جنگل آتش گرفته و دریا، درتمنایِ آب می میرد
آسمان اشکِ سرخ می ریزد، دربرش آفتاب می میرد
شب ندارد تبسمی به لبش، چشم هایِ ستاره هاست به خواب
می تپد رویِ بسترِسردش، شاید هم ماهتاب می میرد
کوه درخود خزیده وقهراست، دشت ها پر زچاک دامنِ شان
دیدۀ ابرها ز آب تُهی ست، حال حتا سراب می میرد
کاروان بسته اند در جایی، بر شترها سوارخیلِ خران
بردرِچشم هایِ خستۀ شهر، آخرین لحظه خواب می میرد
جای پرسش شود نپرسیدن، جای رد هم قبولِ اجباری
بچه ها ! بعد ازاین چرا و چسان، رویِ برگِ کتاب می میرد
دختران سیاه موی شما ! زود تر پیرومو سپید شوید
بین موها وشانه بعد از این، قصۀ پیچ و تاب می میرد
مرگ حتمی ست بهرِ آنیکه، برلبش اعتراض گل بکند
یا به ضربِ گلوله یا شمشیر، یا گلو در تناب می میرد
شریف حکیم
جنوری۲۰۲۱ سدنی
|