کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

مریم میترا

    

 
خیابان و سروده‌ی دیگر

 

 

 

کنار خیابانی ایستاده‌ام در پایتخت
باران می‌بارد
کابل، غمگین‌ترین شهر جهان است
وقتی در آغوشش می‌گريم
ترا به خاطر می‌آورم
که سال‌هاست از این‌جا رفته‌ای
انگار این شهر
زادگاه مادری‌ام نیست
که این‌قدر از خیابان‌هایش می‌ترسم
که درخت‌هایش تنهایی‌ام را جدی نمی‌گیرند
به من بگو
جهان هنوز دایره‌ای‌ست؟
جهان مساحت خیابانی‌ست در پایتخت؟
که نمی‌شود روی سنگ‌فرش‌هایش دراز بکشی.


 

به یاد نمی‌آورم
عصرهایی را که این‌جا نبودم
قبل این‌که تنهایی‌ام را در چمدان بریزم و به شهر تو بیاورم
شب از هر سمتی که می‌خواست به خانه می‌آمد
می‌دانم
باتردید به اینجا آمده‌ام
با تردید ترا می‌بوسم
با تردید دوست دارم
با تردید...
تنهایی مرز ندارد
که در شهر دیگر جا بگذاری‌اش
این‌جا هر شب کنار من می‌خوابد
و نمی‌گذارد به تو فکر کنم...
اطمینان بودنم را به هیچ خیابانی نداده‌ام
که منتظر عبور دوباره‌ام باشد
این شهر مسافرخانه‌ی کوچکی‌ست
که این همه تنهایی را تاب نمی‌آورد.

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل      ۲۸۵   سال  سیـــــــــزدهم              حمل     ۱۳۹۶         هجری  خورشیدی               اول اپریل  ۲۰۱۷