دارشکوه شهزاده یی با دانش بلند و قریحه عالی:
نظری گذرا برسیر مذاهب مختلف در هند :
سرزمین افسانوی هنددرقرون گذشته جایگاه تمدنهای گونه گونی بوده که بیشترینه
مذاهب در آنجا گستریش و انکشاف نموده وبنا بر نگارش جلا نایبی و داکتر
تاراچند در مقدمه سر الاسرار( آئین هندوبرای یک فرد غیرهندو بصورت یک معما
و رمزی گیج کننده است ، یک فرد غیرهندو بزحمت میتواند بفهمد که معتقدات
واقعی هندوان چیست ؟ از یک طرف می نگرید که بیشتر هندوها سبزی خور اند یعنی
گوشت نمیخورند و ازآزارحیوانات پرهیز دارند ، زیرا اصل {عدم تشدد } یا بی
آزاری ازارکان مهم اخلاقی و مذهبی ایشانست ، و ازسوی دیگرقربانیهای خونینی
را درمعابد ایشان میشود که واقعا" موجب تعجب است .)
تاریخ بر قراری نظام طبقاتی درهندوستان نا معلوم است ، دسته یی از ارباب
تحقیق آنرا مربوط به هنگامی میدانند که هنوز اقوام آریایی ازهم جدا نشده
بودند ، آنسانی درهمه جوامع طبقات به آمار های مختلف وجود داشته درمذهب
هندوهم چهارطبقه { برهمن ( روحانی )، کشتری ( سپاهی ) ، ویش ( تاجران ) ،
شودرا (زارعین )که رفته رفته این طبقات درمیان خود به شاخه های متعددی
تقسیم شدند و افزون برین چهار طبقه مادون ها ( نجس ها ) نیز
۲
وجود دارند که و اینها اولاده ء همان هندوهایی هستند که با نقش نظام طبقاتی
ازردیف خود خارج شده و هنوز هم با استثماردرانجام پست ترین کار ها گماشته
میشوند وتعداد آنها ده ها ملیون اتباع هندوستان را تشکیل میدهند .
مسله طبقات درقانون اساسی هند بوضاحت مشخص است ، درنوامبرسال ۱۹۴۹ میلادی
هنگام طرح قانون اساسی هند وزیرعدلیه وقت در مجلس موسسان گفته بود ( جامعه
جمهوری هند طبقاتی تشکیل شده و درنتیجه عده یی در درجات بالا وجمعی درطبقات
پائین قرارگرفته اند، با اضافه درین کشوراغنیایی هستند که تمول آنها بحساب
نمیآید وقرایی وجود دارند که بیچاره گی ایشان از حد تصور خارج است . )
اینگونه طبقات شباهت نسبی به طبقه بندی یی دارد که درشاهنامه فردوسی آورده
که جمشید مردم را به طبقات چهار گانه { کاتوزیان ( پرستنده گان ) ،
نیساریان ( لشکریان )، نسودی( کشاورزان )، اهتوخشی ( پیشه وران ) آیین هندو
ازنظرخواص، مذهبی،فلسفی و منطقی میباشد درحالیکه ازنظرعوام آئین خرافی و
سرا پا موهوم پرستی است و بنابرعقیده ء خواص هندو،خداوند یکتاوازلی وابدی
است و اورا آغازی وانجامی نیست و توانا وحکیم و زنده و نا نا پذیروسمیع
وبصیرومدبرمی باشد و چیزی به او همانند نیست و به چیزی هم شباهت ندارد
درادوارمختلف درهند مصلحین بزرگی پیدا شدند تا مردم را از موهوم پرستی و
افراط در اعمال قربانیها وریاضات شاقه وسحروجادوطبقه ء براهمن نجات دهند
ویکی ازین مصلحین بودا است علیه اعمال قربانبها اعتراض کرد و خود موسس مذهب
بزرگی شد که امروزصد ها ملیون پیرو بخصوص درجنوب آسیا دارد.
درهندوستان مصلحین زیادی روی کار آمدند مثل مهاویرا موسس مذهب جن و اما
اکثر مصلحین بعدی ، مدیون تعلیمات اسلام و مسیحیت هستند مثلا" ( گرونانک )
که تحت تاثیراصول اسلام واقع شد و درانتها خود مذهب سیک را بنیان گذاری کرد
.
درهند ازسده نوزدهم به بعد سازمانهای اصلاحی نوین هم به میان آمد با نامهای
( پرستیش مجموع خدایان ) ، (اصلاح در نحوه ء پرستیش خدایان متعدد) ، (
اصلاح طلبان ودائی ) و ( روشنفکران تجدد خواه ) که هرکدام آنها شروح گسترده
یی را ایجاب میکند.
