روز شنبه ۱۱ فبروری ۲۰۱۷، ساعت ۱۵:۳۰ بعد از ظهر نشست ادبی
با افتخار داستان نویس مطرح، آقای عزیز الله نهفته برگزار گردید.
برنامه با حضور جمعی از ادب دوستان افغان و ایرانی شهر استکهلم، در سالن
وکسن سکولا، در منظقه هورنشتول استکهلم، آغاز گردید. مجری برنامه ضمن عرض
خوش آمد گویی به مهمانان، و حضار، راجع به آغاز دور جدید نشست های منظم
ادبی کلوب توضیح داده و از آقای نهفته بخاطر قبول دعوت کلوب برای اشتراک در
این برنامه تشکر نمود . و ضمنا از آقایان شریف سعیدی، آقای محسن نیکومنش
فرد و آقای زلمی کاوه نیز بخاطراینکه درخواست کلوب را پذیرفته و به نقد و
بررسی آخرین اثر ارزشمند آقای نهفته ( رمان پیگم) پرداخته اند، سپاسگزاری
نمود.
پس از خوانش
بیوگرافی مختصر
آقای نهفته، از او دعوت بعمل آمد تا بر روی جایگاه آمده
و صحبت کند و در آخربخوانش بخش های از رمان بپردازد.
آقای نهفته با چهره مهربان و صدای گرم و صمیمی اش به سخن گفتن پرداخت. او
در آغاز از کلوب قلم بخاطر برگزاریی نشست، و همچنان شرکت ادب دوستان تشکر
نمود. و چنین ادامه داد:
خوشحالم هستم که یکی از کسانی که اولین مجموعه ی شعر مرا نقد کرده و سخت
جانانه نقده کرده بود، در این محفل حضور دارد، آقای حمید حامی* (* سفیر
جمهوری اسلامی افغانستان در سویدن)
نوشتن دغدغه ی که از کودکی همرای من بوده، نمیگم که تعهد، نمیگم مسایل
جامعه بوده، بهر صورت همیشه چیزی در درون من بوده که باید اوره بنویسم، چی
در قالب شعر، چی بصورت داستان، یا قصه و افسانه. فکر میکنم که بدون نوشتن،
زندگی برای من معنی درستی نمی داشت و نخواهد داشت؛ چون یکی از راههای که به
بودن من معنی می بخشد، نوشتن است. نوشتن دشوار، اما خیلی لذت بخش است.
کسانی که تجربه نوشتن دارند، سخن مرا درک می کنند.
او بسیار ساده و خودمانی درباره زندگی و دوران آفرینش رمان پیگم قصه کرد.
دغدغه ی اصلی من پیش از نوشتن این کتاب این بود که می خواستم جنگ سی ساله
یا جنگ چهل ساله بگویم، را بگونه ی بیان کنم که چرا این جنگ وجود دارد. و
بعد هم این دغدغه در ذهنم پیچید که انسانهای که در این جامعه زندگی کردند،
با رویا و رویاهایشان چی کارهای کردند، واقعیت چی بوده. یکطرف رویا های است
که انسانها برایش تلاش می کنند، جستجو می کنند که به آنها رویا ها برسند، و
یکطرف حقیقتی است، که همراهیش هستند، حقیقتی که نمی خواهند بپذیرند، حقیقتی
که دشوار است، حقیقتی که مثل » نوریه» است، و رویاهای که مثل «ستاره» است.
این دو شخصیت برای من دو زندگی است، یکی آنکه انسانها می خواهند به آن
دسترسی داشته باشند و یکی زندگی که است که آنها واقعا دارند، اما نمی
توانند از آن زندگی لذت ببرند.
معلوم میشد که نمی خواهد زیاد حرف بزند و با اینکه زمان کافی برای صحبتش در
نظر گرفته شده بود، بسیار زود سخنانش را به پایان برد و بخوانش قسمت های از
رمان پیگم آغاز کرد :
ماهها بعد، هنگامی که کرمهای موذی در سراسر بدن قهار خانه کرده بودند،
به این نتیجه رسید که زود یا دیر کرمها لباس خاکیاش را تا آخرین تار و
پود خواهند خورد و استخوانهای بیحرکتش را نوریه، به دست موجودات
كريهالمنظری خواهد سپرد که فکر میکرد، شبانه به حریم خانه یورش
میآورند. و در همان حال، به ستاره میاندیشید، و به آن بیستوچهار ساعت
گُمشده. آیا هیچگاهی نمیدانست در آن بیستوچهار ساعت بر او چه گذشته
است؟
وقتي حادثه را به ياد آورد، اين مسأله مانند روز برايش روشن بود كه وقوع
رویداد، نقطهی عطفي در زندهگي او بوده است. اما در اين كه حادثه
ميتوانست آغاز يا پايان ماجراهايي باشد كه به نحوي با او گره خورده
بودند، شك داشت. همان هنگامي كه زمين با انفجار عظيمي لرزيد و خوابِ
آرامِ دهكده برهم خورد، دانست كه در زندهگی او چيزي آغاز و چيز ديگري
پايان يافته است. انگار مرحلهیی از دگردیسی را پشت سر گذرانده و اکنون،
مانند پروانهیی از پیلهی قبلیاش بیرون میشد. او خود میدانست که این
دگردیسی، فزیکی نه، بل تجربهیی درونی خواهد بود، شبیه دلآگاهی یا شهود.
