یک نفر نیست که ناگاه دلم را ببرد؟
شاعر گوشه نشین را به تماشا ببرد
بکشد از پس این پردهء پوسیده مرا
"باغ بالا" ببرد، به "شهرآرا" ببرد
عشق اگر نیست در این شهر، نسیم نفسی
کاش از بلخ مرا سوی بخارا ببرد
هرکه در سینهء تاریک من آتش بزند
میروم از پی او سوخته هر جا ببرد
یک نفر نیست دلم را ببرد ؟ یا نبرد
تشنه را کاش کم از کم لب دریا ببرد
|