۳
ظهوربودا تاثیرعمیقی درحیات مذهبی و سیاسی ، فلسفی ، واجتماعی مردم
هندوستان داشته است ، آئین هندو بعداز ظهوربودا نزدیک به هزارسال با طریقه
بودایی روبرو شد ، کتاب های ودا یا ( شروتی) نخستین منشاء افکارهندو است ،
کلمه ء ودا درسانسگریت ازریشه ء دانستن است و معنی اصطلاحی آن دانش الهی یا
علم منزل میباشد .ودا چهار کتاب دارد ولی مقدار زیادی نوشته ها و رسالات
نیز به آن علاوه شده و مجموع این نوشته ها مذهبی بچهار قسمت تقسیم گردیده
۱ – سمهیتا
۲ – راهمانا
۳ – ارنیاکا
۴ – اوپانیشاد ها که شهزاده محمد داراشکوه ۵۰ بخش آنرا ترجمه نموده
اوپنشاد ها :
اوپنیشاد ها مخزن تعلیمات ودایی وحد نهایی وافکارودا ها است وشمیمه ء
ونتیجه ء براهمانا و ارنیک ها است ، کتب براهمانا مربوط به رفتاروعمل است ،
درحالیکه اوپنیشاد ها کتاب های دانش و حکمت و معرفت خودی و روشن سازی روح
است ، ازاوپنیشاد ها حدود ۲۰۰ متن باقیمانده که محمد داراشکوه ۵۰ متن آنرا
ترجمه نموده است که ۱۶ متن ان مربوط به سه وادی اول و ۳۴ مربوزبه تهروا ودا
بوده اند.
داکترتاراچند درمقدمه سرالاسرارمینویسد: دراروپا قبل از ترجمه ء دارشکوه
اوپانیشاد ها را کسی نخوانده وندیده بود و این ترجمه داراشکوه ازسانسکریت
به فارسی بود ترجمه ها اوپنیشاد ها را سهل ترساخت .
دوپرون دانشمند فرانسوی در۱۸۰۲ میلادی انرا در ستراسبورگ به لاتین ترجمه
کرد و این ترجمه بدست فیلسوف آلمانی (شوپنهاور) رسید ووی برماهیت بزرگ آن
پی برد ، از ترجمه فارسی داراشکوه نسخ خطی زیادی برداشته شده ، برای اولین
مرتبه در سال ۱۹۱۰ و ۱۹۱۱ درجیپور درچهارمجلد به چاپ رسید ، ترجمه
اوپانیشاد ها ازسوی محمد داراشکوه اهمیت خاصی نسبت به سایر ترجمه های بعدی
دارد ، دلیل آنهم داراشکوه درمصلحت و
۴
مشاوره و مقابله متون با شماری ازعالمترین پاندیت ها ترجمه نموده و یکی
ازمزایای دیگر آن بجای اصطلاحات سانسگریت اصطلاحات فارسی را بکار برده است
، خلاصه شهزاده محمد داراشکوه بیش از سه قرن قبل با ترجمه ء اوپا نیشاد ها
باور برین داشت که عالی ترین افکارهندوها که درآن کتاب جاگزین است دردسترس
کسانی قراردهد که آشنایی به زبان هندی ندارند و عقیده داشت با این کارخود
زمینه را برای اتحاد فکری بین اجتماعات بزرگ هندوستان فراهم مینماید.
از کتاب سراکبر(سرالاسرار) یا اپانیشاد ها نسخ خطی متعددی در کتابخانه های
عمومی و خصوی هندوستان و اروپا موجود است نخستین حصه اول این کتاب در سال
۱۹۱۹ میلادی به اهتمام ( راجا مهانا لال ) دربنارس بچاپ رسید .
آثار شهزاده محمد دارا شکوه :
داکتر تاراچند درکتاب ضخیم اوپانیشاد مینگارد : ترجمه و انتشار این کتاب
مقدس هندوستان درسده هفدهم میلادی که بدست یک شهزاده ء مسلمان( محمد دارا
شکوه ) انجام پذیرفته است تا به منظورحصول رفع اختلافات وحل معضلات زنده
گانی ووصول سعادت بشرموثر باشد .
جناب داکتر تاراچند نسخ خطی ترجمه های اپانیشاد ها را در سال ۱۹۵۳ در
اختیار نویسنده ء بزرگ ایران جناب سید محمد رضا جلال ناینی گذاشتند و ایشان
با اضافات و مقدمات و شروح مفصلی آنرا ماسوا از یک مقدمه انگلیسی پروفیسور
داکتر تاراچند در ۷۸۰ صفحه درقطح و صحافت عالی در سال ۱۳۴۰ هجری برابر با
۱۹۶۱ میلادی بچاپ رساندند بیآیید این شهزاده گرامی ، این صوفی دلباخته این
زبانشناس معتبرو شاعر شیوا بیان محمد دراشکوه را بشناسیم که با تذکیه نفس و
با پشت پا زدن به جایگاه شهزاده گی و سلطنت در عدم تشدت رزمید و تا آنجایی
که حسودان بالاخص برادرش اورنگزیب به تحریک افراطیان جان شرین وی را گرفت و
ده ها کارعلمی و فرهنگی این اعجوبه زمان نا تکمیل ماند .
۵
مقبره داراشکوه
تصویری از داراشکوه
داراشکوه و انديشه وحدت اديان
محمد داراشکوه ازحاکمان دوره گورکانیان هند و از نوادگان اکبرشاه گورکانی
ومیراث دار اندیشه وحدت ادیان است که با تکیه بر اندیشه وحدت وجود ابن عربی
و همتای آن در
۶
مکتب ودانته سعی درتطبیق مبانی ادیانِ هندو واسلام داشت. اوتلاش می کرد تا
وحدت معنوی درادیان را به اثبات برساند.ازاین رو، اگر نتوان او را نخستین
پیشگام عرصه وحدت ادیان نامید می توان او را یکی از مؤثرترین افراد در این
حوزه دانست که حتی جان برسراین اندیشه نهاد. وی در نیل به این مقصود ناکام
ماند و برادرش اورنگ زیب او را به اتهام الحاد کشت. بی شک اگر بخت یاریش می
کرد و چنین اندیشه ای بسط می یافت می توانست صلح و وحدت قومی را نه تنها
برای سرزمین هند بلکه برای جهانیان به ارمغان بیاورد.
