ما زاده گان یک نسل بودیم
نسل تردیدها
اضطراب ها
نسل آشیانه های ویران
پرنده های سرگردان
نسل جوانان خمیده قامت
کودکان نان آور
مادران منتظر
دختران مصمم
پدران مضطرب
*
ما در فصل فاجعه قد کشیدیم
مصمم و صبور
ما برای هم رنج بردیم
با هم خندیدیم
برای هم گریستیم
شتر سپید
دم در خانه های ما خوابید
ما سوگوار شدیم
برای ما تابوت بیخبر آوردند
ما گیج و مات و منگ شدیم
تو صبر سنگ شدی
من گریستم
ما تنها ماندیم
تو تنها
من با جمع
مادران ما
به مهمانی خدا رفتند
خانه های پدری ما خالی شد
"سعیر آرشیان" از ما جدا شد
"جاوید "جاودانه شد
"شام" به سوی روشنی ها رفت
"باران" به آبها پیوست
تو ساکت و صبور ماندی
غمها را بلعیدی
من فریاد شدم
با زندگی جنگیدم
شکستم
شکستاندم
شکسته شدم
*
ما در فصل فاجعه قد کشیدیم
مصمم وصبور
وقتی "کابل" سیاه پوشید
ما مسافر شدیم
آواره و غریب شدیم
چادرهای سیاه
روی شانه های ما سنگینی کرد
غربت لزج و سوزان
روی مژگان ما نشست
روی جاده های تفتیدۀ تموز
گامهای ما نقش شدند
روزها طولانی شدند
دیدارها کوتاه
دختران خانه های پدری مسافر شدند
تو از "سنگها و آئینه ها" گفتی
من "آب و آیینه" را شکل دادم
*
ما در فصل فاجعه قد کشیدیم
مصمم و صبور
ما دو توته ابر شدیم
از هم جدا شدیم
به افق های دور دور از وطن
ز هم رها شدیم
غریب عاشق وطن
غریب هرکجا شدیم
تو آشنای دردها شدی
سکوت تلخ بیصدا شدی
تو نقش هر "حوا" شدی
به غربت غریب هروطن
تو نقش لحظه ها شدی
و من اسیر نقش ها
گدای دوره گرد لحظه ها
مجاور صدای آشنا شدم
*
کنون فرشته ها
فرشته های آشنای روشنی
ترا به اوج برده اند
و من
چو ابر خسته یی
چه دور دور از وطن
چو گنگ رازها
اسیر وعده ها شدم
و تو رها شدی
رها شدی...
*
طیبه سهیلا/ جولای دوهزاروچهار میلادی/دنمارک /
|