کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

زینت نور

    

 
سرایت

 

 

 

شبیهِ من شده‌ای
آن‌قدر که رهگذران می‌ایستند
تا مرا بعد از من در تو تماشا کنند
چشمان اندوهگین و غمناکم را
لبخند مرموزم را...
روح دمیده در شبح نورانی اما غبارآلودم را
شاید هنوز نمی‌دانی
که چه رازناک به تو سرایت کرده‌ام
و چه سنگین در تو حرکت می‌کنم
چگونه پلک‌هایت روی‌هم می‌آیند
در خواب‌های از پیش دیده‌ی من
هنوز نمی‌دانی
که نقش مرا بازی می‌کنی
از نیمه‌های یک تراژدی قدیمی
در قصر کهنه‌ی «اتللو»
و سال‌هاست که خونِ ریخته‌ی من
خشک نمی‌شود
روی پله‌هایی که از آن‌ها پایین می‌روی
و سال‌هاست
به دنبال دستمال گم‌شده‌ای
سرگردانی...
شاید هنوز نمی‌دانی
که تا سال‌ها بعد به پایانی نمی‌رسی
جز به بی‌قراری ابد...

 

 

 

 

 

 

 

 


"فراموشی ...


همین‌که حافظه‌ات را گم کردی
پر می‌شوی از اتفاقات تازه
از آشنایی‌های بکر...
خستگی،
رهایت می کند در نیمه را
قلبت دوباره می‌زند
برای دشمن قدیمی ...
دست می دهی ..
با آنانی که دستانت را بریده بودند
و بی گلایه طرح می‌ریزی
دیدار تازه را ...
نقشه‌ی کهنه را برمی‌داری
و به آدرس‌های تازه می‌روی
لبخند می زنی به چهار سو
به شش جهت ...
ببخشید ...
نام شما چه بود؟
از آشنایی با خوش وقتم ..
تعجب نکن
همه چیز مقدور شده ...
دوباره دوستت خواهم داشت...
"زینت نور"

 

 

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل     ۲۸۷     سال  سیـــــــــزدهم             ثور     ۱۳۹۶         هجری  خورشیدی              اول مَی   ۲۰۱۷