجازات برای هر جوانی که
هوای عشق و دوست داشتن به سرش زدهباشد.
بازگویی رویدادهای تلخ نهفته در "قذف" را چاشنی طنزهای زیبا
و تکههای ظریف و حساس عاطفی گوارا میسازد: زن از سپیدهدم بیدار شدن با
زنگِ آزارهای تلفونی تا اذیتهای خیابانی، شکنجه روانی در دهلیز و دالان
دفاتر دولتی و تحقیر جنسیتی/ نژادی در میان بسهای شهری، خسته و وامانده
نزدیک خانه میرسد. آنگاه، از همسایگان میشنود که باید هرچه زودتر کوچ کنند،
زیرا بودنش در آنجا مایه "آبروریزی مردمان شریف محله" میگردد. بتول مرادی
دنباله آن روز آشوبزده را چنین مینگارد: "همینکه پایم را به خانه گذاشتم،
پسر کوچکم با خوشی فریاد زد: "مادر! مادر! میدانی چی؟ امروز یاد گرفتم که
ساجق را چطور پوقانه کنم و بترقانم!"
جای دیگر، در پایان یک روز بدتر از دیروز، نویسنده به یاد
"نوزاد تازه" میافتد و میگوید: "گرچه با اشتیاق خواب، اعصاب و وقت آدم را
میبلعد، باز هم دلم میخواهد یکی از اینها داشته باشم. این موجود ناتوانِ
بیدندانِ بیزبان وقتی مشتش را دور یک انگشت آدم قفل میکند، مگر میشود
آدم زندگی نکند؟"
پژوهش زیباییشناسانه در پیرامون نامهای زنان کشتهشده در
افغانستان از بهترین درنگهای نویسنده به شمار میرود: "گویی نامهای گلدار
بیشتر و زودتر قربانی میشوند: ریزهگل، سحرگل، گلاندام، گلچهره، گل بیبی،
بادامگل، گلجان، شگوفه، نسترن، ... چرا؟" و اندوهگینانه میافزاید:
"امروز افغانستانتر از افغانستان هستم."
نقطه اوج کتاب، پیشکش آزمایش دی.ان.ای، اثبات تعلق نسب هر
دو فرزند به پدر شکاک، پیروزی زن در پیگیری نخستین پرونده "قذف" در
افغانستان، صدور حکم دادگاه، ورشکستگی روند زورنمایی
نرینه
و چیرگی ارزش بر آلایش است.
زنجیره روزنوشتهای "قذف" که شام پانزدهم جون 2011 آغاز
یافتهبود، بامداد دوازدهم مارچ 2014 با نشتر طنز گزنده در پوشش شوخی با
زمستان و بهار پایان شگفت و پیشبینیناپذیر دارد.
در جریان سه هفته پسین، "قذف" بازتاب گسترده داشته و با نقد
و نگرهای فارسی، پشتو و انگلیسی از نورجهان اکبر، زهرا موسوی، زهره بهمن،
صحرا کریمی، نسیمه همدرد، الیاس علوی، فوزیه افشاری، شهرزاد اکبر، معصومه
ابراهیمی، مژگان ساغر شفا، حمیرا قادری، ذکیه شفایی، نتاشا سحر، انور امینی،
امید شمس، و ... پذیرایی گردیدهاست.
بتول مرادی در پاسخ به کنجکاوی خوانندگانش مینویسد: "قصه
کردن علنی یک زن از مشکلاتش میتواند دردهای مشترک را از حالت راز و تابو
بیرون بیاورد. مطرح کردن مشکلات اجتماعی به واکاوی و یافتن راه حل قانونی
منجر میشود. امیدوارم این کتاب باب گفتگو پیرامون خشونت پنهان،
ناهنجاریها و عادتهای رنجآور در جامعه باز کند و خلاهای قانونی را به
چالش بکشد."
شناسه
سرنامه: قذف - خاطرات زنی پس از طلاق
نویسنده: بتول مرادی
نقشآرای پشتی: هومن مرادی
دستگاه پخش: سایت کوبو/ تورنتو
بها: پنج دالر
[][]
کانادا/ سیزدهم جولای 2017
|