کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

اسد بودا

    

 
مریم‌زدگی

 

 

 

 

باراک اوباما، اصالتن کینایی است. بر اساس برخی روایت‌ها، نسل‌های پشیین او اسمعیلی بوده‌اند. با تلاش و زحمت و لیاقتی که داشت رئیس جمهور آمریکا شد. ریاستِ جمهوریِ او، اما نه سودی برای کنیا دارد و نه به اسماعلیان، فقط حکایت‌گر این است که در آمریکا قانون و سیستم همه‌چیز و نظامِ سیاسی آمریکا آن‌قدر دوراندیش و مستحکم است که هرگز ترسی از افراد ندارد. همه می‌دانیم رئیسِ جمهورِ آمریکا، بیش از آن‌که رئیس جمهورِ آمریکا باشد، امپراطور عالم و حاکمِ بلامنازعِ نظمِ جهانی است، با این حال، مردم کنیا به‌خاطر کنیایی‌بودنِ اوباما جو زده نشدند، اگر شدند این جو زدگی گرهی از کار آن‌ها نگشود و باری را از دوش سیاه‌پوستان عالم کم نکرد. سود و زیانش به حسابِ آمریکا واریز می‌شود.

 
انتخاب مریم به عنوانِ نماینده‌ی پارلمانِ کانادا نیز امر چندان عجیب و غریب نیست. نظام‌های باز و دموکراتیک پایدارتر از آن هستند که با بادی بلرزند. غوغایِ افغانی‌ها و بدل‌کردن این موضوع به سوژه‌یِ افتخار و نفرت اما دیدنی است، انگار امام زمان ظهور کرده است. برخی آن‌قدر جوگیر شده‌اند که هر لعن ممکنی را نثار جامعه‌ی افغانستان می‌کنند، در حالیکه جامعه‌ی مهاجر افغانی، به‌مراتب بسته‌تر و عقب‌مانده‌تر از جامعه افغانستان است. اغلب در دوران ظاهر و داود و نجیب و قریه‌های شان زندگی می‌کنند. از انتخاب یک زن به عنوان نماینده پارلمان نباید شگفت‌زده شد. ۲۵ در صد از نمایندگان پارلمان افغانستان را زنان تشکیل می‌دهند. رئیس کمیسون مستقل حقوقِ بشر افغانستان زن است. والی‌های فعلی ولایت دایکندی و غور زن‌اند. والی پیشین بامیان و شهردار دایکندی زن بودند.


غوغاسالاری و ترجمه‌ی غلط رویدادها، نشان جامعه‌ي بیمار و معجزه‌زده‌ی است که به جای تحلیل و دریافت پیامِ اصلی همه‌چیز را ساده‌ساز ی می‌کند: مریم در کانادا نماینده پارلمان شد، پس معجزه‌ی رخ داده است و واجب شرعی است که به عنوان یک افغانی به این کار افتخار کنیم. هرگز به این نمی‌اندیشیم که دقیقن ما کسانی که به او افتخار می‌کنیم، همان‌هایی هستیم که از هیچ فحش و دشنامی به زن‌ها ابائی نداریم.

هما‌ن‌های هستیم که تحتِ تاثیر سخنان مولوی‌ها و کشورهای همسایه، کل غرب را فاحشه‌خانه و شراب‌خانه تصور می‌کنیم. همان‌هایی هستیم که هزاران مریم قربانیان چشم‌چرانی و بدزبانی ماست و با نگاه سکسی و غیر اخلاقی خود آن‌ها آزار می‌دهیم. به نظر م مریم‌زدگی، بخشی از ذهنیت رهبرزدگی، خدازدگی، پیغمرزدگی و امام‌زدگی ماست. البته انتخاب او پیام‌های مهم نیز دارد.

