کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

               مریم محبوب
 

    

 
آهوی من رمیده ای!

 




اگر در چند هفته اخیر، سری به صفحات فارسی بی بی سی می زدیم، تصویر زیبای رخشانه با آن چشمان سبز و آرامش، ما را به سوی خود جلب می کرد.گویا با دیدن آن تصویر و خاطره هایی که برای ما تداعی می شود، رخشانه زیره کانه در ذهن و حافظه ما نفوذ می کند و می پرسد: « مرا به یاد دارید ؟ »
به راستی آیا رخشانه را به یاد داریم ؟!
همان رخشانه ای را که آهنگ هایش بخشی از هستی و زنده گانی او بود و با این آهنگ ها احساسات لطیف و زنانه خود را در وجود ما نیز فرومی ریخت و با ما قسمت کرد. او با عشق و علاقه آواز می خواند. آهنگ هایش را در رادیو افغانستان ثبت می کرد و در اکثر مجالسی که آن زمان، از سوی مقامات دولتی و بلند پایه در هوتل کابل برگزار می شد، در کنار دیگر خواننده گان اشتراک می نمود. برای او مهم نبود که دیگران در مورد او و آهنگ ها و صدا و حتی شخصیتش چگونه قضاوت می کنند. برای او حضورهنریش در مجامع مردانه مهم بود که خود را به عنوان یک زن تبارز دهد و استعداد و هنر زنانه گی اش را به رخ جامعه مردینه و ضد زن بکشد. اتکا به نفس و اعتماد به خود، رخشانه را عمیقا به خود باوری رسانیده بود.
این را می دانیم که در جامعه مذکر افغانستان وارد آوردن اتهامات خلاف اخلاق و عفت و عصمت، کار ساده و خیلی آسان است و به سادگی می تواند هر زنی را از تعقیب هدفش باز دارد، اما رخشانه در ذات و ریشه خود، زن دلیر، شجاع و موقری بود. شوخ و شنگ نبود اما صدایش برای علاقمندانش دلچسپی و گیرایی خاصی داشت. وی در سال های به موسیقی روی آورد که سال های سیاه، تاریک و خفقان زا برای زنان بود. سال هایی که روی آوردن زنان به موسیقی، بدعت و ناروا بشمار می رفت و خانواده ها خود چون زندانبانان خشن، سد محکمی برای جلوگیری از علاقمندی و روی آوردن فرزندان شان به موسیقی بودند. حتی به باور یقین، اجازه شنیدن موسیقی را نیزنداشتند.
سال های که علاوه بر حاکمیت و سیطره مردسالاری، حجم سنگین سنت ها، باورها و آیین های عقیم و ویرانگر نیز سربکوبگر زنان بود و آواز خوانی زنان کارخلاف و سرکشی از عرف های خانواده گی و اجتماعی و گذشتن از هفت خوان رستم بود.
اواخر دهه سی خورشیدی، زنان نه تنها چون جذامی های ذلیل، موجودات طرد شده از سوی جامعه بودند، بلکه بنابر روش هایی که فرهنگ مردسالاری و سنت های عقب مانده قبیلوی، تعیین کننده مناسبات جامعه ومعیار های خانواده بودند، تا زمانی که در خانه پدر بسر می بردند، در پستوی خانه ها و پشت دیوار های ضخیم، به نام ناموس، آبرو و حیثیت خانواده، صدا و سیمای شان، از سوی پدر و برادر و کاکا و کاکازاده، مُهر و لاک می شد و وقتی هم که با چشمان بسته، به خانه شوهر می رفتند از سوی شوهر و برادران شوهر و مردان خانواده به اسیری گرفته می شدند وچون زندانی های در بند کشیده، با او معامله می شد.
روشن است که در چنین مناسباتی، آواز خوانی زنان بخصوص در بین خانواده ها نوعی بی ناموسی، بی آبرویی، عمل شرم آور و گناه کبیره بود.
و اما جالب است که در همان سال ها رخشانه « حمیده اصیل » در اثر تشویق و ترغیب خانواده بخصوص پدرش یکی از جنرال های دوران سلطنت ظاهر شاه بود، به آواز خوانی روی می آورد که این خود معنی دیگری دارد. در واقع خانواده رخشانه برای حمایت و رسیدن او به آرزو هایش، خود را سپر شایعات، بدگویی ها و افترا ها کردند که نشاندهنده روشن بینی، منورالفکری خانواده ء او و به رسمیت شناخته شدن حق آزادی دختر از طرف پدر بود.
کابل هنوز زمانه یی را از یاد نبرده که در آن زنان در بی هویتی مطلق به سر می بردند. حضور شان بیرون از خانه و در مجامع عمومی جامعه ای که ساختار های مردانه و روان بیمار گونه غیرت داری و ناموس پروری داشت، قابل تحمل و پذیرش نبود، حتی دوشیزه گان و نوباوه گان اجازه آزادانه به مکتب و مدرسه را نداشتند.
کابل زمانه یی را به یاد دارد که شاهدخت بلقیس فرزند پادشاه کشور، فقط با چادری و چاقچور توانست که به مکتب برود و از بی سوادی نجات یابد.


