نبودنت سقفی ست که
سهم آفتاب و باران مرا می مکد .
دیوار بلندی ست
که پنجره ها را
در بی هویتی عمیقی
به کُما می برد .
دستمالی ست
بر دهان شعرهایم .
نبودنت ترانه های شاد دلگیر ،
و مکث های کوتاه
برای تنفس بغض هایم
نبودنت موهای سیاه و کوتاهی
که هر شب
شانه ی انگشتانت را
روی بالش دونفره
خواب می بیند ...
سلما شریفی
کوتاهه
قرار نبود زمین
تا ابد خالی بماند
ازعشق
خدا سیب را در بهشت آفرید
و جاذبه را در زمین !
می پیچد
صدایت از هر طرف
در گوشم
چشمانم را
کدامین سو بگردانم؟
دلم
استادیوم بزرگی ست
پس از یک مسابقه نفس گیر...
|