زندگی داراشکوه :
محمد داراشکوه درنیمه شب دوشنبه ۲۹ صفر ۱۰۲۴ هجری قمری برابربا نهم ما ه
حمل دراجمیرشهریکه شیخ معین الدین چشتی درآن مدفون است به دنیا آمد. وی پسر
ارشد شاه جهان و ممتازمحل بود . او خود درسفینة الاولیاء آورده است که چون
مادرش پیش از او صاحب سه دختر شده بود و فرزند پسری نداشت و سنش به بیست و
چهار سالگی رسیده بود پس به روح "شیخ معین الدین چشتی" متوسل می شود و از
خداوند درخواست فرزند پسرمی کند و ( گویا ) او به برکت روح این شیخ متولد
می گردد. داراشکوه ازنوادگان اکبرشاه گورکانی است. اکبرمردی مسالمت جو و
اهل تسامح بود . از طرف مادری نسبش به شیخ احمد جام می رسید. به عرفان و
تصوف گرایش داشت و در این میان فرق مختلف صوفیه از جمله چشتیه مورد احترام
وی بودند . از این رو درغالب موارد به زیارت مزار"شیخ معین الدین چشتی" می
رفت. وی مردی فرهنگ دوست بود و اگرچه، به روایتی، سواد خواندن نداشت اما
فردی عالم بود . وی برای گفتگوی ادیان، مرکزی به نام عدالتخانه تأسیس کرد
تا در آن ارباب ادیان و مذاهب با یکدیگر به مباحثه و مناظره بپردازند و خود
نیزغالباً درمجالس بحث ایشان شرکت می کرد ،پس ازگذشت زمان، او با دیدن
اشتراکات بین ادیان به جهت برقراری وحدت ملی – مذهبی درصدد برآمد تا آیینی
را بنیان نهد که در آن همه ادیان به وحدت برسند. هرچند که او در پیشبرد
هدفش به دلیل مخالفت های عمده علمای مذهبی و رقبای سیاسی ناکام ماند اما
دیدگاه او در باب حق مداری همه ادیان که رویکردی صلح آمیز داشت و همچنین
تلاشی که برای یکپارچگی هندوستان انجام داد قابل تقدیر است. داراشکوه را می
توان ادامه برحق جد بزرگش اکبر دانست. از دوران کودکی داراشکوه اطلاع
چندانی در دست نیست. فقط تا این حد می دانیم که پس ازسرکوبی شورش شاه جهان
برپدرش جهانگیر ، فرزندان وی ، داراشکوه و
۷
اورنگ زیب ، در نزد جهانگیروملکه نورجهان بیگم، به گروباقی ماندند.
داراشکوه درسیزده سالگی شاگرد "ملا عبدالطیف سلطانپوری" بود و از نزدش
علومی چون قرآن، تفسیر، حدیث، متون فارسی و عربی وتاریخ تیموری را فرا گرفت
.او به علوم عرفانی علاقمند بود و در این زمینه مطالعه می کرد. درخوشنویسی
چیره دست و درفنون نظامی هم دارای مهارت بود. زبان مادری او فارسی بود اما
به عربی ، هندی،( ترکی ) و سانسکریت هم تسلط داشت. در رابطه آشنایی او با
سانسکریت، داکترتاراچند در مقایسه یی که میان ترجمه فارسی اوپانیشادها با
متن اصلی انجام داد معتقد است که آنقدر ترجمه به متن اصلی وفادار است که بی
تردید حکایت از تسلط داراشکوه به این زبان دارد. داراشکوه بادختر سلطان
پرویزازدواج کرد . و دوسال بعد صاحب فرزندی شد که چندماه پس از تولد
درگذشت. داراشکوه که فرزند مورد علاقه شاه جهان بود با لقب «شاه بلند
اقبال» در سال ۱۰۵۲ ه ق به ولیعهدی رسید و در زمان حیات شاه جهان حکومت
ایالت های الله آباد،
پنجاب، گجرات، ملتان و کابل را در کنف اختیار داشت لیکن پس از مرگ پدربا
شورش اورنگ زیب مواجه شد وبه دلیل عدم توانایی در فرماندهی جنگ مغلوب وی شد
و اورنگ زیب نیز با گرفتن فتوایی مبنی بر الحادش ، و در سی اگست ۱۶۵۹ به
طرزی دلخراش به او و دو پسرش را به قتل میرساند. شکست داراشکوه موجب
میشود که شکاف میان دو طایفه هندو ومسلمان، که او اینهمه درصدد
آشتی دادنشان بود، عمیقتر شود و سرانجام پس از پایان امپراتوری
بریتانیا و استقلال هند، به صورت دو کشور هند و پاکستان برای همیشه
ازهم جدا شوند.
