در تمام چارراهی های تمام شهرها
سر گردنه ی تمام روستاها
لب چشمه ی تمام دهکده ها
می نشینم با گیتاری زیر زخمه
با نیی بر لب
با جامی در دست
ممکن نیست مسیرت نگذرد از من
ممکن نیست مسیرت از من نگذرد
در باریکراه زمان می ایستم
با قامتی بلند از رسوایی
که از دورترین ثانیه
بازبشناسی ام
می دانم
می دانم
می دانم
سرنوشت جدایی ما به از یاد بردن نمی انجامد
دردم ازین نیست...
فقط جبران این لحظه ها
که حالا درگذرند
بی تو... |