کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

مریم میترا

    

 
بامـــــدادان تاریک

 

 

 

صدایم را
به باد می سپارم
تا بلندترین درخت ها بلرزند
صدایم را
به آفتاب می سپارم
تا بامدادان تاریک،
ترا بیدار کند
صدایم را به دریا می سپارم
                تا برهنه رها شوی در من
                                     و من عریان بگریمت

 

 

 

 

برای كابلِ اين روزها...
...
کنار خیابانی ایستاده‌ام در پایتخت
باران می‌بارد
کابل غمگین‌ترین شهر جهان است
وقتی در آغوشش می‌گريم
ترا به خاطر می‌آورم
که سال‌هاست از این‌جا رفته‌ای
انگار این شهر
زادگاه مادری‌ام نیست
که این‌قدر از خیابان‌هایش می‌ترسم
که درخت‌هایش تنهایی‌ام را جدی نمی‌گیرند
به من بگو
جهان هنوز دایره‌یی‌ست؟
جهان مساحت خیابانی‌ست در پایتخت؟
که نمی‌شود روی سنگ‌فرش‌هایش دراز بکشی...

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل     ۲۸۷     سال  سیـــــــــزدهم             ثور     ۱۳۹۶         هجری  خورشیدی              اول مَی   ۲۰۱۷