اندیشه داراشکوه در باب ادیان
داریوش شایگان در مقاله یی در سال ۱۹۸۹که در تورنتو ایراد کرد چنین نوشت :
(روح تلفیق و کنجکاوی علمی و فلسفه تطبیقی که از وجوه شاخص دوران
اکبر شاهی بود، در زمان جانشینش جهانگیر فروکش کرده ولی در زمان
شاه جهان از نو زنده شد و این بار به اوج تکامل خود رسید. کسی که
بیش از همه در این کوشش نقش داشته بیگمان شاهزاده محمد دارا
شکوه، فرزند ارشد شاه جهان و ولیعهد امپراتوری هند، است. دارا شکوه،
مانند جدش اکبرشاه، شیفته عرفان و ظرایف و دقایق مکتبهای نظری چه
اسلامی چه هندو بود. او به فراست دریافت که تفکر پیچیده هند، به
رغم اساطیر آن و بتپرستی ظاهریاش، تفکری است بغایت عرفانی و در
نهایت توحیدی و چون اسلام به وحدت وجود اعتقاد دارد، بنابراین در
کُنهْ میان این دو راهِ حقیقت اختلافی نیست و اگر هم به فرض
افتراقی باشد ناشی از
۸
الفاظ و برداشت ویژهای است که هر یک از این دو دیانت از مبداء
دارند. داراشکوه نه فقط به عرفان اسلامی دلبسته است، بلکه
میخواهد آن را در سایر ادیان نیز بیابد. پس به درک معانی باطنی
اسلام اکتفا نمیکند بلکه گامی فراتر مینهد و به ادیان ابراهیمی
روی میآورد و تورات و اناجیل اربعه را میخواند. سپس با بزرگان و
فرزانگان حکمت هندو یا به قول خودش «موحدّان هندی» نشست و برخاست
میکند. با بابالعل، از فرقه کبیر، مأنوس میشود. با این مرد وارسته
گفت و گوهایی به زبان اردو انجام داد که منشیان درباری بلافاصله
به فارسی برمیگرداندند. داراشکوه با شاعر و حکیم هندو جاگانات میشرا،
که از مقربان دربار شاه جهان بود و لقب «پاندیت راجا» گرفته بوده
نشست و برخاست میکند و سخن از همگونی ساختمانی معتقدات هندو و
اسلامی به میان میآید و اهمیت مقایسه این دو دین گویا در این
مجالس مطرح میشود و پاندیت راجا داراشکوه را به مطالعه ادیان هندو
تشویق میکند و میل به مقابله و تطبیق را در دلش برمیانگیزد.
مهمترین اثری که راه را
برای مقایسه ادیان هندو و اسلامی هموار میسازد،
یک نقاشی مینیاتوری مغولی از داراشکوه
داراشکوه مطالعات زیادی در عرصه عرفان و تصوف اسلامی داشت ومهم ترین دغدغه
اش تقریب مذاهب بود. همچون جدش اکبر در این زمینه به تحقیق و تفحص می
پرداخت و مردی فاضل و دانشمند بود. شاید تنها تفاوت وی با اکبر را بتوان در
آن دانست که وی هرگز تلاش نکرد تا همچون جدش دست به تأسیس آیینی نو بزند.
روحیه پژوهندگی و تقریب فرهنگ هندی و اسلامی اکبردرزمان جانشینش
جهانگیرافول کرد. دوباره در زمان
۹
نوه زاده اش داراشکوه پدیدار شد واو همچون نیای خویش نسبت به آیین هندو و
مذهب تطبیقی از خود علاقه نشان داد. وی اختلافات میان مذاهب اسلام و هندو
را تنها در لفظ می دانست و نه در اصل؛ که از نظر او عرفان بود. آرزوی اکبر
درباره تحقق یک دین جهانی که موجب صلح و سلامت می شد و همچنین تلاش
داراشکوه برای نشان دادن وحدت حقایق مستور مذاهب در پس آداب و شعایرظاهری
ادیان که متأثر از فرهنگ واندیشه های قومی بودند با اثبات یکسانی توحید در
اسلام و ادویته در آیین هندو؛ اگرچه نتوانست دوام یابد لیکن آغازگر دوره ای
خاص برای تاریخ هند بود که غیر قابل چشم پوشی است. از این رو ست که امروز
تحلیلگران وقایع هند از جمله "راجا رائو" معتقدند که دیدگاه افرادی چون
داراشکوه می توانست برای هند وحدت بخش بوده و همچون مانعی بر سر راه جدایی
پاکستان از هند باشد. دورانی که داراشکوه در آن زندگی می کرد دورانی پر از
تضادها و کشمکش های داخلی بود. به این جهت وی می کوشید تا راهی یابد که
بتواند در سایه آن از میانه این کارزار بگذرد . از این رو اگرچه مردی
دانشمند و مطلع بود اما در روش تحقیق نسبت به مغرب زمین دور بود و این به
دلیل آن بود که وی می کوشید تا مشکلاتش را در مشرق زمین حل کند. او تصوف را
از آن جهت که با تأکید بر حقیقت دین می توانست مایه اشتراک و اینهمانی باشد
راه رهایی می دید و از این رو خود نیز شیفته طریقت قادریه بود.
