کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

اندیشه شاهی

    

 
هنوز آسمان با من عادت نکرده

 

 

من تازه اموختم بال زدن را
عادت اسمان را ندارم هنوز
از تصادم با ابر ها ميترسم
هرگز پا در هوا نگذاشته ام
از خورشيد مياموزم با اراده بودن را
جمع ميكنم قطره قطره زير باران
ارزو هائم را
خواهش هايم را
كوشش هائم را
تازه اغاز سفرست و راه طولاني
اما همچو پرنده ها ميكوچم در هر فصل
يك مدت بعد پرنده ها هم
با من اشنا ميشوند
شايد اين موج دريا هم
مرا به اغوش بكشد روزي
اما
گه گاهي عبور كردن از ميان ابر ها ميترسم
و، وقتي عبور ميكنم
انگار روح ام همانجا گذاشته ام
در دلتنگي شب ستاره ها را بوسيده ام
مهتاب را لمس كرده ام
چند لحظه ي در اغوش سرد روشني ميخوابم
راز هائم را با صبح خورشيد طلوع ميكنم
و اهسته اهسته
در تماشاي غروب شام
لبخند طبعيت را تجربه ميكنم
و از رنگ نارنجي غروب اسمان
دوباره "اعتماد" كردن را مياموزم
اسمان مرا ميبخشد براي دزديدن رنگش
اما باور كن
تازه تازه بال زدن را اموختم
هنوز اسمان با من عادت نكرده...

انديشه شاهي

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل      ۲۸۳   سال  سیـــــــــزدهم               حوت     ۱۳۹۵         هجری  خورشیدی                 اول مارچ  ۲۰۱۷