دختران دهکدهي ما
صداقت عشق را در« اورچوغی » چنان تفسیر میکنند
که« هیتلر » آزادي را در« زندان »
زندهگی شال گل سیبیست
که تازه به سر شان میکنند
خوش به حال دختران دهکدهي ما
دو مفتول شان قلمرو
وسیع ترین لبخند را فتح میکند
وکرتههاي کمر چین شان کوچه را تکان میدهد
دیوار بی معنا ترین واژه
در هستی پاك و بی غش آ نها ست
آه دختران دهکدهي من
زندهگی چی زیباست در دست هاي شما
و خدا مفهومی عجیبی دارد
درذهن تان
دختران دهکدهي من
عمرتان دراز باد!
کریمه شبرنگ
کتیب جرم، بدخشان
امشب
چه آغوش ها
چه آغوش ها
چه آغوش ها
که برای درختان جنگل واژه ردیف کردند
و
چه دست ها
چه دست ها
و
چه دست های ناشناسی که دَر گُشودند
برای نخستین پرواز
پرواز مه آلود
پروازِ نه از سر شوق
و چه دل ها که جا ماندند
در پیله ی ترس و تنهایی
تن های
سرمازده را با چه نشانی بیآویزم
تا
تلخ کامی زنی را خاطره ساز شود
هرچند
بی کسی های هر کسی
اینجا
به زنجیر یک جاده بسته است.
و هنوز اینجا
اندیشه این گونه حکم می کند که
به زن سرزمین من
تابوت هدیه بدهند.
شبرنگ
|