طریقه قادریه که مؤسس آن شیخ عبدالقادر گیلانی است ازفراگیرترین فرق طریقتی
در هند بوده است.استاد طریقت داراشکوه "میانمیر" و پس از او جانشینش "ملا
شاه بدخشانی" بود . ایشان سخت تحت تأثیر وحدت وجود "ابن عربی" بودند و خود
داراشکوه با این ایده سعی در قرابت ادیان داشت. قادریه با این نوع تفکر
نسبت به سایر ارباب ادیان و مذاهب به دیده حق می نگریستند و با ایشان به
تسامح رفتار می کردند که گفته شده این نوع اندیشه دارا شکوه نیز متأثر از
سرسپردگی طریقتی اش بود.هرچند که این طریقه پس ازمرگ داراشکوه به دست
برادرش اورنگ زیب ازرونق افتاد. لیکن همچنان به دلیل مشی انسانی محبوب باقی
ماند. دارا همه تعلیمات باطنی این طریقه از جمله حبس دم و ذکر خفی اسم اعظم
و...را آموخت.همانطور که پیشتر گفته شد داراشکوه صاحب فرزندی بود که در
دوسالگی درگذشت و این واقعه عاملی برای انقلاب روحی او شد و در این میان
بود که وی "میانمیر" را ملاقات نمود و به او سرسپرد. وی شرح دیدارش را با
استادش و همچنین درباره پیران قادری در کتاب سکینة الاولیاء به تفصیل گفته
است . تعلق خاطر وی به این فرقه عرفانی سبب گردید تا در اشعارش به قادری
تخلص کند. داراشکوه نیز خود را در سیرو سلوک
۱۰
راهنما و مربی می دید و معتقد بود که درهای معرفت الهی روی او باز شده است
و در رساله حق نما و سکینة الاولیاء به خوابی اشاره می کند که در آن هاتفی
چهاربار تکرار می کند که "خداوند آنچه را که به هیچیک از سلاطین نداده به
تو داده است." و او از این عنایت به "معرفت" تعبیر می کند و خود تصریح می
کند که چون در سال ۱۰۴۹ هجری به درک "ملاشاه" فیض یاب شدم درهای معرفت الهی
بررویم گشوده شد. داراشکوه شیفته عرفان "ابن عربی" بوده و در این زمینه از
بزرگانی چون "شیخ محبّ الله چشتی" ، از مشایخ قادریه ، که در هند اورا با
عنوان «ابن عربی ثانی » می شناختند در تماس بود . چنانکه وی نسخه ای از شرح
فصوص الحکم "ابن عربی" را به زبان فارسی برای داراشکوه فرستاد و در این
زمینه بین ایشان نامه هایی رد و بدل می شد. ازجمله کسانی که داراشکوه در
این زمینه با او در ارتباط بود "شاه فتح علی قلندر" بوده است. آرای وحدت
وجودی در هند مدت ها پیش از "ابن عربی" در اوپانیشادها مطرح شده بود و در
واقع، این موضوع نقطه عطفی برای وحدت معرفت ادیان و در نظر گرفتن اشتراکات
بین مذاهب در اندیشه او شد . وی که کتب مقّدس سایر ادیان را مطالعه کرده
بود، با این نگاه ، نتیجه گرفت که همه این ادیان از یک حقیقت منشاء گرفته
اند و اگر نظریه توحید در قرآن و تورات و انجیل مکنون آمده است لیکن در
اوپانیشادها کاملاً ظاهر و آشکار بیان شده است و به نوعی اوپانیشادها شرحی
آشکار از حقیقتی پنهانی در قرآن است. از این رو در قدم نخست هندوان را امّت
صاحب کتاب می داند . او با این نگاه ، مفاهیم اسلامی و هندویی را با یکدیگر
معادل می گیرد. به عنوان مثال : "عرش اکبر" را معادل "مهاکاشه" و "مایا"
معادل خودِ "عشق الهی" و " قیامت " را معادل "پرالایا" و" سه خدای هندی را
" کاملاً معادل " سه ملک " از ملائک اسلامی می داند.از این رو با در
نظرگرفتن این روش تطبیقی، او را از پیشگامان "علم ادیان تطبیقی" نیز می
توان شناخت. هرچند که وی در آن زمان به شکل امروزی در صدد استفاده از روش
پدیدارشناسی نبود لیکن درنوع خود روشی تطبیقی دارد. درکلیه آثار داراشکوه
نکته ای که نشان دهنده بازگشت او از دین اسلام باشد وجود ندارد.هرچند که
برخی از نویسندگان اروپایی درباره مذهب او عقایدی باور نکردنی دارند و او
را با کافر کافر و با مسلمان مسلمان و با مسیحی مسیحی می دانند.آنچنان که
"مانوچی" نیز معتقد بوده که او مذهبی نداشته و با هر دینی که تماس می گرفته
از آن تمجید می کرده است و از بحث با علمای دین لذّت می برده اما واقعیت آن
است که او مسلمانی معتقد بود که تنها با نگرشی توحیدی برای تمام ادیان و
مذاهب حقانیت قائل بوده و همه را یکی می
۱۱
دانسته و اختلافات را تنها در لفظ می دیده است. اساتیدی که او خود ادعای
شاگردی آنها را کرده است عبارتند از:میانمیر، ملاشاه بدخشانی، محبّ الله
الله آبادی، شاه فتح علی قلندر، حضرت باری، سلیمان مصری، شاه محمد دلربا.
از افرادی که دارا با آنها ملاقات داشت می توان به "بابالعل داس" از حکمای
هندو که یک موندیای مذهبی بود اشاره کرد که مباحثات ایشان در کتابی تحت
عنوان مکالمه بابالعل و داراشکوه که توسط منشی دارا ثبت می شد به رشته
تحریر در آمد. او همچنین با شاعر و دانشمند هندو که از شاه جهان، لقب
افتخاری "پاندیت راجه" را گرفته بود ملاقات کرد که به عقیده برخی در واقع
دارا اندیشه تقریب بین آیین هندو و اسلام را از او گرفته بود.
