باران میبارد
و سبزها روییده است
پرنده به آسمان
و به پنجره
به پنجره و باران
به بالهایش و پنجره
به آسمان
به گل ها فکر میکرد
بوی بهار میرسید
عطر شگوفه ها
پرنده همچنان نگاه میکرد
اما اینبار نه به پنجره
نه به بالهایش
بلکه به کوهای دور
به رنگین کمان بعد از باران
مدتی نگاه کرد
آسمان سرخ تر شد
و شب فرا رسید
اما پرنده همینطور نگاه میکرد
خاموش و ساکت
نگاه میکرد
باران را
آسمان را
بالهایش را
و پنجره را
باران میبارد
و سبزها روییده است
پرنده به آسمان
و به پنجره
به پنجره و باران
به بالهایش و پنجره
به آسمان
به گل ها فکر میکرد
بوی بهار میرسید
عطر شگوفه ها
پرنده همچنان نگاه میکرد
اما اینبار نه به پنجره
نه به بالهایش
بلکه به کوهای دور
به رنگین کمان بعد از باران
مدتی نگاه کرد
آسمان سرخ تر شد
و شب فرا رسید
اما پرنده همینطور نگاه میکرد
خاموش و ساکت
نگاه میکرد
باران را
آسمان را
بالهایش را
و پنجره را
ن. ک