دو تابلیت حاوی ماروفین را پیهم قورت داد تا از دردش کمی کاسته شود. بعد
به گوشهیی از سقف چشم دوخت که در سایهروشن آن عنکبوتی تار میتنید. در
حالت بیداری و بیهوشیِ ناشی از دارو، با تکانهای ضعیفی که به خودش داد،
خارشی را که در قسمتهای پایینتنهاش احساس میکرد، رفع کرد. ستاره را دید
که انگشتانش را لای موهای پریشانش فرو بُرد و اشکی در چشمش حلقه بست.
تصویری گُنگ از خاطرهیی موهوم. به خود گفت: «خوب و بد وجود ندارد و هر چه
هست، خاطرهیی از اصل است.»
از دهكده تنها لحظاتِ بعد از بمباران را به ياد داشت و هنگامی را كه
خورشيد و ماه را يكجا در آسمان ديده بود و جسد مردان، زنان و كودكان
بيشماري را كه در فضا معلّق مانده بودند و پارههاي چوب، سنگ و اشياي فلزي
و دهها شيء ديگر كه در گرد جسدهاي پارهپاره ميچرخيدند.
در حقيقت از همان لحظهیي كه با انفجاري مهيب، سقف اتاق به آسمان رفت و
پردهیي از خاك، گرد و دود در مقابل او و دنيايي كه در اطرافش بودند، ديوار
شد، بُرههیي از گذشتهاش را فراموش كرد. بيست و چهار ساعت يا بيشتر از
ذهنش خارج شد و هرچند تلاش كرد دريابد كه در آن زمانِ گُمشده بر او چه
گذشته است، سرنخی نیافت.
از خود پرسیده بود که در كجاست؟ و چرا در اين مكانِ دورافتاده ـ كه مرگ
ميتوانست به هر شكلي بهسوي انسان بِخَزد ـ گير مانده است؟ اما پاسخی
نیافته بود. وقتی هم درآن پتوی کهنه به سوی موتر داینا میبردندش، زیرزبان
گفته بود: «من کیستم و برای چه به دنیا آمدهام؟»
باید همهچیز را به یاد میآورد. هر تکهیی از گذشته، پارهراهی بود بهسوی
ستاره. پاسخی بود برای جداییها و تنهاییای که پرتگاه هولناکی را زیرپایش
گسترانیده بودند. چشمانش را بست و گذاشت در جهنم تاریک، رؤیاهای گذشتهاش
زنده شوند.
سالن در سکوت عجیبی فرو رفته بود و همه سراپا گوش بودند. شاید بسیاری ها
مانند قهرمان رمان پیگم، درگیر کشمکش های ذهنی و درونی خود شده بودند، و یا
غرق خاطرات مشابهی که در زندگی تجربه نموده، بودند. فقط صدای آرام و صمیمی
نهفته فضای سالن را پر کرده بود. نهفته قسمت های دیگری از آغاز رمان را نیز
بخوانش گرفت. آرام آرام خوانش نهفته تند و پر از هیجان شد. گویی خود نیز
غرق فضای درون داستان شده بود. بعد از قسمت پنجم از نفس افتاد و آرام بدون
اینکه سخنی دیگری بگوید تشکر کرد و از جایگاه به پایین آمد.
محسن نیکومنش فرد، نویسنده و شاعر همزبان ایرانی ما منتقد اول نشست بود که
بر روی جایگاه آمد.
آقای نیکومنش سخنانش را اینگونه آغاز کرد :
رمان "پیگم" اثر عزیزالله نهفته از نظر فرم و ساختار یک رمان مدرن است.
