کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

نویسنده: منیژه بهره

    

 
سکوت تنها گزینه برای مدارا با زندگی و مشکلات زنان

 

 


سیاه سر، نحیف و ظریف، احساساتی، ضعیفه، ناقص العقل و… مقوله‌های ترکیبی فوق، اعم در ظاهر و محتوا، بار معنایی غلیظی را با خود حمل می‌کنند. این مقوله‌ها، حاکی از جنس ستیزی و نگاه از بالا به پایین به زن است.

این مقوله‌ها، دوربینی ا­ست برای تماشای افکار دیگران نسبت به جنسی به نام زن!

اعتیاد فکری اکثریت به این مقوله‌ها، چنان همه گیر شده است که پیدا کردن راه درمان شبیه بیرون کشیدن سوزن از میان انبوه کاه است. اذهانی که با این اصطلاحات تولد می‌شوند، پرورش می‌یابند و بزرگ می‌شوند را به راحتی نمی‌توان با چند نظریه، پژوهش، نقد، ریزکاوی وغیره شخم زد و بذری دیگری پاشید و چیزی دیگری درو کرد.

نگاهی از بالا به پایین به زن، نوعی دیدگاه برحق پندارانه‌ی است که خیل عظیمی از افکار افراد بدان پیله بسته اند و این نگاه از بالا به پایین، زن را موجودی می‌داند که هویت‌اش در گرو حضور مرد (پدر، برادر، شوهر) معنا می‌یابد. در این دیدگاه، زن، نیازمند است و به عنوان موجود مستقل، معنایی ندارد.

زنجیره‌ی از عوامل فردی، خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی در شکل گیری نگرش و تقویت افکار افراد اعم از زن و مرد، دخیل اند که هر یک به میزان سنگینی در شکل گیری نگرش زن ستیزانه تاثیر گذار اند. به گونه‌ی اختیاری و مستقیم، خودباوری ضعیف زن ناشی از نگرش منفی به خود و به گونه‌ی غیر مستقیم و اجباری ناشی از نگرش خانواده، فرهنگ و اجتماع است.

در فردی ترین حالت، خودباوری ضعیف زن، دلیل عمده‌ی برای شکل گیری چنین دیدگاه‌های است. در بعد ارادی آن، زن نتوانسته است خودپنداری قوی از خود شکل دهد و تعریفی از خود داشته باشد. زن، خودش را محصور به نقش‌های چون دختر، همسر، مادر کرده است و چیزی فراتر از آن را برای خود نخواسته و نتوانسته است تعریف کند.

زن، انگ‌ها و برچسپ‌های چون صبوری، مدارا، گذشت، عفو وغیره را بر خود مشروعیت بخشیده و سکوت را تنها گزینه برای مدارا با زندگی و مشکلات زندگی دانسته است. این زن، از پیدا کردن گزینه‌های دیگر برای حل مشکلات زندگی، هراس دارد و کنش و واکنش، عمل و عکس العمل در برخورد با دیگران را مردود می‌شمارد.

در جایگاه دختر، خودش را موجود “مطلقا” تابع می‌داند که دیگری حق تعیین حد و حدود را دارد و حتا تصمیم گیری‌های فردی را نیز به دوش دیگری می‌اندازد.

در جایگاه همسر، شوهر را جانشین پدر و برادر می‌کند تا بر وابستگی‌های عاطفی و اقتصادی‌اش مهر تایید بزند.

در جایگاه مادر، عناصری چون مهربانی و ایثار او را ملزم به پذیرش وضعیت موجود می‌کند.

زن از تعریف خود می‌ترسد؛ از این که چه توانایی‌های دارد، اغماض می‌کند؛ از این که چگونه خودش را دریابد و برحسب میل، چگونه خودش را شکل دهد، گریزان است.

او تسلط زندگی و دیگران را بر خود، بدیهی می‌داند و این نقض کننده‌ی جمله‌ی معروف آنتونی رابینز است که می‌گوید: خودباوری انسان، برآمده از این است که خود را بر شرایط زمانه چیره ببیند، نه اینکه شرایط بر او چیره باشد.

این خودباوری و خودپنداری ضعیف زن، یکی از چهارستون اصلی ساختمان فکری‌اش است که موجب بی‌ثباتی جایگاه‌اش شده است.

در ستون دوم، به تاثیر گذاری خانواده باید اشاره نمود. خانواده، کارخانه انسان سازی است. در این کارخانه، پدر و مادر به عنوان عاملان و کارگزاران اصلی عمل می‌کنند و به گونه‌ی آگاهانه و ناآگاهانه در شکل گیری شخصیت فرزند خود تاثیر می‌گذارند به گونه‌ی که خواهان شبیه سازی فرزند با خود، گرایش‌ها و جهان بینی خود هستند. در این کارخانه، دختر بیش از پسر در معرض گیر و دارهای شبیه سازی قرار می‌گیرد چنانچه پدر و مادر، خواهان نهادینه سازی ارزش‌ها، هنجارها، نقش‌ها در کل بایدها و نبایدهای جنسیتی برای دختر بوده و خط قرمزها را برایش رسم می کند. دختر با تاثیر پذیری تحمیلی، ملزم به درونی سازی این بایدها و نبایدهاست.

