بهار آمده اما درخت بی نور است
صدای چلچله ها در گلوی شان گور است
بهار آمده و باز قامتش زخمی
و باز شهر پر از نیشخندِ زنبور است
به کوچه کوچه ی تقویمِ بی شگوفه ببین
هنوز هلهله ی گامِ روزِ نو دور است
هنوز از تنِ هر برگ درد می ریزد
هنوز چشم محبت در این وطن کور است
مرا به آمد و رفتِ بهار کاری نیست
بهارِ خاطرِ ما سالهاست ناجور است
|