نوروز به دامنم، بهاران در دست
تك- تك، تك- تك آمده ام، در وا كن
با " مانده نباشى" سر راهم بنشين
"غرصك" بنواز و كوچه را زيبا كن
تا پنجره ها عرق نمايند از شرم
آهسته گلِ پيرهنم را تا كن
از " واين ِ" سپيد، استكانى بگذار
در گير پياله كن، مرا ليلا كن
من سفره هفت سين ترا چيده و تو
از دور كمِك كمِك نگاه بر ما كن
تا "سيب " خيالات مرا چك بزنى
يك "سكه" به نام من، مرا ، رسوا كن
سرخى لبم "سُماق" و "سير" ست تنم
در آتش دل بپز مرا، دريا كن
تا من "سمنك " شوم به شيرينى عشق
چسپيده مرا ميان آن لب ها كن
"سنبل" كه دو موى من و گيتار تو هست
آهسته صداى "راگ "را بالا كن
" سنجد" به درختِ پيرهنم تابيده
يك "سبزه" تو آفتاب را بر پا كن
در پشت رفِ دلم كتابِ حافظ
اى آيينه رو، غزل بخوان وا - وا كن
يك " شُپ" ز شرافت توهم كم نشود
يك بوسه اگر روبوده اى افشا كن
١ مارچ ٢٠١٧
سليدريخت هالند |