زيركانه حصار مَي كشي
دور تا دور تنم
بوسه ها، حرف ها ،وعده ها
كنار هم مَي مأنم نشانه هاي "زن" شدن
از خون گرم تازه اي شروع مَي شود
مَي رود تا بوي گرم نان
هم صحبتي با پيراهن ها
آيينه ها ، استكان هاي نيمه پر
زن شدن از همين نشانه ها شروع مَي شود
درد مَي كشي
نه ماه و نه روز تازه مَي فهمي "زن" يعني
خودت را نيم كني
در گهواره تكان دهي بخوابد
رؤياها
ارزوها ، حسرت ها
اسرافيل |