و اما همین کابل به یاد دارد روزی را که حاکمیت سیاسی افغانستان مجبور شد تا برای از بین بردن قید و بند حجاب، دست به ریفروم های سیاسی و زیربنایی بزند تا برای زنان اندک اندک فرصتی را ایجاد کند که از حصار ها و دیوار ها آزاد شوند، به مجامع عمومی ورود بیابند و آرام آرام صاحب کار و شغل شوند و در دفتر و اداره و کارگاه نقش خود ایفا نمایند. در خلال این تحولات و دگرگونی های نسبی و محافظه کارانه، صحنه هنرنمایی زنان در عرصه هنر و موسیقی نیز فراهم شد و اولین زنان آواز خوان کشور پا به میدان گذاشتند.
خانم رخشانه از پیشگامان و پیشکسوتان موسیقی و آواز خوانی در افغانستان بود که پس از بانوانی چون زینب، فرشته، سامیه و خانم پروین وخانم آزاده پا در این عرصه نهاد و نام خود را در ردیف زنانی قرار داد که بار اول حضور زن را در بارگاه موسیقی کشور اعلان می داشتند.


رخشانه آهنگ های زیادی به زبان فارسی و پشتو در رادیو افغانستان ثبت نموده است. آهنگ ( آهوی من رمیده ای ! ) که یکی از زیباترین و دلنشین ترین آهنگ های اوست، به شهرت او افزود. اما اوج سال های هنری رخشانه که با حوادث ویرانگر افغانستان همزمان است، او را از هنر دوست داشتنی و دلخواهش دور کرد و او نیز مانند ده ها آواز خوان دیگر کوچ و بارش را بست و راه غربت در پیش گرفت.
احمد سرمست، رئیس انستیتوت ملی موسیقی افغانستان نیز گفته که "خانم رخشانه یکی از نخستین آوازخوانان زن بود که نقش بزرگی در نهادینه شدن جایگاه زن در موسیقی دارند. خانم رخشانه فرزند اصیل خان وزیری، متعلق به خانواده‌ای در جنوب افغانستان بود که روی آوردن او به موسیقی نوعی از تابوشکنی محسوب می‌شد.
احمدولی، خواننده پیش‌کسوت افغانستان نیز رخشانه را از "پیشگامان" آواز خوانان زن در افغانستان خوانده است.

اما متاسفانه دردناکتر از مرگ رخشانه، سکوت و بی اعتنایی ماست. توقع می رفت که آواز خوانان و هنرمندانی که شناختی از رخشانه دارند، از فراز و فرود و از چگونگی کار های او با خبراند و مهمتر از همه، دارای تجارب مشترک از موسیقی و چگونگی شرایط آن زمان اند، با نوشتن چند سطر از تاثیرگذاری و تاثیر پذیری کارهنری رخشانه یادی می کردند. یا حداقل خاطرات خود را از رخشانه که همکار و هم مسلک بودند، می نوشتند.


در نشرات بیرون مرزی و اکثر فیس بوک ها و سایت ها و تارنما های بی در و پیکر، مرگ رخشانه هیچگونه انعکاسی نداشت. در داخل افغانستان، نشرات اخباری، رادیویی و تلویزیونی که بیشماراند و روز تا روز به تعداد شان افزوده می شود، حتی از نوشتن یا گفتن خبر کوتاه و فشرده در مورد رخشانه دریغ کردند. بخصوص جای گله ازنهاد های مدنی و هنری و فرهنگی ای است که دم از حق و حقوق زنان می زنند و برای دستیابی زنان به جایگاه های اجتماعی و سیاسی شان گلو پاره می کنند، هیچگونه یاد و سخنی از رخشانه نکردند و نگفتند. به این بی عتنایی و بی حافظه گی گریه باید کرد.
این بی اعتنایی و بی حافظه گی دوران ما بی نهایت دردناک است. حتی دردناکتر از آن روزگاریست که زنان کابل چون اشباحی نا ملموس، سر در گریبان خود داشتند و در سایه های تاریک بی هویتی، نفس می کشیدند. پایان
 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل         ۳۷۶          سال  شانـــــــــــــــــــزدهم        دلو ۱۳۹۹      هجری  خورشیدی           شانزدهم  جنوری  ۲۰۲۱