قلبم را جا گذاشته ام
کنار گوشواره های صدف
که بوی دریا میداد
کنار لاله
که از بهار مانده است
کنار کتاب که
عطرت تا هنوز در صفحه هایش پیچیده است
عکسش را بر میدارم
تیک تیک تیک
ساعت میگویید :
هر چه بود تمام شد
حالا وقت رفتن است
برای آخرین بار به چمدانم نگاه میکنم
دفترچه خاطرات
قلم خود رنگ
و دستمالم را برداشته ام
بله هر چه داشتم را برداشته ام
بدرود گلهای کنار پنجره
بدرود گوشواره های صدف
بدرود عطر جا مانده میان کتاب
بدرود زندگی
اگر برنگشتم
مرا چنان که هستم
ساده و بی باک
اما سخت دمدمی مزاج
کنار لاله و صدف و کتاب
آیا در قاب جا میدهی؟
ن. ک |