صورتش را نوازش کردم
پیشانی اش را بوسیدم
مثل یک سرباز در میدان
پس از انتحار دست و پای خود را گم کرده بود
قلب که بهار
و طوفان
و غبار را دیده بود
به یکباره گی از شاخساران افتاده بود
اگر باز بهار و باران بیاید
و اگر عیسی پسر مریم
دوباره نزول کند
چه معجزه خواهد آورد؟
برای زن که توته های زندگی
را با خاک جاروب دور انداخته است؟
چگونه شیرین گردد اشک های
شور که با هر دانه پیاز دریا دریا جاری گردیده است؟
دستم را میگذارم روی صورتش
برایش و برایم
رویاهای سیاه و سپید آرزو میکنم
همچون رنگ موهایش
و رنگ.... دنیایش
ن.ک |