درست است که راه‌یافتنِ او به پارلمان کانادا گرهی از مشکل مردم افغانستان نمی‌گشاید اما کشورهای اسلامی را رو سیاه می‌کند. آیا مریم اگر د ر ایران و پاکستان و عربستان می‌بود، می‌توانست به نمایندگی پارلمان دست یابد؟ آیا به‌رغم عمله‌گری ملاهای شیعه برای خامنه‌ای، یک نفر ملای افغانی د ر شورای خبرگانِ ایران راه پیدا کرده است؟ آیا نسل دوم مهاجر افغانی که در ایران متولد شده‌اند، حق شهروندی که هیچ، حق خریدن یک موتورسکلیت، خانه و ماشین را دارد؟ اگر اشتراکات دینی و مذ هبی و زبانی توان حل این مشکلات کوچک را ندارند، چرا برخی برای دولتِ ایران عمله‌گری کنند؟ آیا پاکستان که این همه از حق مردم افغانستان حرف می‌زند، جز تروریست و انتحار تولید دیگری هم دارد؟ اگر دارد چیست؟ اگر ندارد چرا مردم خود را در راستای منافع سیاسی پاکستان قربانی کنیم؟ آیا در عربستان مهاجر افغانی می‌تواند به پارلمان راه یابد؟ پیام‌ مهم انتخاب مریم، به نظرم تجدید نظر در نسبت‌هاست.


پیام مهم‌تر از تجدید نظر در نسبت‌ها، اما نشان دادنِ راه درست به مهاجرینی است که به جای ادغام‌شدن در جامعه‌ی میزبان مشغول قمه‌زنی و تبلیغ امام زمان در خیابان‌های آدل‌لاید و سیدنی و شهرهای اروپایی‌اند. برای روغنِ زرد، وسکت چرمه‌دار و قیران و غجری و روغن زرد و قروت وطنی اشک می‌ریزند و مخته سر می‌دهند. به‌خاطر سفر به ایران و توهین و تحقیر مجدد توسط پلیس ولایت فقیه و رفتن به زیارت قم و مشهد و مالیدن کون و کمر و قچرِ شان به ضریح بی‌بی‌معصومه و امام‌رضا دل شان له‌له می‌زند.


مریم، کربلا و کعبه و عتبات عالیات را از یاد برد و آینده‌اش را در غرب و در جامعه‌ی میزبان تعریف کرد. به‌بخشی از آرزوهایش رسید. این امر نشان می‌دهد که کانادا و کشورهای غربی مثل ایران نیست، امکان پیش‌‌رفت وجود دارد، مشروط بر آن‌که مهاجرین بتوانند خود را با ارزش‌های این جوامع عیار کنند. چنین چیزی در کشورهای اسلامی ممکن نیست. قانون اساسی آن از اساس ضد زنان، اقلیت‌ها و مهاجران است. اگر کسی مثل جلال‌الدین فارسی تمامی زندگی‌ خود را فدای انقلاب کند، باز هم «بیگانه» و غیر اصیل است و حق انتخاب‌شدن ندارد. در چند قدمی ریاستِ جمهوری همچون آشغالی باید دور انداخته شود. اگر مثل ملاها و مولوی‌های ما خود را صدبرابر خود آن‌ها خود را با ارزش‌های آن‌ها هماهنگ نشان دهیم، باز هم از حق انسانی انتخاب‌شدن و انتخاب‌کردن محروم‌ایم. چنین پیامی را البته نباید دستِ کم گرفت. مریم، نه افتخار است نه شرم، نشان سخت‌کوشی یک زنِ آواره و مولود نظامِ سیاسی باز و دموکراتیک در کشور غیر اسلامی است که اغلب آن را فاحشه‌خانه تصور می‌کنیم. مریم نقد تصوراتِ قالبی ما، در باره دنیایی است که مردمان آن پیرو محمد و قرآ ن نیستند. نماد زندگیِ اخلاقی در کشوری که قرآن و خدا معیار نیست، تجربه‌ی بشری و حقوق مدرن معیار است.

 

مریم نقدِ بی‌انصافیِ کشورهای اسلامی، به‌خصوص جمهوری اسلامی ایران در حق مهاجرین است و نقد بی‌انصافی به خویشتنِ مهاجرینی که از شر اسلام فرار کرده‌اند و در عین حال سوگوارِ جنگی است که هزار و چهار صدسال پیش بین دو قبیله‌ی عرب بر سر قدرتِ رخ داده است. به مریم و زحمت‌هایش باید احترام گذاشت و از تجربه‌هایش باید درس گرفت، اما نباید زمین و زمان را به هم بافت و آن‌قدر مریم‌زده شد که انگار معجزه‌ی رخ داده است.

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل     ۲۸۷     سال  سیـــــــــزدهم             ثور     ۱۳۹۶         هجری  خورشیدی              اول مَی   ۲۰۱۷