تصویر سازیهای ماهرانه، رعایت اختصار و پرهیز از گزافه گویی و همچنین سیال
بودن زمان و مکان همه مشخصات یک رمان مدرن هستند. از این گذشته نهفته بارها
به دنیای درونی شخصیتهای داستانش نفوذ میکند و خیال و ذهن آنان را
میشکافد و میکاود.
او در ادامه به محتوای رمان "پیگم" و پیامهای اساسی آن پرداخت.
آغاز رمان "پیگم" یادآور مسخ اثر کافکاست و از همان ابتدا میتوان لحن و
فضای عمدتا تراژیک رمان را دریافت. این همان فضای غالب بر ادبیات داستانی
امروز افغانستان است، ادبیاتی که به شدت تحت تاثیر شرایط اجتماعی، سیاسی،
اقتصادی و به ناچار فرهنگی این جامعهی درگیر جنگ و ترور قرار گرفته است.
نیکومنش ادامه میدهد
....فشردگی رمان "پیگم" موجب ضعفهایی در کل روایت شده است. این طور
برمیآید که قهار از مادرش محبت زیادی ندیده و همین کمبود محبت به رنجی
مستمر و جانکاه در زندگیاش انجامیده است در مقابل اندیشه و رفتار قهار
بسیار از پدرش تاثیر پذیرفته است. نمونههای خوبی از کمبود محبت مادر در
رمان آمده اما در مورد تاثیر پدر بر فرزند چندان شواهدی وجود ندارد.
و در اخر صحبت هایش چنین اشاره کرد:
بسیاری از نظرگاههای نویسنده در رمان "روایت آیینه" با همان لحن در
"پیگم" تکرار میشود، از جمله نگاه نویسنده به زندگی و مرگ. این البته
ایرادی ندارد. نویسنده میخواهد بر نگاه خود تاکید کند. اما شاید تکرار این
نظرات با همین لحن خواننده آثار نهفته را در دراز مدت خسته کند.
متن کامل صحبت آقای محسن نیکومنش فرد، پیرامون رمان
پیگم
*****
منتقد بعدی شاعر و نویسنده ی توانای کشور، شریف سعیدی بود که بر روی جایگاه
آمد.
شریف سعیدی مثل همیش با شور و حال خاصش به صحبت آغاز کرد. محفل از همان
آغاز بسیار سنگین شده بود. سعیدی علی الرغم نقد بسیار جدی، فضا را با گفته
های طنز آلودش دگرگون ساخت.
متن کامل صحبت
آقای شریف سعیدی پیرامون رمان پیگم
پس ازصحبت آقای شریف سعیدی، تفریح اعلام گردید. و در این فرصت از مهمانان
با چای، قهوه و شیرینی پذیرایی بعمل آمد. بعد از نیم ساعت تفریح دوباره
برنامه آغاز گردید. و در این نوبت، منتقد سوم زلمی کاوه، فرهنگی و قلمبدست
فعال بود که بر روی جایگاه آمد.
آقای کاوه چنین آغاز کرد:
اين نوشته مرور و نماياندن چيزی جز خوانش من از داستان پی گم نيست. من هيچ
ادعای نقاد بودن را ندارم. خوانش من از متن متاثر از نفس روايت پی گم است.
من نيز دراين متن گم شده ام. اين نوشته نقد نيست بيشتر شباهت به محتوا
خوانی دارد. تلاشم براين نبود تا در پرتو نظريه های دانش های اجتماعی معاصر
به حلاجی مولفه های اين روايت بپردازم. گرچه تلاش آگاهانه روانشناسی
اجتماعی اين متن بی شباهت به سردرگمی نسل جنگ و جنون نيست. اين ياد داشت ها
را در جريان خواندن پی گم برداشته ام. وقتی داستان تمام شد يادداشت های من
نيز پايان يافتند.
او در ادامه ی محتوا خوانی روایت پیگم، به باز سازی زندگی، مرگ، ميل، کودکی
و جدال بی پايان فهرمان، رمان پرداخت: پی گم روایت جدال ميان مرگ و زندگی
است. جدالی ميان فراموشی و به يادداشتن، ميان بودن در متن و فراموشی و ميان
اينکه توليد متن توليد معنا می باشد. آفريدن برنامه برای هدايت ماشين
زيستن، دردرون واژه ها می دود.
و درد و جدال بی پایان قهار را اینگونه به تحلیل گرفت:
قهار که بزرگ می شود نيز در جدال بامرگ دست. بخصوص وقتی که بيمار است،
معلول، و نماد هزاران انسان جنگ زده در کشور جنگ زدگان. او حساس است. رفتار
پزشکش که می پندارد معشوق زنش نوريه می باشد، آيينه تحقير آميزی اوضاع نا
بسامان غير انسانی رفتاری با بيماران و معلولان را نمايندگی می کند.