آثار داراشکوه:
آثار داراشکوه به دو دسته تقسیم می شود:
دسته اول که به حوزه تصوف اسلامی مربوط می شود عبارتند از :
۱سفینة الاولیاء
۲سکینة الاولیاء
۳رساله حق نما
۴حسنات العارفین
۵دیوان داراشکوه (اکسیراعظم)
دسته دوم آثاری که متأثرازعرفان و فلسفه هندوست:
الف - مجمع البحرین
ب - سرّالاسرار(سرّاکبر)
۱۲
منتخبات آثارمحمد داراشکوه: رساله حقنما، مجمع البحرین، اپنکهت مندک به
اهتمام رضاجلال نائینی
سفینة الاولیاء
این کتاب در ۲۷ رمضان ۱۰۴۹ه ق نگارش یافت که در آن به زندگانی ۴۱۱ نفر از
مشایخ صوفیه اشاره شده است. این کتاب در هشت باب تدوین شده است که موضوعات
آنها عبارتند از: زندگانی چهارخلیفه اول، دوازده امام و اصحاب پیامبر و
تابعین، مشایخ متعلق به سلسله عارفان جنیدی و قادری، سلسله نقشبندیه از شیخ
بایزید بسطامی تا عبدالرحمن جامی، مشایخ چشتیه، کبرویه، سهروردیه، مشایخ
متفرقه ای چون حلاج، غزالی، حافظ و سنایی و در پایان در باب هشتم به شرح
احوال زنان مقدّسه مانند همسران پیامبر و دختر او و سایرین پرداخته است.
این اثر نخستین تألیف داراست که در واقع تقلیدی از نفحات الانس جامی است.
دارا دراین کتاب خود را حنفی مذهب و وابسته به سلسله قادریه معرفی می کند.
سکینة الاولیاء
این کتاب در ۱۰۵۱ه ق تألیف شد در حالی که دارا بیست و هشت ساله بود. ا ین
اثر نیز تذکره ای در باب اولیای قادری چون میانمیر و خواهرش جمال خاتون و
ملاشاه و تنی چند از مشایخ دیگر این طریقت است . در این کتاب طوایف اهل
الله را دوازده گروه می داند
۱۳
که عبارتند از : عارفان، عاشقان، سابقان، محبّان، موقنان، مکاشفان،
مشاهدان، سالکان، صادقان، راضیان، مریدان و... و این دوازده گروه، دوازده
چشمه ای هستند که از آن شربت ازلی می نوشند. همینطور مسائل دیگری همچون
رؤیت و لزوم هادی روحانی و طریقه یافتن او مورد بحث قرار گرفته است و در
جهت اثبات دیدگاهش به منابعی چون کشف المحجوب و تاریخ یافعی و معجم البلدان
و صحیح مسلم و تفسیر بحرالحقایق و تفسیر عرایس البیان و تفسیر قشیری و
تفسیر مواهب علیه و فصل الخطاب، اشاره می کند.
رساله حق نما
این رساله سومین اثر داراشکوه است. وی درباره چگونگی نامگذاری این رساله
آورده که در ابتدا نام حق نما بر خاطر او گذشته بود و هنگامی که به قرآن
تفأل می زند آیه « و لقد آتینا موسی...» می آید و او این آیه را تأیید
خطورش گرفته و همین نام را بر این اثر می گذارد. در مقدمه این اثر می نویسد
که در مکاشفه ای که بر او نمایانده شده بهترین سلسله اهل راز سلسله قادری
است و مدعی می شود که به درجات «تجرید و تفرید » رسیده و به دقایق معرفت و
وحدت الهی دست یافته و با بیشتر اولیای زمانش دیدار داشته و با ایشان
مناظره و مباحثه انجام داده است و بهره ها برده و می گوید که این رساله راه
خدا را به مشتاقان نشان می دهد. در این رساله به بررسی عالم محسوسات و سه
مرکز روانی می پردازد که عبارت است از قلب نیلوفری در ستون فقرات، قلب
جسمانی و قلب سپهری در مغز. در این کتاب به بحث از ملکوت یا عالم ارواح غیر
مادی و اصوات مرموز و فوق محسوس، عالم جبروت یا عالم عقول محض و همچنین
عالم لاهوت یا عالم ذات الهی وهویت خدای خدایان و درپایان نیز به استدلال
در باب وحدت وجود پرداخته است.