مادر و پدر، به گونه‌ی خودکار، حامل بارهای جنسیتی و جنس پرستی می‌شوند و کودک، نوجوان و حتا جوان را با شیوه‌ی پندار، گفتار و رفتار خود در درون جامعه حل می‌کنند. این درونی سازی یک سویه، نوجوان و جوان را به دو قشر یعنی دختر و پسر تقسیم می‌کند و به هر یک از آنان، وظایف و نقش‌های سنتی را محول می‌کند. چنانچه نوع بازی‌های کودکانه، دختر بودن و پسر بودن را به گونه‌ی بدیهی در ذهن کودک و نوجوان تزریق می‌کند و تفاوت در برخورد سخت گیرانه و آسان گیرانه‌ی مادر و پدر در مقابل دختر و پسر، شخصیت متفاوت و متناقض را شکل می‌دهد. دختر، به طور حتم محصور به بازی‌های سبک تر و منفعلانه‌تر، محدود می‌کند در حالی که پسر با پا گذاشتن به بازی‌های بیرون از خانه و بازی‌های ثقیل تر، خودش را آزادتر و قوی تر احساس می‌کند.

کنترل و نظارت همه جانبه بر شخصیت آن و همسان سازی دختر با ارزش‌های از پیش تعین شده، بیانگر برخورد سخت گیرانه‌ی آنان است و به گونه‌ی ساختاری و اساسی، برایش چارچوب سازی می‌کنند و سقف شیشه‌یی تعین می‌کنند که دختر در صورت تجاوز از این سقف و چارچوب، با یک سری مجازات‌های پنهان چون طرد شدن از خانواده و اجتماع روبرو می شود.

نخستین جرقه‌های زنانه‌گی و مردانه‌گی، در خانواده زده می‌شود و با علاوه ساختن اجتماع و فرهنگ به آن، این جرقه شعله ور شده و با حفاظت و تقویت افراد، این شعله فروزان باقی می‌ماند.

در کتاب جامعه شناسی زنان اثر پاملا ابوت و کلر والاس، بدین فقره‌ی مهم بر می‌خوریم که جامعه شناسان فمینیست معتقد اند: که خانواده جایگاه اصلی ستم بر زنان است اعم از اینکه سود آن به سرمایه داری برسد یا به طبقه مردان یا به هر دوی آن‌ها. ازطرفی همان چیزهایی که مشخصه جایگاه زنان در خانواده است، جایگاه ایشان در بیرون از خانه، در بازار کار، در نظام آموزشی و در زندگی سیاسی و عمومی را نیز مشخص می‌کند.

سومین ستونی که بر شکل گیری خودباوری ضعیف زنان تاثیرگذار است، فرهنگ است. فرهنگ با حمل ارزش‌های جنس محورانه، هنجارها و نگرش‌ها، تعادل ترازوی عدالت جنسیتی را برهم می‌زند چنانکه در بسیاری موارد پله‌ی مرد سنگین و پله‌ی زن سبک تر می‌شود. بی عدالتی جنسیتی و تبعیض جنسیتی، حاصل تراوش‌های فکری و رفتاری مجموعه‌ی افرادی است که در طولانی مدت فرهنگ را شکل می‌بخشند و پس از آن نسل‌های بعدی، ملزم به تابعیت از فرهنگ کلی و حاکم می‌شوند.

بار ارزش‌های که در دوران جامعه پذیری از طرف فرهنگ بر دوش مرد گذاشته می‌شود، شامل موارد زیر است: تکیه‌گاه اقتصادی خانواده، عامل حفظ و تداوم هویت خانوادگی، حامل سرمایه‌های معنوی چون عزت، نام و نشان، آبرو، لزوم داشتن هویت فردی، عامل تداوم نسل‌ها، حافظ ارزش‌ها، نماد مردانگی و جدیت، مافوق خانواده، استقلال در تصمیم گیری، گوینده‌ی محض، فرمان روا وغیره…

اما ارزش‌های که از طرف فرهنگ حاکم به زن وصله می‌خورد، شامل مواردی چون: ناماندگاری دختر در خانواده، وابسته بودن هویت فردی زن به هویت مرد اعم از پدر، برادر و شوهر، عاطفی بودن زن که در بسیاری موارد به عنوان ویژگی منفی قلمداد می‌شود، انعطاف پذیری، لزوم حضور زن در خانه برحسب “برداشت”‌های دینی، داشتن ماهیت شکننده، وابسته‌گی اقتصادی به مرد، وابسته‌گی عاطفی به مرد، شنونده‌ی محض و فرمانبر وغیره.

موارد فوق بخشی از ارزش‌های مردسالارانه‌ی حاکم در میان افراد اعم از زن و مرد است که فرهنگ بدان‌ها به ودیعه گذاشته است.

چهارمین ستونی که به گونه‌ی حلقه‌یی و زنجیره‌یی، بر خودباوری ضعیف زن تاثیر غیر قابل انکار می‌گذارد، اجتماع است. اجتماع با وصل شدن به حلقه‌های فرهنگ، خانواده و فرد، ضعف خودباوری زنان را مشروعیت بخشیده و به عنوان عامل تقویت کننده­‌ی خودپنداری ضعیف زنان، نقش بازی می‌کند.

در فرجام!

“انسان‌های بسیاری در این دنیا وجود دارند که از استعدادها، شایستگی‌ها و توانایی‌ها و مهارت‌های چشم‌گیری برخوردارند، ولی چون خودباوری و آگاهی کافی ندارند، نمی‌توانند کامیاب شوند و به خواسته‌ها و اهداف خود برسند”. (آنتونی رابینز)

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل      ۲۸۵   سال  سیـــــــــزدهم              حمل     ۱۳۹۶         هجری  خورشیدی               اول اپریل  ۲۰۱۷