کسی از آنطرف رود خانه
درخت
وحشت گنگی به مو برگهایش
عنان گسیخته دریا کنار
رَم میکرد
" کسی از آنطرف رودخانه آمدنیست!"
ستاره گفت به برگ
" تمام دامنش آیینه بهاران است
و از میان گریبان یاسمن بیزش
نسیم موسم اردیبهشت میاید!"
خرابه این سخن از مه برهنه تر بشنید
تمام شهر به ره انتظار گزمۀ شهر
دهان خستۀ کرنای خود را پُف کرد
" خبردار!"
سحر
چراغ لب رود خانه را دزدی
به کوی کهنه فروشان
به بیع ناچیزی
فروخت
سحر سلاح قراول را
ز حول مژدۀ دوشینه
موریانه گرفت
چهار چشم سحر
کوچه کوچه را گشتم
کسی از آنطرف رود خانه
نامده بود
۲۱ جدی ۱۳۶۴
کابل |