حسنات العارفین
در این کتاب به طرح شطحیات عرفا می پردازد. شطحیات سخنانی است که صوفیان در
عالم بیخودی برزبان می آوردند. وی در این کتاب از شطح خدا شروع می کند و
عبارت «هو الاول والآخر و الظاهر و الباطن» را در معنای شطح می گیرد ازینرو
استدلال می کند که خدا می گوید: وجود منحصر در من است و همه منم و از این
جهت برای هیچ چیز وجود نگذاشته و همه خود شده و یا عبارت «اینما تولوا فثم
وجه الله» که منظور نظر او آن است که به هرطرف روی آورید روی من است ودر
ادامه پس از آوردن شطح پیامبرو خلفای چهارگانه و اولیا، شطح عرفا را تا
سلیمان مصری می آورد و در انتها می گوید چون به "من گفتند که شطح خودت
چیست؟ پاسخ دادم: که شطح من، تمامی این شطح
۱۴
هاست." وی در باب نحوه نامگذاری این کتاب می گوید که آن را حسنات العارفین
نام نهاده تا اشاره به قرآن مبین باشد. دارا در این کتاب به ریاکاری
متشرعان می تازد و در برابر اتهاماتی از خود دفاع می کند که به او به دلیل
گردآوری شطحیات متصوفه وارد می آورند. کتاب حسنات العارفین محمد داراشکوه
که در سال ۱۰۶۲ هجری تالیف شده، به تصحح دوکتورسید مخدوم رهین سابق استاد
پوهنتون کابل و وزیراسبق ازطلاعات و فرهنگ افغانستان در سال ۱۳۵۲ با
استفاده ازچهارنسخه خطی تدوین شده و توسط موسسه تحقیقات و انتشارات ویسمن
در اختیارعلاقمندان قرار گرفته است و دومین کتاب به زبان فارسی است که
شطحیات عرفای متقدم و متاخر در آن گردآوری شده است. درنظرصوفیان شطحیات
عبارت ازکلمات و سخنانی است که درحالت سکرو بیخودی وغلبه شوروجذبه و مستی
بر زبان می رفته است. ازآن جا که این سخنان ازدرک عوام بالاتر بود، از نظر
فقها و عوام کفر و زندقه به شمار می رفت.
اکسیر اعظم(دیوان اشعار)
این دیوان شامل ۱۳۳غزل و ۲۸ رباعی است. در اشعار او می توان تعلق خاطر شدید
او را به مکتب قادریه دید. در اشعارش شهود و مکاشفه بر منطق تسلط دارد.
احساساتش تابع اندیشه های رایج اهل تصوف است واز نظر فکری مضامین آن عمیق
نیست. غزلیاتش از روح عاشقانه خالی است و رباعیاتش فاقد تصورات عالیه تصوف
است و قطعاتش از نظر الفاظ و معانی ارزش ادبی خاصی ندارد .همان گونه که
ذکرشد وی به دلیل تعلق خاطرش به قادریه در اشعارش قادری تخلص می کرده است.
از اشعار او به چند نمونه اشاره می شود :
انسان کامل
آدمی قدر خویش میدانی؟ که توئی گنج سرّ پنهانی
دست پای تو نقش الله است چون یدالله را نمی خوانی؟
خلق آدم بود به صورت حق زان خلیفه شدی و سلطانی
دل توعرش وکرسی ولوح است کاندرآن هست علم ربانی
روح خود در دمید اندر تو زان ترا سجده کرد روحانی
هم محمد توئی و هم الله این عنایت تراست ارزانی
۱۵
رباعی
هردم برسد به عارفان ذوق جدید خود مجتهدند نی ز اهل
تقلید
شیران نخورندجزشکار خود را روباه خورد فتاده لحم قدید
مجمع البحرین
داراشکوه این کتاب را در سال ۱۰۶۵ه ق در چهل و دو سالگی نگاشته است. او در
این سن آنچه باید می آموخت و کسب می کرد را به دست آورده است و در این کتاب
تلاش کرده تا با استفاده از اشتراکات آیین هندو و اسلام این دو دین را به
هم نزدیک کند و از این جهت توانسته که وجوه تقریب آنها را به خوبی نشان
دهد. البته این ماجرا برای او گران تمام شد و در واقع این حرکت او باعث شد
تا به جرم الحاد جان برسر اندیشه بگذارد. عنوان کتاب به معنای پیوستن دو
دریا با یکدیگر است و به نظر می رسد که منظور او از دو دریا اسلام و هندو
بوده است. این کتاب یکی از جالب ترین آثار داراشکوه است. روش او در این
کتاب کاملاً تطبیقی است هرچند که به شکل امروزی این روش را به کار نگرفته
است امّا تلاش کرده تا از رهگذر تطبیق وحدت معانی مستور در پس شریعت هر دو
مذهب را بنماید. به عنوان مثال او "عرش اکبر" را با " آکاشا" یکی گرفته
است. در مجمع البحرین تطبیق او حول موضوعات زیر رخ می دهد: بیان عناصر پنج
گانه، حواس، شغل، صفات الهی ،روح، بادها، عوالم اربعه، آوازها، نور، رؤیت،
اسماء الهی، نبوت، ولایت، برهماندا، جهات، آسمان، زمین، تقسیمات زمین، عالم
برزخ، قیامت، مُکتَ، روز و شب و بی نهایتی داراشکوه در رساله
مجمعالبحرین مینویسد:
(فقیر بی اندوه، محمد دارا شکوه، که بعد از دریافت حقیقه الحقایق و
تحقیق رموز دقایق مذهب حق صوفیه و فایز گشتن به این عطیّه عظمی؛
درصدد آن شد که درک کُنه مشرب موحّدان هند و محققان این قوم قدیم
نماید. با بعضی از کاملان ایشان که به نهایت ریاضت و ادراک و
فهمیدگی و غایت تصوف و خدایایی و سنجیدگی رسیده بودند، مکرر صحبت
داشته و گفتوگو نمود ] و [ جز اختلاف لفظی دریافت و شناخت تفاوتی
ندید. از این جهت، سخنان فریقین را تطبیق داد و بعضی از سخنان، که
طالب حق را دانستن آن ناگزیر و سودمند است، فراهم آورده، رسالهای
ترتیب داد؛ و چون مجمع حقایق و معارف دو طایفه حق شناس بود مجمع
البحرین مرسوم گردانیده…)
۱۶
سرّ اکبر(سرّالاسرار)
سّراکبر به معنی بزرگ ترین راز است. این کتاب ترجمه پنجاه اوپانیشاد است.