تصوريکه ذهن قهار را آلوده کرده است. اين ممکن است نوع توهم باشد، ولی
درميان اين هذيان و خيالات درهم و برهم حقيقتی نيز نهفته است که باز تاب
موقعيت فرودستی انسان بيمار و معلول در جامعه را نشانه گيری می کند.
متن کامل صحبت
آقای زلمی کاوه پیرامون رمان پیگم
پس از صحبت آقای کاوه، مجری برنامه آقای نهفته را بر روی جایگاه دعوت نمود
تا به، موارد مطرح شده توسط منتقدین و همچنان سوالهای حضار پاسخ بگوید.
او چنین آغاز کرد:
تشکر از تمام دوستان، از صحبت های بسیار بسیار گرم و دوستانه و انتقادات
شما. واقعا نویسنده بدون منتقد، بدون نظر آنها هیچگاهی نمی تواند کار خوبی
ارائه بکند. بخاطر اینکه اگر بخواهیم پیشرفت بکنیم، حتما باید انتقاد
بشنویم، و انتقادهاست که ما را میسازد. من همیشه انتقاد پذیر بوده ام و
انتقادهای دوستان را با بسیار صمیمیت می پذیرم.
او در ادامه توضیح داد : همانگونه که شهرزاد در هزار و یکشب، با قصه گویی
میخواهد به زندگی خود ادامه بدهد. یا تلاش می کند برای زنده ماندن، قهار با
مرور خاظرات خود، با نوشتن خاطرات زندگی خود می خواهد زنده بماند، به زنده
گیش ادامه بدهد. نوشتن و مرور نوشتن از یکسو و عشق از سوی دیگر به نظر من
همان نیروانای بوده که نیکومنش عزیز در جستجویش بود. به نظر من این دو عنصر
پاسخی بوده در مقابل مرگ در مقابل آنچه که انسان در جستجویش است. نوشتن و
عشق شاید برای بسیاری ها قابل پذیرش نباشد اما از دیدگاه من نوشتن و عشق دو
چیزی بوده که می تواند به زیستن انسان کمک کند.
او بعد به مساله ویرایش و چاپ رمان پیگم پرداخت:
از املاء،انشاء و اشتباهاتی که در چاپ آمده است ناراضی هستم. وقتی کتاب چاپ
شد دو سه باری که مرور کردم تعداد زیادی اشتباهات را دیدم. علتش هم این بود
که من هیچگاهی کتاب را روی کاغذ چاپ کرده پیش خود نداشتم، تنها روی مانیتور
کامپیوتر می نوشتم. اگر درست بود که خوب و اکر نبود که نبود و امیدوار بودم
که همه اش در ویراستاری اصلاح می شود. دوستان می پذیرند که اصلاحاتی از این
دست کار یکروزه و حتی چند ساعته ی یک ویراستار می باشد. بازهم زیاد جدی
نیست اصلاح می شود. اما چاپ چنین اثری با آنهمه اشتباهات و بدست خواننده
رسیدنش واقعا شرم آور است، از آن خاطر از دوستانی با این مساله روبرو شده
اند معذرت میخواهم.
بعضی جاها هم اشتباهاتی که مطرح شده، از نظر من اشتباه نبوده. ما در
افغانستان در صحبت های معمولی میگوییم (جارو) اما می نویسیم (جاروب). لذا
من در دیالوگ ها (گفتگو ها)کوشش کردم که جارور بنویسم، و در جاهای که متن
بوده (جاروب).
نهفته در ادامه توضیح داد که : کتابی که مقدار صفحاتش زیاد میشه نویسنده
شاید حوضله ی زیادی برای اصلاحش نداشته باشد و از همین خاطر ما باید
ویراستار داشته باشیم، اما با تاسف که ویراستار من امروز نیامده تا
انتقادات را بشنود.
نهفته در رابطه با ابهاماتی که در حصه ی زمان و مکان برای خوانندگان و
بخصوص منتقدین پیش آمده است گفت:…………
این بود چکیده ی از نشست ادبی کلوب قلم افغانها که به منظور معرفی، بررسی و
نقد اثر ارزشمند داستانی آقای نهفته برگزار گردیده بود.
محفل نشست ادبی ساعت ۶:۳۰ به پایان رسید و مهمانان به اتفاق میزبانان به
طرف رستورانی که برای نان شام در نظر گرفته شده بود سالن محل برگزاری را
ترک نمودند.
|