صراحت می کند درمن
ارتکابی...
در ناشکیبایی بلوغ نورس
در دو تن وآوره مجهول
که سرخ کرده بستر کبودم را
با تنیده شدن؛!
عقوبت گناه نکرده وتشنج های شبانه ئ که؛
بی گدار آب می کند
انتهای نسوج حافظه ام را...
بکر
بکر
منتشر می شود
حد مرگ
دربسترشب وکششی که حاکم می شود
به نقطه اتکای اندامم
درستوه قدیسای این تن
که بوی ناک وانگور های نو رسیده میدهند
بوی اشتیاق فرو رفته
شراب های کهنه
وشب مستی های به غارت رفته
می خزد به دیوار های نمناک
وگرمای تن مردانه ات
گرایشی فرا تر از مرز...
هدا_خموش |