دارا شکوه معتقد بود که اوپانیشاد اولین کتاب سماوی وسرچشمه بحرتوحید است
او چنین اندیشیده که کتاب ودا یکی از کهن ترین کتبی است که بر انبیای پیشین
نازل شده است. روش او همانطورکه خود درمقدمه آورده، لفظ به لفظ است. هرچند
که وی در ارائه توضیحات بیشتر، هرآنجا که لازم دیده کوتاهی نکرده است. این
ترجمه یکی به لحاظ این که ترجمه ای دقیق است و دیگر بدان جهت که قدیمی ترین
ترجمه ازاوپانیشادهاست،اهمیت فراوانی دارد. در مقایسه این متن با متونی که
در دربار صفویه به تحریر درآمده، مشخص می شود که روش او در اسلوب نگارش
ساده و بی پیرایه است در حالی که متونی که در دربار صفوی تألیف می شده
غالبا به شیوه مغلق نویسی دوره مغولی و تیموری نگاشته می شدند.در آن زمان
غالب مسلمانان متشرع ازجمله طرفداران"اورنگ زیب"ازاین کاراواستقبال نمی
کردند و این کار او را با اصل شریعت مخالف و مغایر می دیدند. او سعی کرده
که در انتخاب واژه ها از الفاظی استفاده کند که مسلمانان با آنها احساس
قرابت دارند و قادر به درک آن مفاهیم هستند. از دیگر آثار او می توان به
نامه های عرفانی اشاره کرد که بین او و مشایخ و علما رد و بدل می شده و در
آنها مباحثی درباره موضوعات عرفانی مطرح شده است. از آثار منتسب به او می
توان به رساله طریقة الحقیقه یا رساله معارف، نادرالنکات، ترجمه ای از
بهگود گیتا و یوگه واسیشته اشاره کرد. در پایان باتوجه به تمام آنچه که
گفته شد داراشکوه را نه تنها می توان پیشگام مطالعات تطبیقی در عرصه ادیان
در نظر گرفت بلکه با توجه به نظریه های امروزی پیرامون دین، می توان او را
قائل به نوعی تکثرگرایی دینی دانست که هدفی جز رسیدن به کمال انسانی و
دستیابی به صلحی فرادینی نداشته است بلاخره مردی با این فضایل نیکو و مالک
مغز متفکر در ساحه علوم دینی ، اجتماعی و سیاسی همسر نادره بیگم پدر چهار
فرزند بنامهای ( سلیمان شکوه – سپیهر شکوه – ممتاز شکوه و جهان زیبا بانو
بیگم درعمر ۴۴ ساله گی درماه ۲۰ اگست سال ۱۶۵۹ میلادی به تحریک بد سگالان و
دلالان دین و دنیا بدست برادرخوردش اورنگزیب کشته شد و در پهلوی آرامگاه
همایون در دهلی مدفون است.
۱۷
تصویری از یک شاهزاده ی که توسط محمد خان داراشکوه نقاشی شده واقع در موزه
رویال بریتانیا
نوت : درمورد سرالاسراروحیات داراشکوه درگذشته نیزمقالات وکتب زیادی چاپ
شده و اما درکشورما بخصوص جوانان ازتفکرجهانی محمدداراشکوه تعداد کمی آگاه
اند و با این نگارش کوتاه خواستم یادواره یی ازشهزاده محمد داراشکوه داشته
باشم ودقت آنها را بر تحقیق و مطالعه آثارداراشکوه معطوف نمایم تا اینگونه
کرکترها الگویی باشد به جوان امروزی که چنین ذهنیت ها را واهی وکلاسیک
نپندارند وجهانبینی وسیع عاری از تبعیض را شیوه کارخود قرار دهند .
منابع :
۱ - اوپنیشاد ها یا سرالاسرار ترجمهءشهزاده محمد داراشکوه با همت استاد
جلال ناینی و داکتر تاراچند
۲ - محمد داراشکوه،بنیانگذارعرفان تطبیقی/داریوش شایگان ازسخنرانی مطول
درکنفرانس انجمن مطالعات خاورمیانه که در نوامبر ۱۹۸۹ درتورنتو
(کانادا) تشکیل شد.)
۳ - منتخبات آثارمحمد داراشکوه: رساله حقنما، مجمع البحرین، اپنکهت مندک
به کوشش: محمدرضا جلالی نائینی
۱۸
۴ – عمل صالح موسوم به شاه جهان نامه تالیف محمد صالح به تصحیح: مولوی غلام
یزدانی
۵ – مقدمه برمتن اوپانیشاد ها سید جلال نائینی
۶ - کتاب حسنات العارفین،با تصحیحات و مقدمه سید مخدوم رهین، تهران، مؤسسه
تحقیقات و انتشارات ویسمن،۱۳۵۲
۷ – کتاب آیین هندووعرفان اسلامی (براساس مجمع البحرین داراشکوه) داریوش
شایگان , جمشید ارجمند
|